گنجور

غزل شمارهٔ ۴ - هفتاد سالگی

سنین عمر به هفتاد می‌رسد ما را
خدای من که به فریاد می‌رسد ما را
سرِ دوراهی تودیع جسم و جان، دارد
اجل به موعد و میعاد می‌رسد ما را
گرفتم آنکه جهانی به یاد ما بودند
دگر چه فایده از یاد می‌رسد ما را
حدیث قصه سهراب و نوشداروی او
فسانه نیست کز اجداد می‌رسد ما را
اگر که دجله پر از قایق نجات شود
پس از خرابی بغداد می‌رسد ما را
به چاه گور دگر منعکس شود فریاد
چه جای داد که بیداد می‌رسد ما را
چو ما به داد کسی در حیات خود نرسیم
کجا به گوش کسی داد می‌رسد ما را
چو نیک و بد به موازین عدل می‌سنجند
همان تفاوت مازاد می‌رسد ما را
اِرم چه حاصل و ذات‌العماد، کآخر کار
همان نصیبهٔ شدّاد می‌رسد ما را
ولی گر از قفس خاکدان پریدن بود
کجا به گردِ طلب، باد می‌رسد ما را
به چاه ویل اگر جان ما نه زندانی
فضای خُرَّم و آزاد می‌رسد ما را
اگر صواعق دوزخ نه در کمین بودند
حدائقِ گُل و شمشاد می‌رسد ما را
بلی اگر علی‌آبادِ ما خراب نبود
نجاتی از نجف‌آباد می‌رسد ما را
تو شهریار علی گو که در کشاکش حشر
علی و آل به امداد می‌رسد ما را

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سنین عمر به هفتاد می‌رسد ما را
خدای من که به فریاد می‌رسد ما را
هوش مصنوعی: زمانی که سن ما به هفتاد سال می‌رسد، خداوند می‌داند که به کمک و حمایت ما احتیاج داریم.
سرِ دوراهی تودیع جسم و جان، دارد
اجل به موعد و میعاد می‌رسد ما را
هوش مصنوعی: در آستانهٔ جدایی جسم و روح، سرنوشت و زمان مقرر به ما نزدیک می‌شود.
گرفتم آنکه جهانی به یاد ما بودند
دگر چه فایده از یاد می‌رسد ما را
هوش مصنوعی: من کسی را در نظر دارم که دنیا را به یاد ما می‌آورد، حالا چه فایده‌ای دارد اگر دیگر کسی ما را به یاد نیاورد؟
حدیث قصه سهراب و نوشداروی او
فسانه نیست کز اجداد می‌رسد ما را
هوش مصنوعی: داستان سهراب و نوشداروی او افسانه نیست و از نیاکان ما به ما رسیده است.
اگر که دجله پر از قایق نجات شود
پس از خرابی بغداد می‌رسد ما را
هوش مصنوعی: اگر دجله پر از قایق‌های نجات شود، این نشان‌دهنده‌ی این است که پس از خراب شدن بغداد، ممکن است نجاتی برای ما در راه باشد.
به چاه گور دگر منعکس شود فریاد
چه جای داد که بیداد می‌رسد ما را
هوش مصنوعی: وقتی به عمق چاه گور بیفتیم، فریاد و ناله‌مان بازتاب پیدا می‌کند و دیگر چگونه می‌توان به ندای عدالت امیدوار بود وقتی که ظلم به ما می‌رسد؟
چو ما به داد کسی در حیات خود نرسیم
کجا به گوش کسی داد می‌رسد ما را
هوش مصنوعی: اگر در زندگی خود نتوانیم به کسی کمک کنیم و داد او را بشنویم، پس صدای ما به گوش کسی نمی‌رسد.
چو نیک و بد به موازین عدل می‌سنجند
همان تفاوت مازاد می‌رسد ما را
هوش مصنوعی: وقتی که خوب و بد را بر اساس معیاری عادلانه اندازه‌گیری می‌کنند، منظور این است که ما به تفاوت‌هایی می‌رسیم که بیش از حد انتظار است.
اِرم چه حاصل و ذات‌العماد، کآخر کار
همان نصیبهٔ شدّاد می‌رسد ما را
هوش مصنوعی: به چه کارِ ارم و ذات‌العماد می‌آید، وقتی در نهایت ما به همان سرنوشتی می‌رسیم که شداد به آن رسید؟
ولی گر از قفس خاکدان پریدن بود
کجا به گردِ طلب، باد می‌رسد ما را
هوش مصنوعی: اما اگر پرواز از قفس خاکی یعنی مرگ امکان‌پذیر بود، پس چرا نتیجهٔ تلاش و جستجو، به ما نمی‌رسد؟
به چاه ویل اگر جان ما نه زندانی
فضای خُرَّم و آزاد می‌رسد ما را
هوش مصنوعی: اگر جان ما در چاهی عمیق و تاریک نباشد، به فضای شیرین و آزاد دسترسی خواهیم یافت.
اگر صواعق دوزخ نه در کمین بودند
حدائقِ گُل و شمشاد می‌رسد ما را
هوش مصنوعی: اگر آتش‌فشان‌های جهنم در انتظار ما نبودند، باغ‌های گل و شمشاد به راحتی به ما می‌رسید.
بلی اگر علی‌آبادِ ما خراب نبود
نجاتی از نجف‌آباد می‌رسد ما را
هوش مصنوعی: اگر علی‌آباد ما ویران نمی‌شد، نجات ما از نجف‌آباد به ما می‌رسید.
تو شهریار علی گو که در کشاکش حشر
علی و آل به امداد می‌رسد ما را
هوش مصنوعی: تو ای فرمانروا و سرور بزرگ، بگو که در روز قیامت و در زمان سختی، علی و نسل او به کمک ما خواهند آمد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۴ - هفتاد سالگی به خوانش پری ساتکنی عندلیب

