گنجور

غزل شمارهٔ ۱۸ - خودپرستی خداپرستی

تا چشم دل به طلعت آن ماه منظر است
طالع مگو که چشمهٔ خورشید خاور است
کافر نه ایم و بر سرمان شور عاشقی است
آنرا که شور عشق به سر نیست کافر است
آتش مزن به خرمن دل‌ها که تخت جم
آیینهٔ شکستهٔ بخت سکندر است
بر سردر عمارت مشروطه یادگار
نقش به خون نشسته عدل مظفر است
هرجا که دل‌شکستگی و دود آه بود
گر عیش شحنه آینه باشد مُکَدَّر است
کیفر مده به کافر عشق ای صنم که کفر
با کافر از ندامت کوبنده کیفر است
ما آرزوی عشرت فانی نمی‌کنیم
ما را سریر دولت باقی مسخر است
راه دیار مشرق و مغرب ز هم جداست
عاشق از این وری و منافق از آن ور است
راه خداپرستی ازین دلشکستگی است
اقلیم خودپرستی از آن راه دیگر است
بگذر ز دشمنان که به محشر شود عیان
کاسباب ارتقای ستمکش، ستمگر است
در کفّهٔ ترازوی حکمت بود نصیب
تا فرقدان مراتب رزق مقدّر است
آنجا که دل به قیمت پستان نمی‌خرند
پستانک ار نه دایه بود، دایه مادر است
یک شعر عاقلی و دگر شعر عاشقی است
سعدی یکی سخنور و حافظ قلندر است
بگذار شهریار به گردون زند سریر
کز خاک پای خواجه شیرازش افسر است

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا چشم دل به طلعت آن ماه منظر است
طالع مگو که چشمهٔ خورشید خاور است
هوش مصنوعی: تا زمانی که دل به تماشای زیبایی آن ماه مشغول است، هیچ‌گونه سخنی از طالع و سرنوشت نگو، زیرا چشمهٔ نور و روشنی از سمت شرق در حال ظهور است.
کافر نه ایم و بر سرمان شور عاشقی است
آنرا که شور عشق به سر نیست کافر است
هوش مصنوعی: ما کافر نیستیم و عشق در وجود ما شور و حال دارد. کسی که این شور و حال عشق را در سر ندارد، مانند کافر است.
آتش مزن به خرمن دل‌ها که تخت جم
آیینهٔ شکستهٔ بخت سکندر است
هوش مصنوعی: آتش به دل‌های مردم نزنید، زیرا که سرنوشت و تقدیرشان مانند یک آینهٔ شکسته است که نشان‌دهندهٔ شکست‌ها و ناکامی‌های بزرگ است.
بر سردر عمارت مشروطه یادگار
نقش به خون نشسته عدل مظفر است
هوش مصنوعی: بر سر در ساختمان مشروطه، یادگاری از عدالت مظفر با خون نقش بسته است.
هرجا که دل‌شکستگی و دود آه بود
گر عیش شحنه آینه باشد مُکَدَّر است
هوش مصنوعی: هر جا که دل شخصی آزرده و غمگین باشد، حتی اگر ظاهر همه چیز خوب و شاد باشد، آن شادی واقعی نیست و آلوده به غم و اندوه است.
کیفر مده به کافر عشق ای صنم که کفر
با کافر از ندامت کوبنده کیفر است
هوش مصنوعی: عشق، ای معشوق، سزا و عذابی برای کافر نده، زیرا اینکه کافر به خاطر عشق به تو دچار پشیمانی و ناراحتی شود، خود بزرگ‌ترین عذاب است.
ما آرزوی عشرت فانی نمی‌کنیم
ما را سریر دولت باقی مسخر است
هوش مصنوعی: ما به دنبال لذت‌های زودگذر نیستیم؛ بلکه قدرت و موفقیت ماندگار برای ما مهم است.
راه دیار مشرق و مغرب ز هم جداست
عاشق از این وری و منافق از آن ور است
هوش مصنوعی: راه‌های مشرق و مغرب از یکدیگر جدا هستند. عاشق در این سمت قرار دارد و منافق در سمتی دیگر.
راه خداپرستی ازین دلشکستگی است
اقلیم خودپرستی از آن راه دیگر است
هوش مصنوعی: برای رسیدن به خداپرستی، باید از دلشکستگی و رنج‌ها عبور کرد؛ اما افرادی که خود را در مرکز دنیا قرار می‌دهند و تنها به خواسته‌های خود توجه می‌کنند، در مسیری متفاوت حرکت می‌کنند.
بگذر ز دشمنان که به محشر شود عیان
کاسباب ارتقای ستمکش، ستمگر است
هوش مصنوعی: از دشمنان بگذر، زیرا در روز قیامت آشکار خواهد شد که چه چیزهایی باعث عروج و پیشرفت ستم‌دیدگان است و این ستمگران هستند که به این اوضاع دامن زده‌اند.
در کفّهٔ ترازوی حکمت بود نصیب
تا فرقدان مراتب رزق مقدّر است
هوش مصنوعی: نصیب و سهم هر کسی در زندگی بر اساس حکمت خدایی تعیین شده است و این به نوعی مانند وزنی است که می‌تواند مراتب و درجات مختلف تامین معیشت را مشخص کند.
آنجا که دل به قیمت پستان نمی‌خرند
پستانک ار نه دایه بود، دایه مادر است
هوش مصنوعی: در جایی که دل به ارزش چیزهای ظاهری و زودگذر خریده نمی‌شود، حتی اگر کسی در نقش مادری وجود داشته باشد، آن محبت و حمایت واقعی از آن مادر است که اهمیت دارد.
یک شعر عاقلی و دگر شعر عاشقی است
سعدی یکی سخنور و حافظ قلندر است
هوش مصنوعی: یکی از اشعار دارای تفکر و عقلانیت است و دیگری مربوط به عشق و احساس. سعدی شاعر با اندیشه و حافظ شاعری پر از شور و حال است.
بگذار شهریار به گردون زند سریر
کز خاک پای خواجه شیرازش افسر است
هوش مصنوعی: بگذار پادشاه بر جایگاه خود در آسمان تکیه زند، چرا که تاج او از خاک پای خواجه شیراز ساخته شده است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۸ - خودپرستی خداپرستی به خوانش پری سانکنی عندلیب

حاشیه ها

1389/08/02 01:11
سعید

خیلی قشنگ بود...

1391/09/10 21:12
شاعر

در شعر شهریار بود کیمیای زر این نور حافظ است که در او منور است

1391/09/10 21:12
شاعر

در شعر شهریار بود کیمیای عشق این نور حافظ است که در او منور است

1396/06/26 10:08
امپرور

سلام
ببخشید شهریار تو این شعر از حافظ تعریف کرده یا از سعدی؟

1396/09/14 00:12
حمید دوستی نژاد

هر دو را ستایش کرده لیکن مقام حافظ را بعنوان نماد دل بالاتر از سعدی بعنوان نماد عقل دانسته