غزل شمارهٔ ۲۷ - چشم انتظار
ندار عشقم و با دل سر قمارم نیست
که تاب و طاقت آن مستی و خمارم نیست
دگر قمار محبت نمیبرد دل من
که دستِ بردی از این بختِ بدبیارم نیست
حساب جاری من گو ببند باجهٔ بانک
که من به بودجهٔ عمر، اعتبارم نیست
من اختیار نکردم پس از تو یار دگر
به غیر گریه که آن هم به اختیارم نیست
جهان فریب دهد آدمی به نقش و نگار
مرا چه نقش فریبنده چون نگارم نیست
به رهگذار تو چشم انتظار خاکم و بس
که جز مزار تو چشمی در انتظارم نیست
تو میرسی به عزیزان سلام من برسان
که من هنوز بدان رهگذر گذارم نیست
قطار قافلهٔ همرهان مرا بگذشت
که من بلیت و گذرنامهٔ قطارم نیست
چه عالمی که دلی هست و دلنوازی نه
چه زندگی که غمم هست و غمگسارم نیست
به لالههای چمن چشم بسته میگذرم
که تاب دیدن دلهای داغدارم نیست
غزال من تو چه شاخ نبات بودی، حیف
که من چو خواجه غزلهای شاهکارم نیست
ز نام بردنِ خود نیز شرمم آید و ننگ
که شهریارم و آن شعر شهریارم نیست
غزل شمارهٔ ۲۶ - کاروان بیخبر: کاروان آمد و دلخواه به همراهش نیستغزل شمارهٔ ۲۸ - فریده: هیچ آفریدهای به جمال فریده نیست
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ندار عشقم و با دل سر قمارم نیست
که تاب و طاقت آن مستی و خمارم نیست
هوش مصنوعی: عشق من در دسترس نیست و دل من نمیتواند در این بازی گرفتار شود، زیرا تاب و توان تحمل آن حالت مستی و خمار را ندارم.
دگر قمار محبت نمیبرد دل من
که دستِ بردی از این بختِ بدبیارم نیست
هوش مصنوعی: دیگر در بازی عشق، دل من موفق نمیشود، چون شانس بدی که دارم، به من کمکی نمیکند.
حساب جاری من گو ببند باجهٔ بانک
که من به بودجهٔ عمر، اعتبارم نیست
هوش مصنوعی: حساب مالی من را با بانک ببند، چون حالا دیگر هیچ وامی از عمر و زندگیام ندارم.
من اختیار نکردم پس از تو یار دگر
به غیر گریه که آن هم به اختیارم نیست
هوش مصنوعی: من پس از تو، نتوانستم کسی را به عنوان یار دیگری انتخاب کنم و تنها چیزی که از این وضعیت برمیآید، گریه کردن است که حتی آن هم از دست من خارج است.
جهان فریب دهد آدمی به نقش و نگار
مرا چه نقش فریبنده چون نگارم نیست
هوش مصنوعی: دنیا با زیباییها و جلوههای خود انسان را فریب میدهد، اما برای من هیچ نقش و نگاری فریبندهتر از زیبایی خودم وجود ندارد.
به رهگذار تو چشم انتظار خاکم و بس
که جز مزار تو چشمی در انتظارم نیست
هوش مصنوعی: من در مسیر تو فقط امیدوارم و بس، زیرا هیچ چشم انتظاری جز سرزمین تو ندارم.
تو میرسی به عزیزان سلام من برسان
که من هنوز بدان رهگذر گذارم نیست
هوش مصنوعی: تو به عزیزانم میرسی، لطفاً سلام من را به آنها برسان. من هنوز در آن مسیر که شاید آنها در آنجا هستند، قرار نگرفتهام.
قطار قافلهٔ همرهان مرا بگذشت
که من بلیت و گذرنامهٔ قطارم نیست
هوش مصنوعی: دوستان و همراهان من از کنارم رد شدند و من به خاطر نداشتن بلیت و گذرنامه، نتوانستم با آنها بیایم.
چه عالمی که دلی هست و دلنوازی نه
چه زندگی که غمم هست و غمگسارم نیست
هوش مصنوعی: دنیا چه حال عجیبی دارد، دل وجود دارد اما محبت و دلجویی نیست. زندگی چه وضعیت ناخوشایندی دارد، غم وجود دارد اما کسی نیست که غم را تسکین دهد.
به لالههای چمن چشم بسته میگذرم
که تاب دیدن دلهای داغدارم نیست
هوش مصنوعی: در مسیرم به گلهای لاله نگاه نمیکنم، زیرا آنها به شدت غمگین و دلشکسته هستند و نمیتوانند درد و اندوه من را تحمل کنند.
غزال من تو چه شاخ نبات بودی، حیف
که من چو خواجه غزلهای شاهکارم نیست
هوش مصنوعی: عزیز من، تو مانند شاخ نبات زیبا و دلربا هستی، اما افسوس که من مانند خواجه، شاعر بزرگ، اشعار بینظیری ندارم.
ز نام بردنِ خود نیز شرمم آید و ننگ
که شهریارم و آن شعر شهریارم نیست
هوش مصنوعی: من حتی از اینکه نام خود را ببرم شرمندهام و احساس خجالت میکنم، زیرا من پادشاه هستم و این شعر متعلق به من نیست.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۷ - چشم انتظار به خوانش پریسا یزدانیان
غزل شمارهٔ ۲۷ - چشم انتظار به خوانش پری سانکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۷ - چشم انتظار به خوانش امیر محمدی
غزل شمارهٔ ۲۷ - چشم انتظار به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۲۷ - چشم انتظار به خوانش سمیه الماسی
حاشیه ها
1389/01/07 14:04
عراقی
با سلام، بیت ششم مصرع دوم کلمه "است" باید اصلاح شود. صحیح آن این است: چه زندگی که غمم هست و غمگسارم نیست.
کلمه است ایجاد سکته در شعر نموده است
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
1395/12/08 11:03
داود
بیت زیبایی از قلم افتاده :
جهان می فریبد آدمی به نقش و نگار
مرا چه نقش فریبنده چون نگارم نیست
متشکر.
1398/02/21 21:04
مهران محمودی
جهان فریب دهد آدمی به نقش و نگار
مرا چه نقش فریبنده چون نگارم نیست
جا افتاده است