غزل شمارهٔ ۱۵۹ - جمال بقیت اللهی
سپاه صبح زد از ماه خیمه تا ماهی
ستاره کوکبه آفتاب خرگاهی
به لاجورد افق ته کشیده برکه شب
مه و ستاره تپیدن گرفته چون ماهی
صلای رحلت شب داد و طلعت خورشید
خروس دهکده از صیحه سحرگاهی
به جستجوی تو ای صبح در شبان سیاه
بسا که قافله آه کردهام راهی
خدیو خرگهی بر خیمه گو بزن بیرون
چو مهر تکیه به شمشیر و مغفر شاهی
عجب مدار به شمشیر او غبار قرون
چرا که آینهٔ عاشقان بُوَد آهی
نمانده چشمه آب بقا به ظلمت دهر
به جز چراغ جمال بقیت اللهی
برآی از افق ای مشعل هدایت شرق
برآر گله این گمرهان ز گمراهی
ز سایهای که به خاک افکنی خوشم چه کنم
همای عرش کجا و کبوتر چاهی
ملک به سجدهٔ آدم به کلک مژگان زد
بر آستان تو توقیع آسمانجاهی
خوشم که نقل حدیثت فتاده در افواه
بسا که نصّ حدیث است نقل افواهی
بشارتی به خدا خواندن و خدا دیدن
که این بشر همه خودبینی است و خودخواهی
دلی که آینهگردان شاهد غیبیست
چه عیب داردش از سرّ غیب آگاهی
به گوش آنکه صدای خدا نمیشنود
حدیث عشق من افسانهای بود واهی
تو کوه و کاه چه دانی که شهریارا چیست
به کوه محنت من بین و چهره کاهی
غزل شمارهٔ ۱۵۸ - ماه سفرکرده: ماها تو سفر کردی و شب ماند و سیاهیغزل شمارهٔ ۱۶۰ - دنیای دل: چند بارد غم دنیا به تن تنهایی
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سپاه صبح زد از ماه خیمه تا ماهی
ستاره کوکبه آفتاب خرگاهی
هوش مصنوعی: نیروهای صبحگاهی از سمت ماه به حرکت درآمدند و در هر گوشه، ستارهها مانند پرچمهایی درخشان بر افراشتهاند، در حالی که آفتاب مانند یک شاهین بر فراز آسمان نشسته است.
به لاجورد افق ته کشیده برکه شب
مه و ستاره تپیدن گرفته چون ماهی
هوش مصنوعی: در افق شب، دریاچهای به رنگ لاجوردی است که مه و ستارهها در آن تابش و تپش دارند، مانند ماهیای که در آب شنا میکند.
صلای رحلت شب داد و طلعت خورشید
خروس دهکده از صیحه سحرگاهی
هوش مصنوعی: سحرگاه، صدای گنجشکها و سیاهپوشی طبیعت نشاندهندهی پایان شب و آمدن روشنایی روز است، و با طلوع خورشید در دشت، آواز خوکها و دیگر موجودات زنده آغاز میشود.
به جستجوی تو ای صبح در شبان سیاه
بسا که قافله آه کردهام راهی
هوش مصنوعی: در جستجوی تو ای صبح، در دل شب تار، بارها با آه و ناله، راهم را پیش گرفتهام.
خدیو خرگهی بر خیمه گو بزن بیرون
چو مهر تکیه به شمشیر و مغفر شاهی
هوش مصنوعی: ای پادشاه، وقتی که بر خیمه فرمان میزنی، به مانند خورشید که به شمشیر و کلاهخود شاهی تکیه میدهد، از خیمه بیرون بیا و بر دیگران تأثیر بگذار.
عجب مدار به شمشیر او غبار قرون
چرا که آینهٔ عاشقان بُوَد آهی
هوش مصنوعی: بهتراز آن است که به کارد و شمشیر او توجه کنی، چرا که درد و غبار زمانه، تنها بخشی از حقیقت است. در واقع، عشق و احساسات عمیق، مانند آینهای هستند که نشاندهنده عمق عشق و محبت هستند.
نمانده چشمه آب بقا به ظلمت دهر
به جز چراغ جمال بقیت اللهی
هوش مصنوعی: در دنیای تاریک و پر از ظلمت، دیگر چشمهای از آب زندگی و بقا باقی نمانده است و تنها نور زیبایی و جمال بقیت الله است که در دل این تاریکی میدرخشد.
برآی از افق ای مشعل هدایت شرق
برآر گله این گمرهان ز گمراهی
هوش مصنوعی: ای مشعل هدایت شرق، از افق ظهور کن و گمراهان را از راهی که در آن گرفتار شدهاند، نجات بده.
ز سایهای که به خاک افکنی خوشم چه کنم
همای عرش کجا و کبوتر چاهی
هوش مصنوعی: از سایهای که بر روی زمین میافکنی، خوشحال هستم. اما چه کار میتوانم بکنم که پرنده آسمان کجا و کبوتر چاه کجاست؟
ملک به سجدهٔ آدم به کلک مژگان زد
بر آستان تو توقیع آسمانجاهی
هوش مصنوعی: فرشتگان به خاطر مقام آدم، با ناز و لطافت بر درگاه تو تعظیم کردند و این نشان از عظمت توست.
خوشم که نقل حدیثت فتاده در افواه
بسا که نصّ حدیث است نقل افواهی
هوش مصنوعی: خوشحالم که داستان تو بر سر زبانها افتاده است؛ زیرا ممکن است این نقل از زبانها، خود گواهی بر درستی آن داستان باشد.
بشارتی به خدا خواندن و خدا دیدن
که این بشر همه خودبینی است و خودخواهی
هوش مصنوعی: خبر خوشی از خدا دریافت کردن و در عین حال مشاهده کردن که این انسانها پر از خودبینی و خودخواهی هستند.
دلی که آینهگردان شاهد غیبیست
چه عیب داردش از سرّ غیب آگاهی
هوش مصنوعی: دلهایی که در برابر زیباییهای نهفته و پنهان خداوند باز و حساسند، چرا باید از اسرار ناخودآگاه و غیب بیخبر باشند؟
به گوش آنکه صدای خدا نمیشنود
حدیث عشق من افسانهای بود واهی
هوش مصنوعی: کسی که به صدای خدا گوش نمیدهد، داستان عشق من را تنها یک افسانه بیمحتوا میداند.
تو کوه و کاه چه دانی که شهریارا چیست
به کوه محنت من بین و چهره کاهی
هوش مصنوعی: تو چه میدانی که در دل شهریار چه حالتی وجود دارد؟ به سختیهای من نگاه کن تا ببینی چقدر دردمند و رنجور هستم.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۵۹ - جمال بقیت اللهی به خوانش پری ساتکنی عندلیب
حاشیه ها
1391/11/27 12:01
حسن
آن دل عاشق میتواند اینطور عاشقانه منتظر باشد.
1392/09/25 14:11
محمد حسین عمومی.قم
(به لاجورد افق ته کشیده برکه(ی) شب)
(ستاره کوکبه(ی) آفتاب خر گاهی