گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۳ - غوغا می‌کنی

ای غنچه خندان چرا خون در دل ما می‌کنی
خاری به خود می‌بندی و ما را ز سر وا می‌کنی
از تیر کج‌تابی تو آخر کمان شد قامتم
کاخت نگون باد ای فلک با ما چه بد تا می‌کنی
ای شمع رقصان با نسیم آتش مزن پروانه را
با دوست هم رحمی چو با دشمن مدارا می‌کنی
آتش پرید از تیشه‌ات امشب مگر ای کوهکن
از دست شیرین درددل با سنگ خارا می‌کنی
با چون منی نازک‌خیال ابرو کشیدن از ملال
زشت است ای وحشی غزال اما چه زیبا می‌کنی
امروز ما بیچارگان امید فرداییش نیست
این دانی و با ما هنوز امروز و فردا می‌کنی
دیدم به آتش‌بازی‌ات شوق تماشایی به سر
آتش زدم در خود بیا گر خود تماشا می‌کنی
آه سحرگاه ترا ای شمع مشتاقم به جان
باری بیا گر آه خود با ناله سودا می‌کنی
ای غم بگو از دست تو آخر کجا باید شدن
در گوشه میخانه هم ما را تو پیدا می‌کنی
ما شهریارا بلبلان دیدیم بر طرف چمن
شورافکن و شیرین‌سخن اما تو غوغا می‌کنی

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای غنچه خندان چرا خون در دل ما می‌کنی
خاری به خود می‌بندی و ما را ز سر وا می‌کنی
هوش مصنوعی: ای گل زیبا، چرا با خوشحالی‌ات دل ما را می‌شکنی؟ تو خود را به زحمت می‌اندازی و ما را از خود دور می‌کنی.
از تیر کج‌تابی تو آخر کمان شد قامتم
کاخت نگون باد ای فلک با ما چه بد تا می‌کنی
هوش مصنوعی: بدلیل انحراف تیر کج‌تابی تو، قامت من به وسعت کمان تغییر کرده است. ای آسمان، چرا اینقدر با ما بدرفتاری می‌کنی؟
ای شمع رقصان با نسیم آتش مزن پروانه را
با دوست هم رحمی چو با دشمن مدارا می‌کنی
هوش مصنوعی: ای شمعی که با نسیم می‌رقصی، چرا بر آتش می‌زنی؟ پروانه را با دوست‌ات مهربانی کن، نه مثل دشمنان که با آن‌ها سازگاری می‌کنی.
آتش پرید از تیشه‌ات امشب مگر ای کوهکن
از دست شیرین درددل با سنگ خارا می‌کنی
هوش مصنوعی: امشب انگار آتش از تیشه‌ات خارج شده است، آیا تو که کوه‌کن هستی، از درد دلت که به شیرین مربوط می‌شود، با سنگ سخت در حال صحبت هستی؟
با چون منی نازک‌خیال ابرو کشیدن از ملال
زشت است ای وحشی غزال اما چه زیبا می‌کنی
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانی با کسی مثل من که احساسات لطیفی دارد، با ناز و ابرو کشیدن از اندوه سخن بگویی، ای غزال وحشی؟ اما زیبایی که در این کار دارد، قابل ستایش است.
امروز ما بیچارگان امید فرداییش نیست
این دانی و با ما هنوز امروز و فردا می‌کنی
هوش مصنوعی: امروز ما انسان‌های بیچاره امیدی به فردا نداریم. تو این را می‌دانی و هنوز با ما در مورد امروز و فردا صحبت می‌کنی.
دیدم به آتش‌بازی‌ات شوق تماشایی به سر
آتش زدم در خود بیا گر خود تماشا می‌کنی
هوش مصنوعی: من در تماشای تماشایی آتش‌بازی‌ات شوقی پیدا کردم و از آن رو در درون خود آتشی به وجود آوردم. بیا، اگر خودت را تماشا می‌کنی، به درونم بیا.
آه سحرگاه ترا ای شمع مشتاقم به جان
باری بیا گر آه خود با ناله سودا می‌کنی
هوش مصنوعی: در صبحگاه غمگین و پر از آرزو، آرزو دارم که تو ای شمع نورانی، با من بیایی. اگر تو در دل خود ناله‌های عاشقانه‌ای داری، به قلب من نیز آن را منتقل کن.
ای غم بگو از دست تو آخر کجا باید شدن
در گوشه میخانه هم ما را تو پیدا می‌کنی
هوش مصنوعی: ای غم، بگو در نهایت کجا باید بروم تا دیگر نتوانی مرا پیدا کنی؛ حتی در گوشه میخانه هم تو سراغ من را می‌گیری.
ما شهریارا بلبلان دیدیم بر طرف چمن
شورافکن و شیرین‌سخن اما تو غوغا می‌کنی
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به زیبایی و جذابیت خاصی اشاره می‌کند که در میان بلبلان و گل‌ها وجود دارد. او به این نکته اشاره می‌کند که در کنار این زیبایی‌ها، یک فرد خاص وجود دارد که با کلام شیرین و رفتار خود همه چیز را تحت تأثیر قرار می‌دهد و فضایی پر از هیجان و شور ایجاد می‌کند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۵۳ - غوغا میکنی به خوانش نوح منوری
غزل شمارهٔ ۱۵۳ - غوغا میکنی به خوانش پری ساتکنی عندلیب

حاشیه ها

1389/05/19 23:08
مجتبی

من یک متن دارم که بیت اولش این هست: گل خندان گرنخندد چه کند؛علم ازمشک نبندد چه کند:وادامش این غزل ازشهریار است که در153 امده است ایا درست میگویم؟
---
پاسخ: با تشکر، بیتی که آورده‌اید هموزن این غزل نیست، لذا نمی‌تواند جزء آن باشد.

