گنجور

غزل شمارهٔ ۲۲ - همت ای پیر

پا شو ای مست که دنیا همه دیوانهٔ توست
همه آفاق پر از نعرهٔ مستانهٔ توست
در دکان همه باده‌فروشان تخته است
آن که باز است همیشه در میخانهٔ توست
دست مشاطهٔ طبع تو بنازم که هنوز
زیور زلف عروسان سخن شانهٔ توست
دور پیوند تسلسل به تو دادند آری
دست غیبی‌ست که با گردش پیمانهٔ توست
ای زیارتگه رندان قلندر برخیز
توشهٔ من همه در گوشهٔ انبانهٔ توست
همت ای پیر که کشکول گدایی در کف
رندم و حاجتم آن همّت رندانهٔ توست
ای کلید در گنجینهٔ اسرار ازل
عقل دیوانهٔ گنجی که به ویرانهٔ توست
شمع من دور تو گردم به کاخ شب وصل
هر که توفیق پری یافته پروانهٔ توست
در خرابات تو سر نیست که ماند دستار
وای از آن سرکه شرابی که به خمخانهٔ توست
همه غواص ادب بودم و هرجا صدفی‌ست
همه بازش دهن از حیرت دردانهٔ توست
تخت جم دیدم و سرمایهٔ شاهان عجم
که نه با سرمدی شوکت شاهانهٔ توست
در یکی آینه عکس همه آفاق ای جان
این چه جادوست که در جلوهٔ جانانهٔ توست
زهره گو تا دم صبح ابد افسون بدمد
چشمک نرگس مخمور به افسانهٔ توست
ای گدای سر خوانت همه شاهان جهان
شهریار آمده دربان در خانهٔ توست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پا شو ای مست که دنیا همه دیوانهٔ توست
همه آفاق پر از نعرهٔ مستانهٔ توست
هوش مصنوعی: بخیز ای دل‌خوش، چرا که تمام دنیا شیفتهٔ توست و در هر سو، صداهای شاد و سرمست‌کنندهٔ تو به گوش می‌رسد.
در دکان همه باده‌فروشان تخته است
آن که باز است همیشه در میخانهٔ توست
هوش مصنوعی: در میان تمامی مغازه‌های شراب‌فروشی، درهایی وجود دارد که بسته هستند، اما تنها در دکان تو همیشه باز است و به معنای آن است که در میخانه‌ات همیشه برای مهمانان و عاشقان باز است.
دست مشاطهٔ طبع تو بنازم که هنوز
زیور زلف عروسان سخن شانهٔ توست
هوش مصنوعی: دست هنرمندانه‌ات را ستایش می‌کنم که هنوز زیبایی‌های کلمات و جملات را مانند شانه‌ای برای آرایش زلف عروسان می‌سازد.
دور پیوند تسلسل به تو دادند آری
دست غیبی‌ست که با گردش پیمانهٔ توست
هوش مصنوعی: به تو ارتباطی فراگیر و بی‌پایان داده‌اند، بله، این یک نیروی پنهانی است که با چرخش زندگی‌ات به حرکت در می‌آید.
ای زیارتگه رندان قلندر برخیز
توشهٔ من همه در گوشهٔ انبانهٔ توست
هوش مصنوعی: ای مکان مورد زیارت رندان دیوانه، بلند شو! زیرا همهٔ بهره و روزی من در گوشهٔ پنهان توست.
همت ای پیر که کشکول گدایی در کف
رندم و حاجتم آن همّت رندانهٔ توست
هوش مصنوعی: ای پیر، تلاش تو را می‌خواهم که در دست من کشکول گدایی است و من فقط به همت و تلاش رندانهٔ تو نیاز دارم.
ای کلید در گنجینهٔ اسرار ازل
عقل دیوانهٔ گنجی که به ویرانهٔ توست
هوش مصنوعی: ای کلیددار رازهای قدیمی، عقل بی‌قرار من مانند گنجی است که در ویرانه‌ی وجود تو قرار دارد.
شمع من دور تو گردم به کاخ شب وصل
هر که توفیق پری یافته پروانهٔ توست
هوش مصنوعی: من مانند شمعی در اطراف تو می‌چرخم و در شب وصال تو، هر کسی که توفیق پرواز به عشق تو را یافته، مثل پروانه‌ای به دور تو می‌گردد.
در خرابات تو سر نیست که ماند دستار
وای از آن سرکه شرابی که به خمخانهٔ توست
هوش مصنوعی: در میخانهٔ تو دیگر چیزی از مقام و رتبه باقی نمانده است و تنها چیزی که باقی مانده، همان شراب است که در خمخانهٔ تو وجود دارد.
همه غواص ادب بودم و هرجا صدفی‌ست
همه بازش دهن از حیرت دردانهٔ توست
هوش مصنوعی: من همیشه به دنبال زیبایی‌های ادبی بوده‌ام و در هر کجا که جواهری پیدا کنم، همه آن‌ها به خاطر درخشش خاص تو دچار حیرت می‌شوند.
تخت جم دیدم و سرمایهٔ شاهان عجم
که نه با سرمدی شوکت شاهانهٔ توست
هوش مصنوعی: من تخت سلطنت و ثروت شاهان عجم را دیدم، اما هیچ یک از آن‌ها به شکوه و عظمت تو نمی‌رسید.
در یکی آینه عکس همه آفاق ای جان
این چه جادوست که در جلوهٔ جانانهٔ توست
هوش مصنوعی: در یک آینه، تصویر تمام جهان را می‌بینم، جانم. این چه سحری است که در زیبایی و جلوه تو نهفته است؟
زهره گو تا دم صبح ابد افسون بدمد
چشمک نرگس مخمور به افسانهٔ توست
هوش مصنوعی: زهره، به مهتاب بگو که تا صبح ابد، جادو و افسون بپراکند. چشمک زدن نرگس مست، به خاطر داستان توست.
ای گدای سر خوانت همه شاهان جهان
شهریار آمده دربان در خانهٔ توست
هوش مصنوعی: ای مسکین، تمام پادشاهان جهان برای گرفتن برکت از سفره تو آمده‌اند و در خانه‌ات، دربان به استقبال آنها ایستاده است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۲ - همت ای پیر به خوانش پری سانکنی عندلیب

