گنجور

غزل شمارهٔ ۴۹ - افسانه شب

ماندم به چمن شب شد و مهتاب برآمد
سیمای شب آغشته به سیماب برآمد
آویخت چراغ فلک از طارم نیلی
قندیل مه آویزه محراب برآمد
دریای فلک دیدم و بس گوهر انجم
یاد از توام ای گوهر نایاب برآمد
شد مست چو من بلبل عاشق به چمنزار
تا لاله به کف جام می ناب برآمد
تصویر خیال تو پری کرد تجلی
چون شمع به خلوتگه اصحاب برآمد
چون غنچه دل تنگ من آغشته به خون شد
تا یادم از آن نوگل سیراب برآمد
ماهم به نظر در دل ابر متلاطم
چون زورقی افتاده به گرداب برآمد
ای مرغ حق افسانهٔ شبگیر رها کن
در دیدهٔ مستان چمن خواب برآمد
از راز فسونکاری شب پرده برافتاد
هر روز که خورشید جهانتاب برآمد
دیدم به لب جوی جهان گذران را
آفاق همه نقش رخ آب برآمد
از کید مه و مهر به راحت نکند خواب
آن کس که در این منزل ناباب برآمد
در صحبت احباب ز بس روی و ریا بود
جانم به لب از صحبت احباب برآمد
کی بوده وفا یاد حریفان مکن ای دل
پندار که آن واقعه در خواب برآمد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۴۹ - افسانه شب به خوانش پری ساتکنی عندلیب

حاشیه ها

1390/11/12 09:02
س.ا.ا

میتوان برخی از ابیات این شعر را تلمیحی به عاشورا یافت:
دریای فلک دیدم و ....
چون غنچه دلتنگ .....

1390/12/05 11:03
من

"میتوان برخی از ابیات این شعر را تلمیحی به عاشورا یافت:"
فقط باید گفت خدا شفا بده.

نوگل سیراب
دوستان بنا به فهم و سواد بنده استعاره از لب معشوق باید باشد
هر چند خواننده در تفسیر غزل بنا به شعور و احساسات خودش رفتار میکنه و نمیشه کسی رو تخطئه کرد اما اگه توی این مسئله هم افراط بشه بسا که سر از جاهایی در بیاریم که خود شاعر هم تصور نمیکرده.
در هر حال به نظر نمیاد که اگه شهریار منظورش گفتن شعری در مورد عاشورا بوده محدودیتی داشته که از این مفصل تر نتونه بگه. احیانا همای رحمت شاهد متقنی برای این قضیه است!