گنجور

غزل شمارهٔ ۶۳ - اشک ندامت

گر به پیرانه سرم بخت جوانی به سر آید
از در آشتیَم آن مه بی‌مهر درآید
آمد از تاب و تبم جان به لب ای کاش که جانان
با دم عیسویم این دم آخر به سر آید
خوابم آشفت و چنان بود که با شاهد مهتاب
به تماشای من از روزنه کلبه درآید
دلکش آن چهره که چون لاله برافروخته از شرم
بار دیگر به سراغ من خونین جگر آید
سرو من گل بنوازد دل پروانه و بلبل
گر تو هم یادت ازین قمری بی‌بال و پر آید
شمع لرزان شبانگاهم و جانم به سر دست
تا نسیم سحرم بال و پرافشان به بر آید
پیر کنعان من از ناله بیاسای که یوسف
پسری نیست که دیگر به سراغ پدر آید
دانم آن سنگدل آخر شود از کرده پشیمان
آن زمان در پی من کوی به کو، دربه‌در آید
رود از دیده چو با یاد منش اشک ندامت
لاله از خاکم و از کالبدم ناله برآید
دود شد شمع از آن شعله که در خرمنش افروخت
چند گویی که به پایان شب غم سحر آید
ماه کنعان چو به تلخی به دل چاه کند جان
کاروان گو همه با بار گلاب و شکر آید
شهریارا گله از گیسوی یار این‌همه بگذار
کاخر آن قصه به پایان رسد این غصه سرآید

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر به پیرانه سرم بخت جوانی به سر آید
از در آشتیَم آن مه بی‌مهر درآید
هوش مصنوعی: اگر در دوران پیری، شانس جوانی به سراغم بیاید، از در آشتی و صمیمیت آن معشوق بی‌مهری وارد زندگی‌ام خواهد شد.
آمد از تاب و تبم جان به لب ای کاش که جانان
با دم عیسویم این دم آخر به سر آید
هوش مصنوعی: از شدت عشق و شوق، جانم به لب رسیده است. ای کاش در این لحظه‌ی آخر، معشوقم با نفس عیسوی‌اش، به من کمک کند که این درد و رنج به پایان برسد.
خوابم آشفت و چنان بود که با شاهد مهتاب
به تماشای من از روزنه کلبه درآید
هوش مصنوعی: در خوابم مختل شد و به گونه‌ای بود که گویی زیبای ماه در شب از پنجره کلبه به تماشای من آمده است.
دلکش آن چهره که چون لاله برافروخته از شرم
بار دیگر به سراغ من خونین جگر آید
هوش مصنوعی: چهره دلنشین او مانند لاله‌ای است که از شرم سرخ شده و دوباره به سراغ من می‌آید، در حالی که قلبم آغشته به درد و غم است.
سرو من گل بنوازد دل پروانه و بلبل
گر تو هم یادت ازین قمری بی‌بال و پر آید
هوش مصنوعی: سرو من با گل به ناز و نوازش می‌پردازد و دل پروانه و بلبل را شاد می‌کند. اگر تو هم یادِ این قمری را که بال و پر ندارد، به خاطر داشته باشی، می‌توانی حس و حال آنان را درک کنی.
شمع لرزان شبانگاهم و جانم به سر دست
تا نسیم سحرم بال و پرافشان به بر آید
هوش مصنوعی: من شمعی هستم که در شب می‌لرزم و جانم در آستانه‌ی فروپاشی است، تا وقتی که نسیم صبحگاهان بیاید و بال و پرم را بگستراند.
پیر کنعان من از ناله بیاسای که یوسف
پسری نیست که دیگر به سراغ پدر آید
هوش مصنوعی: پیرمرد کنعان، از غصه و ناله دست بردار، چون یوسف دیگر پسری نیست که به نزد تو برگردد.
دانم آن سنگدل آخر شود از کرده پشیمان
آن زمان در پی من کوی به کو، دربه‌در آید
هوش مصنوعی: می‌دانم که در نهایت آن فرد سنگدل از کارهایش پشیمان خواهد شد. آن زمان، او به دنبال من خواهد گشت و در هر کوی و برزنی سرگردان خواهد بود.
رود از دیده چو با یاد منش اشک ندامت
لاله از خاکم و از کالبدم ناله برآید
هوش مصنوعی: وقتی که به یاد تو اشک از چشمانم می‌ریزد، مانند لاله‌ای که از خاک می‌روید و از وجودم ناله‌ای به گوش می‌رسد.
دود شد شمع از آن شعله که در خرمنش افروخت
چند گویی که به پایان شب غم سحر آید
هوش مصنوعی: شمع از شعله‌ای که در انبارش روشن کرده بود، به دود تبدیل شد. چه قدر می‌خواهی بگویی که بعد از یک شب غم‌انگیز، صبح روشنایی خواهد آورد؟
ماه کنعان چو به تلخی به دل چاه کند جان
کاروان گو همه با بار گلاب و شکر آید
هوش مصنوعی: وقتی که ماه کنعان در دل چاه می‌افتد، جان کاروان حسرت می‌خورد و به یاد می‌آورد که همه با بارهایی از گلاب و شکر می‌آیند.
شهریارا گله از گیسوی یار این‌همه بگذار
کاخر آن قصه به پایان رسد این غصه سرآید
هوش مصنوعی: شهریار از موهای یار شکایت دارد و می‌گوید: این همه مشکلات و غم‌ها را بگذار تا در نهایت داستان به پایان برسد و این غم و اندوه برطرف شود.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۶۳ - اشک ندامت به خوانش پری ساتکنی عندلیب

حاشیه ها

1389/09/25 14:11
منصور محمدزاده

خواهشمند است مورد زیر را تصحیح فرمایید:
نادرست:
سرو من گل بنوازد دل پروانه و بلبل
گر تو هم یادت ازین قمری بی مال و پرآید
درست:
سرو من گل بنوازد دل پروانه و بلبل
گر تو هم یادت ازین قمری بی بال و پرآید
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1398/03/05 19:06
مجتبی

وزن شعر {فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)} صحیح است، لطفاً تصحیح بفرمایید.