حاشیه ها

1389/05/09 19:08

احسنت به ظرافت طبع شاعر پارسی که کلمات را به عرش میبرند تا مفهومی را در فرش زمین به یاران خود بگویند . اوشو عارف هندی مکررا به زیستن ده دوره ی هفت ساله انسان تاکید دارد . همان هفتاد سالگی .

1389/07/30 00:09

روحم تازه میشه وقتی غزلهای استاد رو میخونم

1392/04/06 23:07
سیمین

اگر دقت کنیم می بینیم که شهریار از عبارتهای متکلف در ابیاتش استفاده نمی کند.ببه علاوه از عبارات عامیانه نیز بهره می برد.یت دوم مصرع یکم به کار بردن واژه "گرفتم" اثباتی بر این مدعاست.و این هنر کم نظیری است که من به جز ایشان در اشعار ایرج میرزا و رهی معیری بیشتر دیده ام.

1392/09/21 14:12
حیدر

استاد شهریار تنها شاعریست که ایجازش سیل اشک بر مردم دیده ام می گشاید چنانکه از خواندن آن در جمع دوری میکنم و تنها شعر خلوت من است. روح این استاد شاد که الحق سوز دلش آتش به عالم می زند.

1393/03/03 23:06
هادی

سیاوش خان شاعر ترکی،نه پارسی!!!

1395/04/12 17:07
محمد

هادی خان
این شعر پارسی است و دوستان در مورد زیبایی شعر پارسی نظر داده بودند.حتی اگر شهریار فرانسوی هم بود باز موضوع قومیت در بین نبود و شعر شعر فارسی بود.

