گنجور

غزل شمارهٔ ۴۸ - یادی از ایرج

خوابم آشفت و سر خفته به دامان آمد
خواب دیدم که خیال تو به مهمان آمد
گوئی از نقد شبابم به شب قدر و برات
گنجی از نو به سراغ دل ویران آمد
ماه درویش‌نواز از پس قرنی بازم
مردمی کرد و بر این روزن زندان آمد
دل همه کوکبه‌سازی و شب‌افروزی شد
تا به چشمم همه آفاق چراغان آمد
دل بریان نگر و سفرهٔ احسان خدا
کاینچنین سرزده مهمان به سر خوان آمد
وعده وصل ابد دادی و دندان به جگر
پا فشردم همه تا عمر به پایان آمد
با من این نسیه که همراه به نسیانم بود
هنری شد که به نقد آفت حرمان آمد
بی‌خیال سر و سامان که چه بسیار مرا
با خیالی سر شوریده به سامان آمد
ایرجا یاد تو شادان که از این بیت تو هم
چه بسا درد که نزدیک به درمان آمد
یاد ایام جوانی جگرم خون می‌کرد
خوب شد پیر شدم کم‌کم و نسیان آمد
شهریارا دل عشاق به یک سلسله‌اند
عشق از این سلسله خود سلسله‌جنبان آمد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خوابم آشفت و سر خفته به دامان آمد
خواب دیدم که خیال تو به مهمان آمد
هوش مصنوعی: در خوابم، خواب و خیال تو به سراغم آمد و تو را مانند مهمانی در آغوشم حس کردم.
گوئی از نقد شبابم به شب قدر و برات
گنجی از نو به سراغ دل ویران آمد
هوش مصنوعی: انگار که با بهترین جوانی‌ام به شب قدر رسیدم و گنجی تازه به دل ویران من آمد.
ماه درویش‌نواز از پس قرنی بازم
مردمی کرد و بر این روزن زندان آمد
هوش مصنوعی: ماه درویش‌نواز، پس از گذشت سال‌ها، دوباره مردم را به دور خود جمع کرده و از این روزن زندان به بیرون آمده است.
دل همه کوکبه‌سازی و شب‌افروزی شد
تا به چشمم همه آفاق چراغان آمد
هوش مصنوعی: دل همه به شادی و نشاط مشغول شد، تا جایی که در نظرم همه جا روشن و زیبا به نظر آمد.
دل بریان نگر و سفرهٔ احسان خدا
کاینچنین سرزده مهمان به سر خوان آمد
هوش مصنوعی: به دل سوخته نگاه کن و سفرهٔ لطف و کرم خدا را ببین که این‌گونه ناگهانی مهمان به سر سفره آمده است.
وعده وصل ابد دادی و دندان به جگر
پا فشردم همه تا عمر به پایان آمد
هوش مصنوعی: تو به من وعده اتصال ابدی دادی، اما من با دندان به جگر نشستم و همه عمر را به انتظار گذراندم تا اینکه عمرم به پایان رسید.
با من این نسیه که همراه به نسیانم بود
هنری شد که به نقد آفت حرمان آمد
هوش مصنوعی: در واقع من با یک بدهی و یادآوری فراموش شده دست و پنجه نرم می‌کنم که این وضعیت باعث شد تا من توانمندی‌هایی را بدست آورم، اما در نهایت این توانمندی‌ها به ناکامی و حسرت منجر شده است.
بی‌خیال سر و سامان که چه بسیار مرا
با خیالی سر شوریده به سامان آمد
هوش مصنوعی: نگران وضع و حالت خود نباش، زیرا که خیلی‌ها با خیالاتی درهم و برهم، به آرامش و نظم رسیده‌اند.
ایرجا یاد تو شادان که از این بیت تو هم
چه بسا درد که نزدیک به درمان آمد
هوش مصنوعی: در اینجا یاد تو خوشایند است، زیرا شاید از این شعر تو، دردهایی که داشتم نزدیک به بهبودی آمد.
یاد ایام جوانی جگرم خون می‌کرد
خوب شد پیر شدم کم‌کم و نسیان آمد
هوش مصنوعی: یاد روزهای جوانی همیشه دل مرا آزرده می‌کرد، اما خوشحالم که با گذشت زمان و پیری، آرام‌آرام این یادها فراموش شده‌اند.
شهریارا دل عشاق به یک سلسله‌اند
عشق از این سلسله خود سلسله‌جنبان آمد
هوش مصنوعی: شاعر به این نکته اشاره دارد که دل عاشقان به نوعی به هم متصل است و در این میان، عشق به عنوان عاملی وحدت‌بخش و حرکت‌دهنده عمل می‌کند. عشق در حقیقت، منبع و اصل تمامی این ارتباطات و احساسات عاطفی است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۴۸ - یادی از ایرج به خوانش پری ساتکنی عندلیب

