غزل شمارهٔ ۵۲ - سیل روزگار
لبت تا در شکفتن لاله سیراب را ماند
دلم در بیقراری چشمه مهتاب را ماند
گهی کز روزن چشمم فرو تابد جمال تو
به شبهای دل تاریک من مهتاب را ماند
خزان خواهیم شد ساقی کنون مستی غنیمت دان
که لاله ساغر و شبنم شراب ناب را ماند
گذشته روزگاران بین که دوران شباب ما
در این سیلاب غم دسته گلی شاداب را ماند
بتا گنجینه حسن و جوانی را وفایی نیست
وفای بیمروت گوهر نایاب را ماند
ز دورم دوستدارانند و از نزدیک خونخواران
وفای خلق با من رستم و سهراب را ماند
بدین سیمای آرامم درون دریای طوفانیست
حذر کن از غریق آری که خود غرقاب را ماند
بجز خواب پریشانی نبود این عمر بیحاصل
کی آن آسایش خوابش که گویم خواب را ماند
حیات و روشنی را رمز شیرینی ندانم چیست؟
ولی مرگ سیاهش همسر ناباب را ماند
بنفشه دختر شکّرلب دهقان نماید لیک
مغیلانش به صد نیش زبان ارباب را ماند
سخن هرگز بدین شیرینی و لطف و روانی نیست
خدا را شهریار این طبع جوی آب را ماند
غزل شمارهٔ ۵۱ - مسافر همدان: مسافری که به رخ اشک حسرتم بدواندغزل شمارهٔ ۵۳ - سرود ساربان: بهار آمد که بازم گل به باغ و بوستان خواند
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
لبت تا در شکفتن لاله سیراب را ماند
دلم در بیقراری چشمه مهتاب را ماند
هوش مصنوعی: لبهای تو مانند لالهای است که در حال شکفتن و پرآبی قرار دارد، و در عوض دل من مثل چشمهای درخشان و زیباست که در بیقراری و انتظار به سر میبرد.
گهی کز روزن چشمم فرو تابد جمال تو
به شبهای دل تاریک من مهتاب را ماند
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، زیبایی تو از روزنه چشمانم میتابد و مثل ماهی در شبهای تاریک دل من، نور میبخشد.
خزان خواهیم شد ساقی کنون مستی غنیمت دان
که لاله ساغر و شبنم شراب ناب را ماند
هوش مصنوعی: امروز از زندگی و خوشیها استفاده کن، زیرا زمان شادی و لذت به سرعت میگذرد و مانند لاله و شبنم که زود از بین میروند، عمر آن نیز کوتاه است.
گذشته روزگاران بین که دوران شباب ما
در این سیلاب غم دسته گلی شاداب را ماند
هوش مصنوعی: به گذشتههای دور نگاه کن که دوران جوانی ما مانند گلهای شادابی در این سیلاب غم و اندوه باقی مانده است.
بتا گنجینه حسن و جوانی را وفایی نیست
وفای بیمروت گوهر نایاب را ماند
هوش مصنوعی: ای بت زیبا، تو گنجینهای از زیبایی و جوانی هستی، اما وفای تو بیاحساس و ناپایدار است. وفای بدون محبت، مانند گوهری نایاب است که به راحتی یافت نمیشود.
ز دورم دوستدارانند و از نزدیک خونخواران
وفای خلق با من رستم و سهراب را ماند
هوش مصنوعی: از دور افراد زیادی هستند که به من محبت دارند، اما از نزدیک، کسانی هستند که به من آسیب میزنند. وفای مردم با من مثل قصهی رستم و سهراب است.
بدین سیمای آرامم درون دریای طوفانیست
حذر کن از غریق آری که خود غرقاب را ماند
هوش مصنوعی: با ظاهری آرام و بیخطر به نظر میآیم، اما در درون من طوفانی شدید جریان دارد. بنابراین از من دوری کن، زیرا آن کسی که بیرون از آب میماند، خودش در عمق مشکلات و نابسامانیها گرفتار است.
بجز خواب پریشانی نبود این عمر بیحاصل
کی آن آسایش خوابش که گویم خواب را ماند
هوش مصنوعی: در این زندگی بیفایده، جز خوابهای آشفته چیزی وجود نداشت. چه زمانی میتوانم به آرامش واقعی برسم که بتوانم بگویم خوابهایم آرامش دارند؟
حیات و روشنی را رمز شیرینی ندانم چیست؟
ولی مرگ سیاهش همسر ناباب را ماند
هوش مصنوعی: زندگی و روشنایی را نمیدانم چه رمزی دارد، اما مرگ تاریک او شبیه همسری ناپاک است.
بنفشه دختر شکّرلب دهقان نماید لیک
مغیلانش به صد نیش زبان ارباب را ماند
هوش مصنوعی: دختر دهقان که چهرهاش زیبا و دلنشین است، شبیه به گل بنفشه به نظر میرسد، ولی لبهایش که شیریناند، ممکن است باعث حسادت دیگران و ایجاد گفتوگوهای منفی در مورد او شود. این زبانها مانند نیشی هستند که بر دل اربابان مینشیند.
سخن هرگز بدین شیرینی و لطف و روانی نیست
خدا را شهریار این طبع جوی آب را ماند
هوش مصنوعی: سخن هیچگاه به این شیرینی و لطافت و روانی نیست. خدا را، شهریار! این طبع مانند جوی آب است.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۵۲ - سیل روزگار به خوانش پری ساتکنی عندلیب
حاشیه ها
1393/02/15 15:05
زهرا
خیلی زیبا بود به شخصه خیلی لذت بردم
1393/02/16 08:05
جویبار
چشمه ی سیماب درست است