غزل شمارهٔ ۲۲ - همت ای پیر
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۲ - همت ای پیر به خوانش پری سانکنی عندلیب
حاشیه ها
ناز همان نعمت است تازه فعل هم دارد ، ناز اوردن یعنی متنعم کردن
پروانه توست دو معنی میدهد یکی پروانه که ان حشره عاشق نور شمع و دو پروانه به معنی حکم که یعنی به حکم توست پروانه داد به ترجمه قران یعنی فرمان ترجمه قران را بداد و پیشتر به ان ویچیر هم می گفته اند و ان فتوی بوده است و فعلی داشته به نام ویچیردن
« زهره گو تا دم صبح ابد افسون بدمد»
این بیت ایراد وزنی داره
کسی درست این بیت رو میدونه چیه؟
ایراد وزنی ندارد
واژه های ابد و افسون را پیوسته خوانش کنید.
ابدافسون
سلام وقت خوش
لطفاً اساتید راهنمایی کنند:
اگر استاد میفرمودند:
"خیز ای مست..."
آیا بهتر نبود؟
گرامی مهیار
” خیز“ ای مست که دنیا همه دیوانه تست
نظر شما را بهتر می پسندم
این شعر در مدح حضرت حافظ سروده شده است
درود
چرا شعر: مست آمدم ای پیر که مستانه بمیرم...
از شهریار در گنجور وجود ندارد؟
سلام و عرض ادب به نظر بنده خوانش شعر یه کم ایراد داشت دوستان لطف کنند راهنمایی بفرمایند که عروسانِ سخن صحیح است یا عروسانْ ،سخن شانه ی توست
سلام
خوانش شعر صحیح بود ،(( عروسان ِسخن ))
شانه ی تو زیور زلف است ، زیور زلف چه کسانی است ؟ عروسانِ سخن ، اگر به معنی توجه کنید پس خوانش شعر صحیح است
بداهه با بیت مطلعی از استاد شهریار
« مست آمدم ای پیر که مستانه بمیرم
مستانه در این گوشه ی میخانه بمیرم »
عقل از سر ما رفت در این دهشت ایام
مجنون صفت اندر برِ دیوانه بمیرم
هرجا که تو باشی به نظر خانه ی امن است
بی روی تو ، بی خانه و کاشانه بمیرم
جان می دهم اندر رهت ای جلوه ی جانان
شاید که در این میکده جانانه بمیرم
رندان ، همه در کنج قفس ، آه فسردند
بی قفل و قفس ، رسته و رندانه بمیرم
مرغم ، که به دام نگهت زار فتادم
مپسند که در دام تو بی دانه بمیرم
آشفته تر از زلفِ پریشانِ تو ، دل بود
مگذار که در حسرت یک شانه بمیرم
بر شمع وجودت که بود قبله ی دلها
پروانه صفت پر زده ، پروانه بمیرم
از سیب زنخ ، حسرتِ کامی به دلم ماند
ای کاش که بی حسرت آن چانه بمیرم
در حسرت جامی ز لبت نقد بقا رفت
جایز نَبُوَد بی پی و پیمانه بمیرم
کاشانه ی ما لانه ی تزویر و ریا نیست
ترسم که ز اندوه همین خانه بمیرم
دُردانه تر از ناز نگاهت نَبُوَد ، هیچ
باید که در اندیشه ی دُردانه بمیرم
افسانه نباشد سخن عشق ، عزیزان
مگذار که در حُرمَت افسانه بمیرم
بی قرب و قرارم مکن ای شاهد قدسی
بگذار که بی منّت بیگانه بمیرم
# رضارضایی « بیقرار »
بیت مطلع شعر در کدام شعر شهریار آمده است؟
شعری که به دنبالش میگردید در دیوان شهریار نشر نگاه، در صفحههای ۳۰۷ و ۳۰۸ پس از غزل «ولای امیر» و پیش از غزل «سایه» قرار دارد.
«وداع میکده و مرگ قلندری»
مست آمدم ای پیر که مستانه بمیرم
مستانه در این گوشهٔ میخانه بمیرم
درویشم و بگذار قلندرمنشانه
کاکل همه افشان به سر شانه بمیرم
میخانه به دور سر من چرخد و اینم
پیمان که به چرخیدن پیمانه بمیرم
من بلبل عشاق به دامی نشوم رام
در دام تو هم بیطمع دانه بمیرم
شمعی و طواف حرمی بود که میخواست
پروانه بزایم من و پروانه بمیرم
من دُرّ یتیمم، صدفم سینهٔ دریاست
بگذار یتیمانه و دُردانه بمیرم
بیگانه شمردند مرا در وطن خویش
تا بیوطن و از همه بیگانه بمیرم
کو نیزن میخانه، بگو جان به لب آور
تا با تب و لب بر لب جانانه بمیرم
آن سلسلهٔ زلف که زُنّار دلم بود
در گردنم آویز که دیوانه بمیرم
این دیر مغان تهچکِ ایران قدیم است
اینجاست که من بیچک و بیچانه بمیرم
در زندگی افسانه شدم در همه آفاق
بگذار که در مرگ هم افسانه بمیرم
در گوشهٔ کاشانه بسی سوختم امّا
آن شمع نبودم که به کاشانه بمیرم
سرباز جهادم من و از جبههٔ احرار
انصاف کجا رفته که در خانه بمیرم
معنی زنار در این شعر چیست؟
محمد جان، عزیزم سلام
زنار در لغت به معنای کمربندی است که مسیحیان بر کمر میبستند یا بندی است که با آن صلیب بر گردن می آویخته اند ودر اشعار ،معمولاً کنایه ازرشته مهر معشوق است . در گذشته در ممالک شرقی برای تشخیص اقلیت های دینی مسیحیان (نصرانی) مجبور به بستن زنار ویهودیان مکلف به دوختن وصله عسلی رنگ بر روی لباس خود بودند تا از مسلمانان در جامعه مجزا گردند تاریخ باید بگوید که ما با مسلمانیمان چه بر سر سایرین آورده ایم .در جایی خواندم که اقلیتهای مذهبی در روزهای بارانی به دلیل خیس شدن واحتمال نجس شدن مسلمین در معابر عمومی حق تردد نداشتند یا در صورت خرید کالایی مثل روغن یا شیر فروشنده حق برگشت از ظرف اقلیتها درظرف اصلی به دلیل نجس بودن ظرف ایشان را نداشته .
مایه افتخار مسلمین ومسلمات