1395/06/25 22:08
مرتضی

منظور از خرابی بغداد اشاره به داستانی داره یا نه؟

1395/06/26 00:08
مهناز ، س

آقا مرتضی
جواب شما را با داستانی میدهم.
برگرفته از روزنامه اطلاعات - * محمدرضا سهرابی‌نژاد
امثال و حکم فارسی
اگر دانی که نان دادن صواب است
خودت می‌خور که «بغدادت خراب» است!
شاهد مثال ما در بیت فوق‌الذکر، عبارت «بغدادِ خراب» است یا بغدادش خراب است. کلمة بغداد را یک کلمه فارسی دانسته‌اند به معنی باغ داد و عدل یا «بغ داد» یعنی خدا داد. امروزه بغداد پایتخت کشور عـراق است با جمعیتی حـــدود 6 میلیون که در کنار دجله و فرات قرار دارد.
بغداد تا قبل از ظهور اسلام، نام و نشانی نداشت بلکه دهی کوچک، تابع شهر مدائن بود. وقتی منصور عباسی از آنجا عبور می‌کرد دستور داد تا شهر زیبای مدائن را خراب کنند و با مصالح آن شهری بسازند به نام بغداد. شاید وجه تسمیه بغداد معنی خداداد ـ مرکب از بغ و داد ـ همین باشد که با ویران کردن مدائن، مصالح مفت و مجانی برای ساخت آن شهر فراهم شد. یعنی مصالح اولیه‌اش را «خداداد».
بغداد در زمان حکومت خلفای عباسی، رونق زیادی پیدا کرد و قصرهای باشکوهی در آن بنا شد و البته با پول بیت‌المال مسلمانان. در بغداد، مساجد و مدارس بزرگ و عظیمی چون نظامیه بغداد پدید آمد و مدرسه مستنصریه‌ها در آن قد علم کرد. این وضع ادامه داشت تا هلاکوخان مغول با حمله‌ای برق‌آسا بساط دولت و خلافت پانصدوبیست‌وپنج ساله عباسیان را برچید و قریب هشت هزار نفر از مردم بغداد را قتل عام و همه آثار علمی و فرهنگی و مذهبی را خراب کرد.
اوضاع چنان شد که قحطی و گرسنگی، چهره کریه خود را به مردم سایه پرور و خوشگذران بغداد نشان داد و یکباره بغداد زیبا و باشکوه و عظیم و مرکز سیاستگذاری‌ها و عیش‌ونوش‌ها و مهد تمدن و فرهنگ، به ویرانه‌ای بدل شد. بعدها مردم به علت شدت فقر و مسکنت و گرسنگی، تا سال‌های متمادی، شکم‌های سیر را به بغداد آباد و پررونق تشبیه می‌کردند و شکم‌های خالی و گرسنه را به بغداد خراب و ویران. و اگر می‌خواستند به کنایه و تعریض، کسی را خیلی گرسنه و درمانده معرفی کنند می‌گفتند: «به دادش برسید که بغدادش خرابه!» یا در حال خرابی است.
این شهر همچنان سال‌ها دست به دست می‌گشت. زمانی در تصرف ایران و گاهی در اشغال امپراتور عثمانی بود. در عصر صفوی، بر اثر مصالحه‌ای که میان شاه صفی و سلطان مراد صورت گرفت، ایروان به تصرف ایران، و بغداد به اشغال عثمانی درآمد.
شاید این مثل، ساخته و پرداخته ایرانیان خوش‌ذوق باشد که بعد از ویرانی بغداد، در زبان ما جاری و ساری گردید. همچنان‌که حدود سی چهل سال پیش، وضع مالی هر کس که خوب بود، می‌گفتند وضعش کویته! به هرحال در این خصوص، نگارنده این رباعی را گفته است:
طمع ورزی، سرآغاز عذاب است
قناعت کن که قانع را ثواب است
مرو سوی خلیفه بهر امداد
که آن بیچاره «بغدادش خراب» است!
آقا مرتضای گرامی
امید که به کار آید
مانا باشید

1395/08/20 18:11
آرسین

میشه لطفا مفهوم کلی شعر رو بگید

1396/09/06 00:12
احسان

سلام میشه لطفا راهنمایی کنید معنی شعرو از کجا پیدا کنم خیلی لازم دارم من اشعار استادو زیاد میخونم لازم دارم معنیاشو چون با گوشیم دوبار کلیک هم میکنم نمیره لغت نامه دهخدا گه امکان داره معنی کامل شعرو بزارید اگه نه لطفا راهنمایی کنید سایتای دیگع دارن من تلگرامم رفتم نزاشتین ممنون میشم سریع جوابمو بدید یا علی

1403/05/29 14:07
حفیظ احمدی

بیت آخر این غزل به من خیلی امید میدهد.

"تو شهریار علی گو که در کشاکش حشر 

علی و آل به امداد میرسد ما را"