گنجور

غزل شمارهٔ ۳۱ - چشم مست

برداشت پرده شمعم و پروانه پرگرفت
بازار شوق پردگیان باز درگرفت
شمع طرب شکفت در آغوش اشک و آه
ابری به هم برآمد و ماهی به برگرفت
زین خوشترت کجا خبری در زند که دوست
سر بی‌خبر به ما زد و از ما خبر گرفت
بار غمی که شانه تهی کرد از او فلک
این زلف و شانه خواهدم از دوش برگرفت
این ماجرای عشق حدیثی مفصّل است
قاصر بیان که قصّه چنین مختصر گرفت
یک تار موی او به دو عالم نمی‌دهند
با عشقش این معامله گفتیم و سرگرفت
تا چون کند به ابرو و مژگان که چشم مست
دستی به نیزه برد و به دستی سپر گرفت
چشمک زند ستاره صفت با نسیم صبح
شمع دلی که دامن آه سحر گرفت
چون اسم چشم نرگس مخمور، ژاله بار
در این چمن که لاله به کف جام زر گرفت
چون شعر خواجه تازه و تر بود شهریار
شعر تو هم که درس خود از چشم تر گرفت

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برداشت پرده شمعم و پروانه پرگرفت
بازار شوق پردگیان باز درگرفت
هوش مصنوعی: شمع من روشن شد و پروانه به دور آن پرواز کرد، بازار عشق و علاقه‌ی عاشقان دوباره برپا شد.
شمع طرب شکفت در آغوش اشک و آه
ابری به هم برآمد و ماهی به برگرفت
هوش مصنوعی: شمع شادی در آغوش اشک و آه روشن شد و ابری به هم آمد و ماهی را در بر گرفت.
زین خوشترت کجا خبری در زند که دوست
سر بی‌خبر به ما زد و از ما خبر گرفت
هوش مصنوعی: چقدر خوب است اگر جایی خبری از تو باشد که دوست بی‌خبر از ما سراغ بگیرد و احوال ما را جویا شود.
بار غمی که شانه تهی کرد از او فلک
این زلف و شانه خواهدم از دوش برگرفت
هوش مصنوعی: بار غم و اندوهی که بر دوش آسمان سنگینی می‌کرد، به خاطر این زلف و شانه‌ها، از روی دوش من برداشته شد.
این ماجرای عشق حدیثی مفصّل است
قاصر بیان که قصّه چنین مختصر گرفت
هوش مصنوعی: این داستان عشق بسیار طولانی و پیچیده است، به‌گونه‌ای که نمی‌توان آن را به اختصار بیان کرد.
یک تار موی او به دو عالم نمی‌دهند
با عشقش این معامله گفتیم و سرگرفت
هوش مصنوعی: یک تار موی او را به دنیای دوگانه‌ای که داریم، نمی‌فرویم. ما با عشقش به این معامله افتخار کرده‌ایم و از آن سربلند هستیم.
تا چون کند به ابرو و مژگان که چشم مست
دستی به نیزه برد و به دستی سپر گرفت
هوش مصنوعی: زمانی که او با ابرو و مژگانش چنان نگاهی می‌انداخت، که چشمی مست و شگفت‌انگیز حس وجود دشمنی را به اراده تمام می‌کرد و با یک دست نیزه‌ای در دست می‌گرفت و با دست دیگر سپری در دفاع.
چشمک زند ستاره صفت با نسیم صبح
شمع دلی که دامن آه سحر گرفت
هوش مصنوعی: ستاره‌ای که مانند یک شمع می‌درخشد، در دل صبحگاه با نسیم صبحگاه چشمک می‌زند و دلی که در آغوش غم شب، چهره‌ای از امید و زیبایی را به خود می‌گیرد.
چون اسم چشم نرگس مخمور، ژاله بار
در این چمن که لاله به کف جام زر گرفت
هوش مصنوعی: چشم نرگس مانند فردی مست می‌ماند که در این باغ، قطرات شبنم بر روی گل‌ها نشسته است و لاله هم در دستش جام طلا را گرفته است.
چون شعر خواجه تازه و تر بود شهریار
شعر تو هم که درس خود از چشم تر گرفت
هوش مصنوعی: شعر خواجه تازه و شاداب بود، ولی شاعری مانند تو هم که از احساسات خود و اشک‌هایش الهام می‌گیرد، شعرش همین‌طور زنده و دلنشین است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۳۱ - چشم مست به خوانش پری ساتکنی عندلیب