غزل شمارهٔ ۱۵۶ - دالان بهشت
شاهد شکفته مخمور چون شمع صبحگاهی
لرزان به سان ماه و لغزان به سان ماهی
آمد ز برف مانده بر طُرّه شانهٔ عاج
ماه است و هرگزش نیست پروای بیکلاهی
افسون چشم آبی در سایهروشنِ شب
با عشوه موج میزد چون چشمه در سیاهی
زان چشمِ آهوانه اشکم هنوز حلقه است
کی در نگاه آهوست آن حُجب و بیگناهی
سروم سرِ نوازش در پیش و من به حیرت
کز بخت سرکشم چیست این پایه سر به راهی
رفتیم رو به کاخ آمال و آرزوها
آنجا که چرخ بوسد ایوان بارگاهی
دالانی از بهشتم بخشید و دلبخواهم
آری بهشت دیدم دالان دلبخواهی
دردانهام به دامن غلتید و اشکم از شوق
لرزید چون ستاره کز باد صبحگاهی
آه از شب جدایی کز تاب اشک حرمان
جانم به شعله میسوخت چون شمع در تباهی
یاقوت سرخ بودم بر قاف عشق و همت
آوخ که زهر هجرم بخشید رنگ کاهی
بیداد غمزهاش را پشت لب و بناگوش
آورده خط به مهر دیوان دادخواهی
کز لطف گاهگاهم طالع خجسته دارد
پیوسته باد یارب این لطف گاهگاهی
چون شهد شرم و شوقش میخواستم مکیدن
مهر عقیق لب داد بر عصمتش گواهی
ناگه جمال توحید وانگه چراغ توفیق
الواح دیده شستند اشباح اشتباهی
افسون عشق باد و انفاس عشقبازان
باقی هر آنچه دیدیم افسانه بود و واهی
عکس جمال وحدت در خود به چشم من بین
آیینهام لطیف است ای جلوهٔ الهی
ماییم و شهریارا اقلیم عشق آری
مرغان قاف دانند آیین پادشاهی
غزل شمارهٔ ۱۵۵ - نفرین: چو ابرویت نچمیدی به کام گوشه نشینیغزل شمارهٔ ۱۵۷ - ماه هنرپیشه: تا چند کنیم از تو قناعت به نگاهی
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شاهد شکفته مخمور چون شمع صبحگاهی
لرزان به سان ماه و لغزان به سان ماهی
هوش مصنوعی: دختر زیبای سرخوش و شاداب، مانند شمعی در صبح زود، در حالتی لرزان و نرم مثل ماه و سرزنده مانند ماهی است.
آمد ز برف مانده بر طُرّه شانهٔ عاج
ماه است و هرگزش نیست پروای بیکلاهی
هوش مصنوعی: برف مانده بر موهای قشنگ ماه، نشانهای است از زیبایی او، و او هرگز نگران این نیست که کلاهی بر سر ندارد.
افسون چشم آبی در سایهروشنِ شب
با عشوه موج میزد چون چشمه در سیاهی
هوش مصنوعی: چشم آبی جذاب در نور ملایم شب با ناز و عشوه، مانند چشمهای در دل تاریکی به آرامی حرکت میکند.
زان چشمِ آهوانه اشکم هنوز حلقه است
کی در نگاه آهوست آن حُجب و بیگناهی
هوش مصنوعی: اشک من هنوز به خاطر آن چشمان نرم و زیبایش حلقهوار جاری است. آیا در نگاه آن آهو، هم آن زیبایی و هم سادگی و بیگناهی دیده میشود؟
سروم سرِ نوازش در پیش و من به حیرت
کز بخت سرکشم چیست این پایه سر به راهی
هوش مصنوعی: من در انتظار نوازش هستم و حیرت زده به سرنوشت خود نگاه میکنم. نمیدانم چه چیزی باعث شده که این سرنوشت را انتخاب کنم و به این راه بیفتم.
رفتیم رو به کاخ آمال و آرزوها
آنجا که چرخ بوسد ایوان بارگاهی
هوش مصنوعی: به سوی محلی حرکت کردیم که آرزوها و آمال ما در آنجا قرار دارد، جایی که چرخ زمان به احترام آن بنا خم میشود.