حاشیه ها

1392/02/10 01:05
امین کیخا

ناز همان نعمت است تازه فعل هم دارد ، ناز اوردن یعنی متنعم کردن

1392/02/10 01:05
امین کیخا

پروانه توست دو معنی میدهد یکی پروانه که ان حشره عاشق نور شمع و دو پروانه به معنی حکم که یعنی به حکم توست پروانه داد به ترجمه قران یعنی فرمان ترجمه قران را بداد و پیشتر به ان ویچیر هم می گفته اند و ان فتوی بوده است و فعلی داشته به نام ویچیردن

1398/09/16 23:12
رضا پهلوانی

« زهره گو تا دم صبح ابد افسون بدمد»
این بیت ایراد وزنی داره
کسی درست این بیت رو می‌دونه چیه؟

1402/10/09 10:01
برنا جوانمرد

ایراد وزنی ندارد

واژه های ابد و افسون را پیوسته خوانش کنید.

ابدافسون

 

 

 

1398/11/09 10:02
مهیار

سلام وقت خوش
لطفاً اساتید راهنمایی کنند:
اگر استاد میفرمودند:
"خیز ای مست..."
آیا بهتر نبود؟

1398/11/10 03:02
nabavar

گرامی مهیار

” خیز“ ای مست که دنیا همه دیوانه تست
نظر شما را بهتر می پسندم

1399/01/01 17:04
ایوب

این شعر در مدح حضرت حافظ سروده شده است

1402/01/23 12:03
کهربا ابراهیمی

درود

چرا شعر: مست آمدم ای پیر که مستانه بمیرم...

از شهریار در گنجور وجود ندارد؟

1402/04/14 20:07
تورج علیزاده درخشی

سلام و عرض ادب به نظر بنده خوانش شعر یه کم ایراد داشت دوستان لطف کنند راهنمایی بفرمایند که عروسانِ سخن صحیح است یا عروسانْ ،سخن شانه ی توست

1403/03/16 01:06
لیلی رابربند

سلام 

خوانش شعر صحیح بود ،(( عروسان ِسخن ))

شانه ی تو زیور زلف است ، زیور زلف چه کسانی است ؟ عروسانِ سخن ، اگر به معنی توجه کنید پس خوانش شعر صحیح است 

1402/10/28 18:12
بیقرار

بداهه با بیت مطلعی از استاد شهریار 


« مست آمدم ای پیر که مستانه بمیرم 
مستانه در این گوشه ی میخانه بمیرم »

