گنجور

غزل شمارهٔ ۲۸ - فریده

هیچ آفریده‌ای به جمال فریده نیست
این لطف و این عفاف به هیچ آفریده نیست
آن سروناز هم که به باغ ارم در است
فرد و فرید هست و لیکن فریده نیست
چشمم پرید تا به رخش کی نظر کنم
چشمی به خوش‌نشینی این ورپریده نیست
نرگس دریده چشم به دیدار او ولی
دیدار آفتاب به چشم دریده نیست
در بزم او که خفته فرو پلک چشم‌ها
غیر از دل تپیده و رنگ پریده نیست
هر آهویی به هر چمنی می‌چرد ولی
آن آهویی که در چمن او چریده نیست
زلفش بریده رشته پیوند دل ولی
خود رشته‌ای که دل دمی از وی بریده نیست
دل یک نگاه او نفروشد به عالمی
اما دلی که او به نگاهی خریده نیست
دُرّی‌ست پروریدهٔ دُرجِ صدف ولی
دُرّی چنین به هیچ صدف پروریده نیست
از شهریار غیر گناه مجردی
یک نقطه سیاه دگر در جریده نیست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هیچ آفریده‌ای به جمال فریده نیست
این لطف و این عفاف به هیچ آفریده نیست
هوش مصنوعی: هیچ موجودی به زیبایی و دلربایی او نمی‌رسد. این مهربانی و پاکدامنی در هیچ مخلوقی وجود ندارد.
آن سروناز هم که به باغ ارم در است
فرد و فرید هست و لیکن فریده نیست
هوش مصنوعی: آن دختری که در باغ ارم است، بسیار زیبا و بی‌نظیر است، اما هیچ کس به اندازه او خاص و منحصر به فرد نیست.
چشمم پرید تا به رخش کی نظر کنم
چشمی به خوش‌نشینی این ورپریده نیست
هوش مصنوعی: چشمم از دیدن تو بی‌تاب شده و حالا نمی‌دانم چگونه به چهره‌ات نگاه کنم، چرا که دیگر چشمی مثل تو در این دنیا وجود ندارد.
نرگس دریده چشم به دیدار او ولی
دیدار آفتاب به چشم دریده نیست
هوش مصنوعی: نرگس چشمش به دیدن او دوخته است، اما دیدن آفتاب برای چشم آسیب‌دیده‌اش ممکن نیست.
در بزم او که خفته فرو پلک چشم‌ها
غیر از دل تپیده و رنگ پریده نیست
هوش مصنوعی: در مهمانی او، در حالت خواب، جز دل مضطرب و چهره‌های بی‌جان چیز دیگری در چشم‌ها دیده نمی‌شود.
هر آهویی به هر چمنی می‌چرد ولی
آن آهویی که در چمن او چریده نیست
هوش مصنوعی: هر آهویی در هر مرتع و چراگاهی رفته و چرا می‌کند، اما آن آهویی که در چمن خاص او چرا کرده، برای او منحصر به فرد و خاص است.
زلفش بریده رشته پیوند دل ولی
خود رشته‌ای که دل دمی از وی بریده نیست
هوش مصنوعی: زلف او پیوند دل را قطع کرده است، اما خود دل هرگز نمی‌تواند از او جدا شود.
دل یک نگاه او نفروشد به عالمی
اما دلی که او به نگاهی خریده نیست
هوش مصنوعی: دل نمی‌تواند عشق و توجه او را به هیچ چیز دیگری بفروشد، اما دلی که او با یک نگاه به دست آورده، هیچ‌گاه نمی‌تواند به راحتی در دسترس باشد.
دُرّی‌ست پروریدهٔ دُرجِ صدف ولی
دُرّی چنین به هیچ صدف پروریده نیست
هوش مصنوعی: این جمله به زیبایی و ارزشمندی یک گوهر اشاره دارد که در دل صدفی خاص پرورش یافته است. به این معناست که این نوع گوهر، یکتا و بی‌نظیر است و هیچ صدف دیگری نمی‌تواند مانند آن را به وجود آورد.
از شهریار غیر گناه مجردی
یک نقطه سیاه دگر در جریده نیست
هوش مصنوعی: از شهریار فقط یک نقطه سیاه وجود ندارد. هیچ خطای دیگری در کارنامه‌ی او دیده نمی‌شود.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۸ - فریده به خوانش پری سانکنی عندلیب

حاشیه ها

1393/10/08 20:01
فاطمه

فریده

1398/05/01 18:08
مهران

خوشم باشه فریده دیگه کیه؟؟؟
از شهریار غیر گناه مجردی
یک نقطه سیاه دگر در جریده نیست( چقدر همذات پندای میکنم با این بیت ...تعریف از خود نیست خیلی شبیه منه)