غزل شمارهٔ ۱۹ - دیدار آشنا
ماهم که هالهای به رخ از دود آهش است
دائم گرفته چون دل من روی ماهش است
دیگر نگاه وصف بهاری نمیکند
شرح خزان دل به زبان نگاهش است
راه نگاه بست به چشم سیه که دید
موی دماغها همهجا خار راهش است
دیدم نهان فرشتهٔ شرم و عفاف او
آورده سر به گوش من و عذرخواهش است
روز سیاه دیده به چشم و به قول خود
دود اجاق، سرمهٔ چشم سیاهش است
دیگر نمیزند به سرِ زلف، شانهای
وآن طُرّه خود حکایت عمر تباهش است
بگریخته است از لب لعلش شکفتگی
دائم گرفتگی است که بر روی ماهش است
افتد گذار او به من از دور و گاهگاه
خواب خوشم همین گذر گاهگاهش است
هر چند اشتباه از او نیست لیکن او
با من هنوز هم خجل از اشتباهش است
اکنون گلی است زرد ولی از وفا هنوز
هر سرخ گل که در چمن آید گیاهش است
این برگهای زرد چمن نامههای اوست
وین بادهای سرد خزان پیک راهش است
در گوشههای غم که کند خلوتی به دل
یاد من و ترانه من تکیهگاهش است
من دلبخواه خویش نجُستم ولی خدا
با هر کس آن دهد که به جان دلبخواهش است
من کیستم؟ اسیر محبت، گدای عشق
وز مُلک دل که حسن و هنر پادشاهش است
در شهر ما گناه بود عشق و شهریار
زندانیِ ابد به سزای گناهش است
غزل شمارهٔ ۱۸ - خودپرستی خداپرستی: تا چشم دل به طلعت آن ماه منظر استغزل شمارهٔ ۲۰ - بر سر خاک ایرج: ایرجا سر بِدَرآور که امیر آمده است
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ماهم که هالهای به رخ از دود آهش است
دائم گرفته چون دل من روی ماهش است
هوش مصنوعی: ماه همچون هالهای از دود ناشی از اندوه او همیشه در حال کدر شدن است، همانطور که دل من به خاطر روی ماهش غمگین و گرفته است.
دیگر نگاه وصف بهاری نمیکند
شرح خزان دل به زبان نگاهش است
هوش مصنوعی: دیگر چشمان او به زیبایی های بهار اشاره نمیکنند، بلکه حال و هوای پاییز قلبش را با نگاهش بیان میکند.
راه نگاه بست به چشم سیه که دید
موی دماغها همهجا خار راهش است
هوش مصنوعی: چشم سیاه که در اینجا اشاره به زیبایی و جذابیت دارد، به خاطر سنگینی و فشار مشکلات و موانع موجود، دیگر نمیتواند به دوردستها نگاه کند. در این مسیر با مشکلات و موانع زیادی روبهرو شده که همهجا مثل خار در راهش قرار گرفتهاند. به نوعی، زیبایی و آرزوهایش تحت تاثیر سختیها و چالشها قرار گرفته است.
دیدم نهان فرشتهٔ شرم و عفاف او
آورده سر به گوش من و عذرخواهش است
هوش مصنوعی: دیدم که فرشتهای به نام شرم و عفاف در خفا پیش من آمده و با حالت عذرخواهی سرش را به گوشم نزدیک کرده است.
روز سیاه دیده به چشم و به قول خود
دود اجاق، سرمهٔ چشم سیاهش است
هوش مصنوعی: روزهای تیره و غمانگیز را با چشم خود میبینم و به گفته خود او، خاکستر اجاق نشانهی غم و درد قلبش است که در چشمانش نمایان شده است.
دیگر نمیزند به سرِ زلف، شانهای
وآن طُرّه خود حکایت عمر تباهش است
هوش مصنوعی: دیگر شانهای به موهایش نمیزند و آن دسته مو هم داستان زندگی کوتاه و تباهش را روایت میکند.
بگریخته است از لب لعلش شکفتگی
دائم گرفتگی است که بر روی ماهش است
هوش مصنوعی: شکوفهای که از لب سرخ او میریزد، همواره مانند یک پردهی تیرهای بر چهرهی ماهش سایه انداخته است.
افتد گذار او به من از دور و گاهگاه
خواب خوشم همین گذر گاهگاهش است
هوش مصنوعی: گاهی اوقات او از دور به من نظر میاندازد و این لحظههای گذرا، منبع خوشحالی و رویای من است.
هر چند اشتباه از او نیست لیکن او
با من هنوز هم خجل از اشتباهش است
هوش مصنوعی: هر چند که او اشتباهی نکرده، اما هنوز هم به خاطر اتفاقی که افتاده، از من خجالت میکشد.
اکنون گلی است زرد ولی از وفا هنوز
هر سرخ گل که در چمن آید گیاهش است
هوش مصنوعی: اکنون گلی زرد رنگ وجود دارد، اما هنوز هم هر گل سرخی که در چمن رشد کند، نشان از وفاداری و محبت دارد.
این برگهای زرد چمن نامههای اوست
وین بادهای سرد خزان پیک راهش است
هوش مصنوعی: این برگهای زرد چمن مانند نامههایی از او هستند و این بادهای سرد پاییزی پیامآور او به شمار میروند.
در گوشههای غم که کند خلوتی به دل
یاد من و ترانه من تکیهگاهش است
هوش مصنوعی: زمانی که دل با غم و اندوه تنها میشود، یاد من و آهنگ من بهعنوان یک پناهگاه به آن کمک میکند.
من دلبخواه خویش نجُستم ولی خدا
با هر کس آن دهد که به جان دلبخواهش است
هوش مصنوعی: من به خواستههای قلبیام دست نیافتم، اما خداوند به هر کس آنچه را که به جانش میخواهد، میدهد.
من کیستم؟ اسیر محبت، گدای عشق
وز مُلک دل که حسن و هنر پادشاهش است
هوش مصنوعی: من کی هستم؟ کسی که در دام عشق گرفتار شده و برای محبت، مانند یک گداست. در این ملک قلب، زیبایی و هنر، سلطنت میکنند.
در شهر ما گناه بود عشق و شهریار
زندانیِ ابد به سزای گناهش است
هوش مصنوعی: در شهر ما عشق یک گناه به شمار میرفت و به همین خاطر، شهریار به دلیل عشقش تا ابد در بند است.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۹ - دیدار آشنا به خوانش پری سانکنی عندلیب
حاشیه ها
1388/12/09 09:03
یعقوب خاوری
بیت 5 گذار درست است و در مصرع دوم آن گاه گاهش جدا نوشته شود بهتر است.
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
1392/12/26 12:02
مرتضی
اگر در مصرع اول گاهگاه سر هم نوشته شده، چه دلیلی برای جدا کردن آن در مصرع دوم هست؟
1394/08/06 09:11
فاطمه
شرح اشعارو از کجا میتونم ببینم؟؟؟؟