دالانی از بهشتم بخشید و دلبخواهم
آری بهشت دیدم دالان دلبخواهی
هوش مصنوعی: در دل آن بهشت، راهی زیبا و دلپذیر به من ارزانی شده و من واقعا بهشت را در این راه delightful و دلخواه احساس کردهام.
دردانهام به دامن غلتید و اشکم از شوق
لرزید چون ستاره کز باد صبحگاهی
هوش مصنوعی: دردانهام به دامن افتاد و اشکم از خوشحالی به تپش درآمد، مانند ستارهای که از وزش صبحگاهی میلرزد.
آه از شب جدایی کز تاب اشک حرمان
جانم به شعله میسوخت چون شمع در تباهی
هوش مصنوعی: اوه از شبی که دوری باعث شد اشکهای حسرت جانم را بسوزاند، همچنان که شمعی در آتش ذوب میشود.
یاقوت سرخ بودم بر قاف عشق و همت
آوخ که زهر هجرم بخشید رنگ کاهی
هوش مصنوعی: من همچون یاقوت سرخی بودم بر قله عشق و اراده، اما افسوس که تلخی جدایی، رنگ و روی مرا کاهگونه کرده است.
بیداد غمزهاش را پشت لب و بناگوش
آورده خط به مهر دیوان دادخواهی
هوش مصنوعی: غمزههای ناز و فریبندهاش را در حالی که بر لب و گوشهایش نشسته، به شکلی قاطع و قهرآمیز به دادخواهی تبدیل کرده است.
کز لطف گاهگاهم طالع خجسته دارد
پیوسته باد یارب این لطف گاهگاهی
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، به خاطر لطفی که دارم، سرنوشتم خوش و مبارک است. ای کاش این لطف همیشه ادامه داشته باشد.
چون شهد شرم و شوقش میخواستم مکیدن
مهر عقیق لب داد بر عصمتش گواهی
هوش مصنوعی: زمانی که به خاطر شرم و شوق، خواهان چشیدن طعم لذتبخش او بودم، لبهایش مانند دانههای عقیق به من گواهی میدادند که او از حراست و پاکی خود محافظت میکند.
ناگه جمال توحید وانگه چراغ توفیق
الواح دیده شستند اشباح اشتباهی
هوش مصنوعی: ناگهان زیبایی توحید ظاهر شد و سپس نور موفقیت، پردههای چشمان را از اشتباهات شست.
افسون عشق باد و انفاس عشقبازان
باقی هر آنچه دیدیم افسانه بود و واهی
هوش مصنوعی: جذبه عشق مانند بادی است که وجود دارد و نفس عاشقان و عشقبازان هر چیزی که دیدهایم، افسانه و بیاساس بوده است.
عکس جمال وحدت در خود به چشم من بین
آیینهام لطیف است ای جلوهٔ الهی
هوش مصنوعی: به من نشان بده که زیبایی یکتایی در آینه من چقدر لطیف و دلنشین است ای جلوه الهی.
ماییم و شهریارا اقلیم عشق آری
مرغان قاف دانند آیین پادشاهی
هوش مصنوعی: ما در عشق زندگی میکنیم و مثل شهریار بزرگ، در سرزمین عشق هستیم. پرندگان قاف، که نماد دانایی و آگاهی هستند، میدانند که چطور باید پادشاهی کرد.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۵۶ - دالان بهشت به خوانش پری ساتکنی عندلیب
حاشیه ها
1396/06/08 14:09
،،،
ناگه جمال توحید وانگه چراغ توفیق
الواح دیده شستند اشباح اشتباهی
افسون عشق باد و انفاس عشقبازان
باقی هر انچه دیدم افسانه بود و واهی
چقدر زیبا اخه
1398/07/02 14:10
تنها
ناگه جمال توحید وانگه چراغ توفیق
الواح دیده شستند اشباح اشتباهی
واقعا این اشعار مانند وحی هستند. و انگشت به دهن ماندم. شهریارا ای کاش چند سال زودتر بدنیا میومدم تا میومدم دستتو میبوسیدم.