گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۵ - نفرین

چو ابرویت نچمیدی به کام گوشه نشینی
برو که چون من و چشمت به گوشه ها بنشینی
چو دل به زلف تو بستم به خود قرار ندیدم
برو که چون سر زلفت به خود قرار نبینی
به جان تو که دگر جان به جای تو نگزینم
که تا تو باشی و غیری به جای من نگزینی
ز باغ عشق تو هرگز گلی به کام نچیدم
به روز گلبن حسنت گلی به کام نچینی
نگین حلقه رندان شدی که تا بدرخشد
کنار حلقه چشمم به هر نگاه نگینی
کسی که دین و دل از کف به باد غارت زلفت
چو من نداده چه داند که غارت دل و دینی
خوشم که شعله آهم به دوزخت کشد اما
چه می کند به تو دوزخ که خود بهشت برینی
توان به دوزخت افکندن و به خلد چمیدن
گرم حسد بگذارد که باز با که قرینی
خدای را که دگر آسمان بلا نفرستد
تو خود بدین قد و بالا بلای روی زمینی
خمیده‌ام چو کمان تا ز تیر آه کمین گیر
به رستمی بستانم ز ترک چشم تو کینی
تو تشنه غزل شهریار و من به که گویم
که شعرتر نتراود برون ز طبع حزینی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو ابرویت نچمیدی به کام گوشه نشینی
برو که چون من و چشمت به گوشه ها بنشینی
هوش مصنوعی: وقتی ابرویت را نچرخاندی و به سمت من نیامدی، بهتر است به گوشه‌ای بروی. چون وقتی من و چشمت در آن گوشه‌ها می‌نشینیم، داستان دیگری رقم می‌خورد.
چو دل به زلف تو بستم به خود قرار ندیدم
برو که چون سر زلفت به خود قرار نبینی
هوش مصنوعی: وقتی که دل را به زلف تو سپردم، هیچ آرامشی پیدا نکردم. برو که تو هم مثل من نمی‌توانی در چنگال زلفت آرامش داشته باشی.
به جان تو که دگر جان به جای تو نگزینم
که تا تو باشی و غیری به جای من نگزینی
هوش مصنوعی: من به جان تو قسم، که هرگز کسی را جای تو انتخاب نخواهم کرد. تا زمانی که تو پیش من هستی، هیچ کس دیگری را به جای خود نمی‌گذاری.
ز باغ عشق تو هرگز گلی به کام نچیدم
به روز گلبن حسنت گلی به کام نچینی
هوش مصنوعی: در باغ عشق تو هیچگاه از زیبایی‌ها و شادی‌ها بهره‌ای نبردم، و در روزی که زیبایی تو در اوج خود است، تو نیز از گل‌های عشق چیزی نصیب نخواهی برد.
نگین حلقه رندان شدی که تا بدرخشد
کنار حلقه چشمم به هر نگاه نگینی
هوش مصنوعی: تو به مانند نگینی در حلقه رندان شده‌ای که با درخشش خود، چشم من را با هر نگاه به سوی خود جذب می‌کنی.
کسی که دین و دل از کف به باد غارت زلفت
چو من نداده چه داند که غارت دل و دینی
هوش مصنوعی: کسی که مانند من، محبوبش دل و ایمانش را با زیبایی‌هایش باخته، نمی‌تواند درک کند که از دست دادن دل و ایمان چه معنایی دارد.
خوشم که شعله آهم به دوزخت کشد اما
چه می کند به تو دوزخ که خود بهشت برینی
هوش مصنوعی: من از این که آه من می‌تواند تو را به دوزخ ببرد خوشحالم، اما دوزخ چه بر تو می‌تواند بکند در حالی که خود تو بهشت برینی!
توان به دوزخت افکندن و به خلد چمیدن
گرم حسد بگذارد که باز با که قرینی
هوش مصنوعی: انسان قادر است که دیگران را به جهنم ببرد یا به بهشت برساند، اما حسد او مانع می‌شود که بتواند به آرامش دست یابد و در نهایت، او باید تصمیم بگیرد با چه کسانی هم‌نوا و هم‌سفر باشد.
خدای را که دگر آسمان بلا نفرستد
تو خود بدین قد و بالا بلای روی زمینی
هوش مصنوعی: ای خدا، دیگر آسمان را مریضی و بلا نفرست، زیرا تو خود با این قد و قامت بلای زمین هستی.
خمیده‌ام چو کمان تا ز تیر آه کمین گیر
به رستمی بستانم ز ترک چشم تو کینی
هوش مصنوعی: من به اندازه‌ی کمان خم شده‌ام تا از تیر غم، به رستم قدرت بزنم و از نگاه کینه‌ت باز پس بگیرم.
تو تشنه غزل شهریار و من به که گویم
که شعرتر نتراود برون ز طبع حزینی
هوش مصنوعی: تو به اشعار زیبای شهریار علاقه‌مندی و من نمی‌دانم به چه کسی بگویم که شعر دلنشین از دل اندوه من خارج نمی‌شود.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۵۵ - نفرین به خوانش پری ساتکنی عندلیب

حاشیه ها

1390/11/03 11:02
محمدرضا

مصرع دوم بیت چهارم چنین است:
برو ز گلبن حسنت گلی به کام نچینی