گنجور

غزل شمارهٔ ۳۴ - ملال محبت

گاهی گر از ملال محبت بخوانمت
دوری چنان مکن که به شیون برانمت
چون آه من به راه کدورت مرو که اشک
پیک شفاعتی‌ست که از پی دوانمت
تو گوهر سرشکی و دردانهٔ صفا
مژگان فشانمت که به دامن نشانمت
سرو بلند من که به دادم نمی‌رسی
دستم اگر رسد، به خدا می‌رسانمت
پیوند جان جداشدنی نیست ماه من
تن نیستی که جان دهم و وارهانمت
ماتم‌سرای عشق به آتش چه می‌کشی
فردا به خاک سوختگان می‌کشانمت
دست نوازشی به سر و گوش من بکش
سازی شدی که شور و نوایی بخوانمت
تو ترک آبخورد محبت نمی‌کنی
اینقدر بی‌حقوق هم ای دل ندانمت
ای غنچهٔ گلی که لب از خنده بسته‌ای
بازآ که چون صبا به دمی بشکفانمت
یک شب به رغم صبح به زندان من بتاب
تا من به رغم شمع سر و جان فشانمت
چوپان دشت عشقم و نای غزل به لب
دارم غزال چشم سیه می‌چرانمت
لبخند کن معاوضه با جان شهریار
تا من به شوق این دهم و آن ستانمت

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گاهی گر از ملال محبت بخوانمت
دوری چنان مکن که به شیون برانمت
هوش مصنوعی: در مواقعی که از غم عشق تو دلتنگ شوم، دوری‌ات را طوری نکن که مجبور شوم با ناله و فریاد از تو کمک بخواهم.
چون آه من به راه کدورت مرو که اشک
پیک شفاعتی‌ست که از پی دوانمت
هوش مصنوعی: زمانی که من ناراحت و دلbroken هستم، به یاد داشته باش که آهم می‌تواند نمایانگر یک درخواست کمک باشد. اشک‌هایم نشانه‌ای هستند که می‌خواهند تو را به سوی من بکشند و پیامی از دل من هستند.
تو گوهر سرشکی و دردانهٔ صفا
مژگان فشانمت که به دامن نشانمت
هوش مصنوعی: تو همچون جواهر اشکی و مرواریدی از صفای مژگانت با زیبایی به من ناز می‌کنی که نشانگر تو در دامنت است.
سرو بلند من که به دادم نمی‌رسی
دستم اگر رسد، به خدا می‌رسانمت
هوش مصنوعی: من در حال حاضر به کسی که به کمک نیاز دارد نمی‌توانم کمک کنم، اما اگر روزی به خدا رسیدم، حتماً به او کمک می‌کنم.
پیوند جان جداشدنی نیست ماه من
تن نیستی که جان دهم و وارهانمت
هوش مصنوعی: علاقه و پیوند روحی که بین ما وجود دارد، هرگز نمی‌توان ان را قطع کرد. عزیزم، تو فقط جسم نیستی که بتوانم جانم را برایت فدا کنم و از تو جدا شوم.
ماتم‌سرای عشق به آتش چه می‌کشی
فردا به خاک سوختگان می‌کشانمت
هوش مصنوعی: در سوگ عشق، در آتش چیزی نمی‌سوزانی، فردا تو را به میان خاکسترهای سوختگان خواهیم برد.
دست نوازشی به سر و گوش من بکش
سازی شدی که شور و نوایی بخوانمت
هوش مصنوعی: دست مهربانی بر سر و گوش من بکش تا با صدایت آهنگی خوش و زیبا را برایم بخوانی.
تو ترک آبخورد محبت نمی‌کنی
اینقدر بی‌حقوق هم ای دل ندانمت
هوش مصنوعی: تو در محبت کردن مانند کسی نیستی که به آب می‌نوشد؛ اینقدر بی‌رحم و بی‌توجه هستی که نمی‌توانم تو را بشناسم.
ای غنچهٔ گلی که لب از خنده بسته‌ای
بازآ که چون صبا به دمی بشکفانمت
هوش مصنوعی: ای گل ناز، که به خاطر خجالت لب‌هایت را بسته‌ای، دوباره برگرد و مثل نسیم به دمی، تو را شکوفا می‌کنم.
یک شب به رغم صبح به زندان من بتاب
تا من به رغم شمع سر و جان فشانمت
هوش مصنوعی: یک شب، در حالی که صبح نزدیک است، به زندان من نور بتاب تا من مثل شمع جانم را برای تو فدای کنم.
چوپان دشت عشقم و نای غزل به لب
دارم غزال چشم سیه می‌چرانمت
هوش مصنوعی: من چوپان دشت عشق هستم و غزل را با خود دارم، ای غزال چشمان سیاه! تو را به چرا می‌برم.
لبخند کن معاوضه با جان شهریار
تا من به شوق این دهم و آن ستانمت
هوش مصنوعی: لبخند بزن و کنار بگذار جان پادشاهی را، تا من با شوق و اشتیاقی که دارم، این را به تو بدهم و آن را از تو بگیرم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۳۴ - ملال محبت به خوانش پری ساتکنی عندلیب

حاشیه ها

1389/07/28 20:09
غوغا

بیت اول اینگونه صحیح است
گاهی گر از ملال محبت برانمت
دوری چنان مکن که به شیون بخوانمت
---
پاسخ: با تشکر، «برانمت» دوم با «بخوانمت» جایگزین شد.

1390/12/10 11:03

سلام . بیت اول این غزل ِ نغز هنوز اصلاح نشده . میخواستم مجدد یاد آوری کنم ..
..
روز و روزگار خوش

1391/02/23 23:04
شروین

عالی بود.

1391/11/09 04:02
سبا

سلام!
بیت اول هنوز درست نشده.
موفق باشین.

1394/09/08 11:12
سعید بدر

سلام
مصراع بیت دهم به این صورت صحیح است : تامن بسان شمع سر و جان فشانمت

1399/05/24 15:07
امیر

لبخند کن معاوضه با جان شهریار
تا من به شوق این دهم و آن ستانمت
واقعا این بیت معرکس

1400/01/21 01:03
حسین نامدار (حکیم)

سلام بزرگواران،،
بالاخره کی می رسد که بیت اول اصلاح شود؟!! و جای برانمت و بخوانمت عوض شود! گاهی گر از ملال محبت "برانمت"، درست است.