حاشیه ها

1395/02/05 15:05
Shayan

یرج میرزا را از زمره شاعران برجسته عصر مشروطیت می دانند. شاید بتوان وی را از شاعران مطرح دوران تجدد در ادبیات ایران نیز به شمار آورد. ایرج از زمره معدود شاعرانی است که در هر نوع شعر که دست به تجربه زده موفق بوده است. اما شعرهای اجتماعی او جایگاه خاصی دارد. به قول یحیی آرین پور، «در این اشعار افکار دموکراتیک به خوبی انعکاس یافته و دردهای جامعه مانند تزویر و دورویی، بیچارگی و نادانی مردم، عادات زشت و خرافات و ... شدیدا مورد انتقاد قرار گرفته است و نیز در شعر او جایگاه رفیعی برای بیان وضع نامطلوب زنان در جامعه ایرانی اختصاص یافته که با یک رشته از سخنان شاعر درباره مادر و مهر مادری و اشعاری درباره کودکان و نوباوگان تکمیل می شود.»دکتر شفیعی کدکنی تصویری دقیق از زمینه اجتماعی شعر ایرج به دست می دهد، آنجا که می نویسد: «صدای اصلی مشروطیت، بیشتر، با میهن پرستی است یا انتقاد اجتماعی. و این صدا بیشتر در شعر ایرج و بهار دیده می شود.» ایرج در زندگی همواره با تنگدستی و دشواری زندگی را می گذراند. به علت سلوک اخلاقی و پاکدامنی هرگز حاضر نشد برخلاف اعتقاداتش عمل کند و بنابراین به امکانات شغلی و مالی خواص راه پیدا نکرد و همواره از این مساله با افسوس یاد می کرد و با آه و حزن مخصوصی این بیت را آهسته زمزمه می کرد:

یاد ایام جوانی جگرم خون می کرد

خوب شد پیر شدم کم کم و نسیان آمد

پروفسور مار، خاورشناس روسی، که ایرج را از نزدیک دیده بود، او را چنین توصیف می کند: «مردی بود سیاه سوخته و لاغراندام و متوسط القامه و در رفتار و گفتار شکیبا و بردبار. اشعار ایرج وقتی خودش آنها را می خواند، جان می گرفت.»

دشواری ها و مصائب زندگی سرانجام ایرج را از پا درآورد. وی در غروب 22 اسفند 1304 دچار حمله قلبی شد و سرانجام در مقبره ظهیرالدوله به خاک سپرده شد و ابیاتی از سروده های خودش بر سنگ مزارش حک شد:

ای نکویان که در این دنیایید

یا از این بعد به دنیا آیید

اینکه خفته است در این خاک منم

ایرجم، ایرج شیرین سخنم

مدفن عشق جهان است اینجا

یک جهان عشق نهان است اینجا

1395/02/05 18:05
سید محمد

شایان جان
نوشتار تو ، کم از غزل شهریار نبود ، روح افزا و زیبا
زنده باشی