1390/11/16 20:02
نیما

با سلام.
در این آدرس بیت های دیگری نیز برای این شعر آمده است:
پیوند به وبگاه بیرونی

1391/03/07 18:06
مصطفی

با سلام من متن شعر را جای دیگر به نحو زیر دیده ام ولی منبع درستی ندارم فقط سوال دارم که کدام درست است ..
ای غنچه ی خندان چرا خون در دل ما می کنی
خاری به خود می بندی و ما را ز سر وامی کنی
از تیر کجتابی تو آخر کمان شد قامتم
کاخت نگون باد ای فلک با ما چه بد تا می کنی
ای شمع رقصان با نسیم آتش مزن پروانه را
بادوست هم رحمی چو با دشمن مدارا می کنی
آتش پرید از تیشه ات امشب مگر ای کوهکن
از دست شیرین درد دل با سنگ خارا می کنی
با چون منی نازک خیال ابرو کشیدن از ملال
زشت است ای وحشی غزال اما چه زیبا می کنی
امروز ما بیچارگان امید فردائیش نیست
این دانی و با ما هنوز امروز و فردا می کنی
دیدم به آتش بازیت شوق تماشایی به سر
آتش زدم در خود بیا گر خود تماشا می کنی
آه سحرگاهم ترا ای شمع مشتاقم به جان
باری بیا گر آه خود با ناله سودا می کنی
ای غم بگو از دست تو آخر کجا باید شدن
در گوشه ی میخانه هم ما را تو پیدا می کنی
ما شهریارا بلبلان دیدیم بر طرف چمن
شور افکن و شیرین سخن اما تو غوغا می کنی

1393/04/15 00:07
علی درخشان

در غزل 153 در بیت4 در مصراع دوم به جای (زشت است) نوشته شود(زشت آید) بهتر خوانده می شود.
ونیز دربیت5در مصراع اول به جای(فرداییش نیست) نوشته شود(فردایی ندید)بهتر خوانده می شود.

1393/08/21 21:11
محمد امین

بسم الله الرحمن الرحیم
درکتاب سرود فرشتگان(مجموعه غزلیات شهریار) بامقدمه وشرح حال یدالله عاطفی و خوشنویسی اشعار یدالله عاطفی انتشارات زرین چاپ دوم 1391
این غزل رابه همان صورت صطفی عرض کرده اند آورده است لطفا اصلاح کنید

1393/09/24 00:11
محمد

خیلی شعر خاصیه

1393/09/24 00:11
محمد

منظور خار در بیت اول میتونم بپرسم چیه

1393/09/01 22:12
محمد امین

بسم الله الرحمن الرحیم
آقامحمد خار به خود بستن در این بیت کنایه از اینه که یه کاری میکنی که ما رو از خودت دور کنی

1394/10/26 02:12
محمد حسین

بسم الله الرحمن الرحیم
به نظر می رسد خار به خود بستن حاظر شدن معشوق با دیگرانی که هرگز ملاطفت و ملایمتی با او ندارند مانوس شدن و مرتبط شدن است. اما با عاشق دلسوخته خود حاظر نیست مانوس شود

1395/05/04 00:08
علی

وقتی میخواین گلی رو بچینید خار مانع میشه شهریار اینجا به همین موضوع اشاره داره در مصرع اول معشوق تشبیه به گل شده و در مصرع دوم کم محلی ها و ناملایمتی هایی که باعث میشه شهریار به معشوق نرسه رو به خار تشبیه کرده

1397/06/31 00:08
لیلی رابربند

این شعر رو از طفولیت حفظ بودم چون سنم خیلی کم بود خاطرم‌ نیست ازروی چه نسخه میتونه باشه ولی بیت سوم اینچنین بود
ای شمع رقصان با نسیم آتش مزن پروانه را
با دوست بی رحمی و با دشمن مدارا میکنی

1397/07/15 01:10
حنا

منظور بیت اول زمانی بوده که شهریار جلوی در عشقش منتظرش میمونده اما هر سری عشقش با کسی میومده بیرون خار منظور اون شخص بوده که همراهش بوده

1399/08/10 18:11
امید

یکی به من میتونه استعاره این بیت رو بگه. ای غنچه خندان....

1401/10/11 01:01
علی کشازرع

غنچه‌ی خندان استعاره از معشوقه ی شاعر و خار نیز استعاره از تندخویی ها و کج‌تابی های معشوق است.

خون در دل، یا خون به دل کردن هم کنایه از سخت آزرده و رنجیده شدن است.

البته جناب شهریار بی جهت خون به دل شدن را در این بیت نیاورده چرا که خونین دل بودن از ویژگی های گل لاله است و با غنچه ی خندان علاوه بر تناسب، تضادی هم بین خندان بودن غنچه و خونین دل بودن لاله به وجود می آورد.

چرا چون لاله خونین دل نباشم!؟

که با ما نرگسِ او سر گران کرد ...

حافظ 

1401/10/11 02:01
علی کشازرع

با چون منی نازک خیال ابرو کشیدن از ملال

زشت است ای وحشی‌غزال اما چه زیبا می‌کنی

واژه ی نازک در این بیت نقش عجیبی در تصویر سازی معشوق پیش چشم مخاطب ایفا می‌کند. البته به صورت غیر مستقیم. چرا که به عنوان صفت برای خیال خود شاعر در نظر گرفته شده اما نازکی ابرو و هلالی شکل بودنش رو پیش چشم حاضر می‌کند. و نکته ی دیگری که این بیت را خیلی برجسته کرده حذف مفعول 《این کار را》 قبل از ردیف می کنی است... این کار را؛ یعنی ابرو کشیدن از ملال