عقل از سر‌ ما رفت در این دهشت ایام 
مجنون صفت اندر برِ دیوانه بمیرم 

هرجا که تو باشی به نظر خانه ی امن است
بی روی تو ، بی خانه و کاشانه بمیرم 

جان می دهم اندر رهت ای جلوه ی جانان
شاید که در این میکده جانانه بمیرم

رندان ، همه در کنج قفس ، آه فسردند 
بی قفل و قفس ، رسته و رندانه بمیرم

مرغم ، که به دام نگهت زار فتادم 
مپسند که در دام تو بی دانه بمیرم 

آشفته تر از زلفِ پریشانِ تو ، دل بود
مگذار که در حسرت یک شانه بمیرم

بر شمع وجودت که بود قبله ی دلها
پروانه صفت پر زده ، پروانه بمیرم

از سیب زنخ ، حسرتِ کامی به دلم ماند
ای کاش که بی حسرت آن چانه بمیرم

در حسرت جامی ز لبت نقد بقا رفت 
جایز نَبُوَد بی پی و پیمانه بمیرم 

کاشانه ی ما لانه ی تزویر و ریا نیست
ترسم که ز اندوه همین خانه بمیرم 

دُردانه تر از ناز نگاهت نَبُوَد ، هیچ 
باید که در اندیشه ی دُردانه بمیرم 

افسانه نباشد سخن عشق ، عزیزان 
مگذار که در حُرمَت افسانه بمیرم 

بی قرب و قرارم مکن ای شاهد قدسی
بگذار که بی منّت بیگانه بمیرم 

 # رضارضایی « بیقرار »

1402/10/09 10:01
برنا جوانمرد

بیت مطلع شعر در کدام شعر شهریار آمده است؟

1402/10/09 14:01
کژدم

شعری که به دنبالش می‌گردید در دیوان شهریار نشر نگاه، در صفحه‌های ۳۰۷ و ۳۰۸ پس از غزل «ولای امیر» و پیش از غزل «سایه» قرار دارد.

 

«وداع میکده و مرگ قلندری»

مست آمدم ای پیر که مستانه بمیرم

مستانه در این گوشهٔ میخانه بمیرم

درویشم و بگذار قلندرمنشانه

کاکل همه افشان به سر شانه بمیرم

میخانه به دور سر من چرخد و اینم

پیمان که به چرخیدن پیمانه بمیرم

من بلبل عشاق به دامی نشوم رام

در دام تو هم بی‌طمع دانه بمیرم

شمعی و طواف حرمی بود که می‌خواست

پروانه بزایم من و پروانه بمیرم

من دُرّ یتیمم، صدفم سینهٔ دریاست

بگذار یتیمانه و دُردانه بمیرم

بیگانه شمردند مرا در وطن خویش

تا بی‌وطن و از همه بیگانه بمیرم

کو نی‌زن میخانه، بگو جان به لب آور

تا با تب و لب بر لب جانانه بمیرم

آن سلسلهٔ زلف که زُنّار دلم بود

در گردنم آویز که دیوانه بمیرم

این دیر مغان ته‌چکِ ایران قدیم است

اینجاست که من بی‌چک و بی‌چانه بمیرم

در زندگی افسانه شدم در همه آفاق

بگذار که در مرگ هم افسانه بمیرم

در گوشهٔ کاشانه بسی سوختم امّا

آن شمع نبودم که به کاشانه بمیرم

سرباز جهادم من و از جبههٔ احرار

انصاف کجا رفته که در خانه بمیرم

1402/11/25 22:01
Mohammad Abdolalizade

معنی زنار در این شعر چیست؟

1402/11/27 07:01
رضا از کرمان

محمد جان، عزیزم سلام 

  زنار در لغت به معنای کمربندی است که مسیحیان بر کمر میبستند یا بندی است که با آن صلیب بر گردن می آویخته اند ودر اشعار ،معمولاً کنایه ازرشته مهر معشوق است .   در گذشته در ممالک شرقی برای تشخیص اقلیت های دینی مسیحیان (نصرانی) مجبور به بستن زنار ویهودیان مکلف به دوختن وصله عسلی رنگ بر روی لباس خود بودند تا از مسلمانان در جامعه مجزا گردند  تاریخ باید بگوید که ما با مسلمانیمان چه بر سر سایرین آورده ایم .در جایی خواندم که اقلیتهای مذهبی در روزهای بارانی به دلیل خیس شدن واحتمال نجس شدن مسلمین در معابر عمومی حق تردد نداشتند یا در صورت خرید کالایی مثل روغن یا شیر فروشنده حق برگشت از ظرف اقلیتها درظرف اصلی به دلیل نجس بودن ظرف ایشان را نداشته  .

  مایه افتخار مسلمین ومسلمات