گنجور

غزل شمارهٔ ۲۴ - سپاه من

منم که شعر و تغزل پناهگاه من است
چنانکه قول و غزل نیز در پناه من است
صفای گلشن دل‌ها به ابر و باران نیست
که این وظیفه محول به اشک و آه من است
صلای صبح تو دادم به نالهٔ شبگیر
چه روزها که سپید از شب سیاه من است
به عالمی که در او دشمنی به جان بخرند
عجب مدار اگر عاشقی گناه من است
اگر نمانده کس از دوستان من بر جا
وفای عهد مرا دشمنان گواه من است
هر آن گیاه که بر خاک ما دمیده ببوی
اگر که بوی وفا می‌دهد گیاه من است
کنون که رو به غروب آفتاب مهر و وفاست
هر آنکه شمع دلی برفروخت ماه من است
تو هر که را که چپ و راست تاخت فرزین گوی
پیاده گر به خط مستقیم شاه من است
نگاه من نتواند جمال جانان جست
جمال اوست که جوینده نگاه من است
من از تو هیچ نخواهم جز آنچه بپسندی
که دلپسند تو ای دوست دل بخواه من است
چه جای ناله گر آغوشم از سه‌تار تهی است
که نغمه قلمم شور و چارگاه من است
خطوط دفتر من سیم ساز را ماند
قلم معاینه مضراب سر به راه من است
کلاه فقر بسی هست در جهان لیکن
نگین تاج شهان در پر کلاه من است
شکستن صف من کار بی‌صفایان نیست
که “شهریارم” و صاحبدلان سپاه من است

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

منم که شعر و تغزل پناهگاه من است
چنانکه قول و غزل نیز در پناه من است
هوش مصنوعی: من به شعر و شعرخوانی پناه می‌برم و آن‌ها برای من مثل یک خانه امن هستند. همچنین سخنان و شعرهای زیبا نیز در کنار من قرار دارد.
صفای گلشن دل‌ها به ابر و باران نیست
که این وظیفه محول به اشک و آه من است
هوش مصنوعی: زیبایی و طراوت قلب‌ها به بارش باران و ابر وابسته نیست، بلکه این وظیفه بر عهده اشک‌ها و ناله‌های من است.
صلای صبح تو دادم به نالهٔ شبگیر
چه روزها که سپید از شب سیاه من است
هوش مصنوعی: من صبح را با صدای دلنشینش به یاد می‌آورم، در حالی که شب‌های طولانی و تاریک را گذرانده‌ام. چقدر روزهایی را تجربه کردم که روشنی روزگار، از تاریکی شب‌های من بیرون آمده است.
به عالمی که در او دشمنی به جان بخرند
عجب مدار اگر عاشقی گناه من است
هوش مصنوعی: در دنیایی که مردم برای دشمنی و کینه‌ورزی تلاش می‌کنند، تعجب نکن اگر عاشق شدن من را گناه بدانند.
اگر نمانده کس از دوستان من بر جا
وفای عهد مرا دشمنان گواه من است
هوش مصنوعی: اگر هیچ‌کس از دوستانم باقی نمانده باشد، دشمنانم هم می‌توانند گواهی دهند که به پیمان و وفای خود پایبند بوده‌ام.
هر آن گیاه که بر خاک ما دمیده ببوی
اگر که بوی وفا می‌دهد گیاه من است
هوش مصنوعی: هر گیاهی که بر خاک ما رشد کرده باشد، اگر بویی از صداقت و وفا داشته باشد، به عنوان گیاه من شناخته می‌شود.
کنون که رو به غروب آفتاب مهر و وفاست
هر آنکه شمع دلی برفروخت ماه من است
هوش مصنوعی: اکنون که زمان غروب عشق و وفاست، هرکس که محبت و دوستی را در دل خود روشن کرده است، برای من همچون ماه روشنایی می‌آورد.
تو هر که را که چپ و راست تاخت فرزین گوی
پیاده گر به خط مستقیم شاه من است
هوش مصنوعی: اگر کسی با قدرت و شجاعت به سمت چپ و راست حمله کند، بداند که حتی اگر در ظاهر پیاده باشد، در خط مستقیم و هدفی مشخص، او همان شاه من است.
نگاه من نتواند جمال جانان جست
جمال اوست که جوینده نگاه من است
هوش مصنوعی: نگاه من قادر به دیدن زیبایی محبوب نیست، زیرا زیبایی او آنقدر جذاب است که خود او هم به دنبال نگاه من می‌گردد.
من از تو هیچ نخواهم جز آنچه بپسندی
که دلپسند تو ای دوست دل بخواه من است
هوش مصنوعی: من از تو چیزی نمی‌خواهم جز آنچه که تو بپسندی، چرا که آنچه که مورد پسند دل توست، همان چیزی است که من هم به آن علاقه دارم.
چه جای ناله گر آغوشم از سه‌تار تهی است
که نغمه قلمم شور و چارگاه من است
هوش مصنوعی: چه جایی برای ناله و گریه است وقتی که آغوش من خالی از ساز سه‌تار است؟ در حالی که نوای قلم من پر از شور و احساس است و دنیای من به مانند چارگاه موسیقیست.
خطوط دفتر من سیم ساز را ماند
قلم معاینه مضراب سر به راه من است
هوش مصنوعی: خطوطی که در دفتر من نوشته شده‌اند، شبیه به نواهای ساز هستند و قلم من مانند مضراب، به دنبال راهی درست حرکت می‌کند.
کلاه فقر بسی هست در جهان لیکن
نگین تاج شهان در پر کلاه من است
هوش مصنوعی: در دنیا کلاه فقر زیاد است، اما نگین تزیینی تاج پادشاهان در زیر کلاه من است.
شکستن صف من کار بی‌صفایان نیست
که “شهریارم” و صاحبدلان سپاه من است
هوش مصنوعی: شکستن صف من کار افراد بی‌احساس نیست، چرا که من شهریار هستم و افراد با دل و ایمان یار و یاور من هستند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۴ - سپاه من به خوانش پری سانکنی عندلیب

