غزل شمارهٔ ۵۳ - سرود ساربان
بهار آمد که بازم گل به باغ و بوستان خواند
به گوشم ناله بلبل هزاران داستان خواند
قفس بگشا و پروازش ده این بد طوطی خاموش
که گلبانگ همآوازش سوی هندوستان خواند
به مرغان بهاری گو که این مرغ خزاندیده
دگر سازش غمانگیز است و آواز خزان خواند
دل واماندهام بس همرهانش کاروانی شد
اگر خواند به آهنگ درای کاروان خواند
مگر پروانه مطرح بوده و شبهای افسانه
که شمع داستان ما را به جمع دوستان خواند
چه دستانیست با این گوژپشت پیر تاکستان
که در در عالم مستیش سرو راستان خواند
چه ناز آهنگ ساز دل که هم دلها به وجد آرد
اگر از تازهها گوید و گر از باستان خواند
هنوزت غنچهٔ پیچیده است، با این برگها چون گل
کتابی کن که دل، هم با زبان هم بی زبان خواند
اگر تار دل و مضراب سوز جادوان داری
به سازی پنجه کن جانا که سیمش جاودان خواند
مگس را دست بر سر باد از آن خوانِ شکر یارب
که طوطی را به قند لعل نوشین، میهمان خواند
دلا ما را به خوی خواندهاست دکتر مرتضای شمس
نه آخر شمس ملا را به آذربایجان خواند
به پشت اشتران کن شهریارا بار مولانا
که شمست مرحباگویان سرود ساربان خواند
غزل شمارهٔ ۵۲ - سیل روزگار: لبت تا در شکفتن لاله سیراب را ماندغزل شمارهٔ ۵۴ - عید خون: نوجوانان وطن بستر به خاک و خون گرفتند
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بهار آمد که بازم گل به باغ و بوستان خواند
به گوشم ناله بلبل هزاران داستان خواند
هوش مصنوعی: بهار دوباره آمد و گلها را به باغ و بوستان دعوت کرد. بلبل نیز با صدای دلانگیزش داستانهای زیادی را برایم سرود.
قفس بگشا و پروازش ده این بد طوطی خاموش
که گلبانگ همآوازش سوی هندوستان خواند
هوش مصنوعی: در قفس را باز کن و به این طوطی ساکت اجازه پرواز بده تا صدایش که با زیبایی و شور و نشاط همآواز است، به سمت هندوستان برود.
به مرغان بهاری گو که این مرغ خزاندیده
دگر سازش غمانگیز است و آواز خزان خواند
هوش مصنوعی: به پرندگان بهاری بگو که این پرندهی فصل خزان، دیگر نمیتواند آهنگ شاداب و مفرحی بخواند و نوایش غمانگیز شده است.
دل واماندهام بس همرهانش کاروانی شد
اگر خواند به آهنگ درای کاروان خواند
هوش مصنوعی: دل من به شدت بیقرار است و اگرچه همسفرانش به راه افتادهاند، اگر بخواهد در موسیقی کاروان به آهنگش بپیوندد، تنها در آن لحظه خواهد خواند.
مگر پروانه مطرح بوده و شبهای افسانه
که شمع داستان ما را به جمع دوستان خواند
هوش مصنوعی: آیا پروانه و شبهای افسانهای وجود داشتهاند که شمع داستان ما را به جمع دوستان دعوت کرده باشد؟
چه دستانیست با این گوژپشت پیر تاکستان
که در در عالم مستیش سرو راستان خواند
هوش مصنوعی: این گوژپشت پیر در تاکستان، با دستانش کارهای شگفتانگیزی میکند و در حال مستی، سروها را راست و استوار میخواند.
چه ناز آهنگ ساز دل که هم دلها به وجد آرد
اگر از تازهها گوید و گر از باستان خواند
هوش مصنوعی: آهنگ ساز دل به قدری دلنشین است که میتواند باعث شادابی و سرور دلها شود، چه زمانی که از موضوعات جدید صحبت میکند و چه زمانی که به یاد گذشتهها میخواند.
هنوزت غنچهٔ پیچیده است، با این برگها چون گل
کتابی کن که دل، هم با زبان هم بی زبان خواند
هوش مصنوعی: تو هنوز در حال رشد و زیبایی هستی، مانند یک غنچهٔ در حال شکفتن. با این برگها، گویی که کتابی بساز که دل بتواند آن را بخواند، چه با کلمات و چه بدون آنها.
اگر تار دل و مضراب سوز جادوان داری
به سازی پنجه کن جانا که سیمش جاودان خواند
هوش مصنوعی: اگر به دل و احساسات خود اهمیت میدهی و از درد و رنج زندگی آگاه هستی، با زندگی و تجربههای خود بازی کن، زیرا زیبایی و ارزش آن همیشه باقی است.
مگس را دست بر سر باد از آن خوانِ شکر یارب
که طوطی را به قند لعل نوشین، میهمان خواند
هوش مصنوعی: مگس با دستش بر سر باد، به خاطر آن سفره شکرین میخواهد که طوطی را با قند خوشمزه به مهمانی دعوت کند.
دلا ما را به خوی خواندهاست دکتر مرتضای شمس
نه آخر شمس ملا را به آذربایجان خواند
هوش مصنوعی: ای دل، دکتر مرتضای شمس ما را به سرزمین خوی دعوت کرده است، نه اینکه شمسالدین از ملا را به آذربایجان بخواند.
به پشت اشتران کن شهریارا بار مولانا
که شمست مرحباگویان سرود ساربان خواند
هوش مصنوعی: شهریار، بار مولوی را بر دوش شتران بگذار و با شعف و آواز، سرود راهنمای کاروان را بخوان.