گنجور

غزل شمارهٔ ۷۰ - گله عاشق

آتشی زد شب هجرم به دل و جان که مپرس
آن چنان سوختم از آتش هجران که مپرس
گله‌ای کردم و از یک گله بیگانه شدی
آشنایا گله دارم ز تو چندان که مپرس
مسند مصر ترا ای مه کنعان که مرا
ناله هایی است در این کلبه احزان که مپرس
سرونازا گرم اینگونه کشی پای از سر
منت آنگونه شوم دست به دامان که مپرس
گوهر عشق که دریا همه ساحل بنمود
آخرم داد چنان تخته به طوفان که مپرس
عقل خوش گفت چو در پوست نمی‌گنجیدم
که دلی بشکند آن پسته خندان که مپرس
بوسه بر لعل لبت باد حلال خط سبز
که پلی بسته به سر چشمه حیوان که مپرس
این که پرواز گرفته است همای شوقم
به هواداری سرویست خرامان که مپرس
دفتر عشق که سر خط همه شوق است و امید
آیتی خواندمش از یاس به پایان که مپرس
شهریارا دل از این سلسله‌مویان برگیر
که چنانم من از این جمع پریشان که مپرس

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آتشی زد شب هجرم به دل و جان که مپرس
آن چنان سوختم از آتش هجران که مپرس
هوش مصنوعی: در شب جدایی آتش عشقی در دل و جانم شعله‌ور شده است که نمی‌توانی تصور کنی. من آن‌قدر از آتش فراق سوخته‌ام که نمی‌توانی از حال و روزم بپرسی.
گله‌ای کردم و از یک گله بیگانه شدی
آشنایا گله دارم ز تو چندان که مپرس
هوش مصنوعی: من از تو شکایت کردم و حالا تو به کسی دیگر آشنا شده‌ای. آنقدر از تو دلگیرم که بهتر است سوالی نپرسی.
مسند مصر ترا ای مه کنعان که مرا
ناله هایی است در این کلبه احزان که مپرس
هوش مصنوعی: ای ماه کنعانی، تو که مقام و منزلتی در مصر داری، من در این خانه پر از غم ناله‌هایی دارم که بهتر است درباره‌شان سوال نکنی.
سرونازا گرم اینگونه کشی پای از سر
منت آنگونه شوم دست به دامان که مپرس
هوش مصنوعی: تو با زیبایی و ناز خود دلم را می‌کشی و من به خاطر این احساس عمیق، چنان زار و ناتوان می‌شوم که نمی‌توانی تصور کنی. دیوانه‌وار به تو وابسته می‌شوم و از خودم و آنچه بر من می‌گذرد، بی‌خبر می‌گردم.
گوهر عشق که دریا همه ساحل بنمود
آخرم داد چنان تخته به طوفان که مپرس
هوش مصنوعی: عشق به من هدیه‌ای داد که مانند دریایی است که تمام سواحل را به نمایش می‌گذارد، اما این عشق به قدری طاقت‌فرسا و پرخطر بود که نمی‌توانی از من بپرسی چه بر من گذشته است.
عقل خوش گفت چو در پوست نمی‌گنجیدم
که دلی بشکند آن پسته خندان که مپرس
هوش مصنوعی: عقل به من گفت که نمی‌توانم خودم را در این قالب محدود جا دهم، زیرا ممکن است که دل کسی را بشکنم، حتی اگر ظاهراً خوشحال به نظر برسم.
بوسه بر لعل لبت باد حلال خط سبز
که پلی بسته به سر چشمه حیوان که مپرس
هوش مصنوعی: بوسه بر لب‌های زیبایت با اجازه و رضایت، مانند دلی که به آرامی به سرچشمه زندگی وصل می‌شود، بی‌آنکه از آن بپرسی.
این که پرواز گرفته است همای شوقم
به هواداری سرویست خرامان که مپرس
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که با شوق پرواز می‌کند، به خاطر زیبایی و لطافت درختی است که به آرامی حرکت می‌کند. نیازی نیست که از من بپرسی چرا چنین حس عمیقی دارم.
دفتر عشق که سر خط همه شوق است و امید
آیتی خواندمش از یاس به پایان که مپرس
هوش مصنوعی: در دفتر عشق، که همه احساسات شوق و امید در آن نوشته شده، آیتی را خواندم که از ناامیدی و یأس به پایانی رسیده است، اما از من نپرسید که چه بود.
شهریارا دل از این سلسله‌مویان برگیر
که چنانم من از این جمع پریشان که مپرس
هوش مصنوعی: ای شهریار، دل خود را از این موهای پیچیده و زیبا ببر، زیرا من از این جمع و این شلوغی به شدت پریشان و آشفته‌ام و حال خوبی ندارم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۷۰ - گله عاشق به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۷۰ - گله عاشق به خوانش عرفان حیدری خسرو

حاشیه ها

1388/08/26 23:10
نگین شکروی

بادرودوسپاس فراوان
درمصراع دوم از بیت اول "سوختم" صحیح است
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1389/12/04 17:03
میثاق

احساس می شه در بیت آخر در مصرع دوم کلمه ی "چنانم" به اشتباه "چنانچم" نوشته شده. با تشکر.

1392/02/21 10:05
مرتضی یمینی

به نظر من وزن شعر فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات است. من در این زمینه تخصصی ندارم و بعضی چیزها را به طور خود آموز یاد گرفته ام. طبیعی است دانشم ناقص باشد.

1392/04/19 23:07
سید علی اکبر موسوی

که چنانم من از این جمع پریشان که مپرس

1394/08/31 16:10
دشتی

هر غنچه گه گل گشت دگرغنچه نگردد. ‌/ قربان لب یار گهی غنچه گهی گل

1395/09/14 17:12
علی

در مصرع آخر چناچم احساس می کنم اشتباه است و چنانم درسته به معنای چنان هستم در این حال هستم