گنجور

غزل شمارهٔ ۵۰ - جلوه جلال

شب است و چشم من و شمع اشک‌بارانند
مگر به ماتم پروانه سوگوارانند
چه می‌کند بدو چشم شب فراق تو ماه
که این ستاره‌شماران ستاره‌بارانند
مرا ز سبز خط و چشم مستش آید یاد
در این بهار که بر سبزه می‌گسارانند
به رنگ لعل تو ای گل پیاله‌های شراب
چو لاله بر لب نوشین جویبارانند
به غیر من که بهارم به باغ عارض تست
جهانیان همه سرگرم نوبهارانند
بیا که لاله‌رخان لاله‌ها به دامن‌ها
چو گل شکفته به دامان کوهسارانند
نوای مرغ حزینی چو من چه خواهد بود
که بلبلان تو در هر چمن هزارانند
پیاده را چه به چوگان عشق و گوی مراد
که مات عرصه حسن تو شهسوارانند
تو چون نسیم گذرکن به عاشقان و ببین
که همچو برگ خزانت چه جان نثارانند
به کشت سوختگان آبی ای سحاب کرم
که تشنگان همه در انتظار بارانند
مرا به وعده دوزخ مساز از او نومید
که کافران به نعیمش امیدوارانند
جمال رحمت او جلوه می‌دهم به گناه
که جلوه‌گاه جلالش گناهکارانند
تو بندگی بگزین شهریار بر در دوست
که بندگان در دوست شهریارانند

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۰ - جلوه جلال به خوانش پری ساتکنی عندلیب

حاشیه ها

1389/08/12 05:11
منصور محمدزاده

خواهشمند است موارد زیر را اصلاح فرمایید:
نادرست:
تو بندگی بگزین شهریار بر در دوست
که بندگان در دوست شهریارانههند
درست:
تو بندگی بگزین شهریار بر در دوست
که بندگان در دوست شهریارانند