حاشیه ها

1388/09/11 22:12
نگین شکروی

بادرودوسپاس فراوان
ابیات 3و4و5و8و9و12و13 ازاین غزل جاافتاده وبدینقرارند:
صلای صبح تودادم به نالۀ شبگیر
چه روزهاکه سپیدازشب سیاه من است
به عالمی که دراودشمنی به جان بخرند
عجب مداراگرعاشقی گناه من است
اگرنمانده کس ازدوستان من برجا
وفای عهد مرا دشمنان گواه من است
توهرکه راکه چپ وراست تاخت فرزین گوی
پیاده گر به خط مستقیم شاه من است
نگاه من نتواند جمال جانان جست
جمال اوست که جوینده نگاه من است
خطوط دفترمن سیم ساز را ماند
قلم معاینه مضراب سربه راه من است
کلاه فقر بسی هست درجهان لیکن
نگین تاج شهان در پر کلاه من است
---
پاسخ: ابیات جاافتاده طبق فرموده اضافه شد.

1388/10/24 11:12
پدرام باستانی پور

با درود مجدد، به اطلاع می‌رساند که در مصرع اول بیت ششم، واژه "ببوی"، "به بوی" نوشته شده.
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1389/06/07 15:09
نیکی

با عرض سلام
فاصله بین کلمات در بعضی موارد رعایت نشده است
شعر اصلاح شده :
.
منم که شعر و تغزل پناهگاه من است
چنانکه قول و غزل نیز در پناه من است
صفای گلشن دلها به ابر و باران نیست
که این وظیفه محول به اشک و آه من است
صلای صبح تو دادم به نالهٔ شبگیر
چه روزها که سپید از شب سیاه من است
به عالمی که در او دشمنی به جان بخرند
عجب مدار اگر عاشقی گناه من است
اگر نمانده کس از دوستان من بر جا
وفای عهد مرا دشمنان گواه من است
هر آن گیاه که بر خاک ما دمیده ببوی
اگر که بوی وفا می دهد گیاه من است
کنون که رو به غروب آفتاب مهر و وفاست
هر آنکه شمع دلی برفروخت ماه من است
تو هرکه را که چپ و راست تاخت فرزین گوی
پیاده گر به خط مستقیم شاه من است
نگاه من نتواند جمال جانان جست
جمال اوست که جوینده نگاه من است
من از تو هیچ نخواهم جز آنچه بپسندی
که دلپسند تو ای دوست دل بخواه من است
چه جای ناله گر آغوشم از سه تار تهی است
که نغمه قلمم شور و چارگاه من است
خطوط دفتر من سیم ساز را ماند
قلم معاینه مضراب سر به راه من است
کلاه فقر بسی هست در جهان لیکن
نگین تاج شهان در پر کلاه من است
شکستن صف من کار بی صفایان نیست
که "شهریارم" و صاحبدلان سپاه من است
---
پاسخ: با تشکر فراوان، جایگزین شد.

1393/07/08 09:10
ایرانی

استاد شهریار از مفاخر ادبیات ایران است

1399/10/17 14:01
Polestar

عجب شعریه
واقعا حال کردم