گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۱ - وا جوانی

بار دیگر گر فرود آرد سری با ما جوانی
داستانها دارم از بیداد پیری با جوانی
وا عزیزا گوئی آخر گر عزیزت مرده باشد
من چرا از دل نگویم وا جوانی وا جوانی
خود جوانی هم به این زودی به ترک کس نگوید
من ز خود آزردم از فرط جوانی ها جوانی
تا به روی چشم سنگین عینک پیری نهادم
مینماید محو و روشن چون یکی رؤیا جوانی
الفت پیری و نسیان جوانی بین که دیگر
خود نمیدانم که پیری دوست دارم یا جوانی
لیک اگر همراه یاران جوانم بازگشتی
ای عزیزان دوست‌تر می‌داشتم گویا جوانی
در بهاران چون ز دست نوجوانان جام گیرم
چون خمار باده ام در سر کند غوغا جوانی
بی‌وفایی رفیق و داغ یاران نیز دیدم
کاشکی بود ای عزیزان حسرتم تنها جوانی
باز نشناسد اگر با این قد چنگم ببیند
دیده بود آخر مرا با آن قد رعنا جوانی
سال ها با بار پیری خم شدم در جستجویش
تا به چاه گور هم رفتم نشد پیدا جوانی
ناز و نوش زندگانی حسرت مردن نیرزد
من گرفتم عمر چندین روزه سر تا پا جوانی
با وجود پیری از عمر ابد ذوقی نخیزد
خضر با عمر ابد خود می‌کند سودا جوانی
کاش برگشتی بدان ایام جان‌پرور که ما را
وارهاند از کف هجران جان‌فرسا جوانی
گر جوانی میکنم پیرانه سر بر من نگیری
شهریارا در بهاران می کند دنیا جوانی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن (رمل مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بار دیگر گر فرود آرد سری با ما جوانی
داستانها دارم از بیداد پیری با جوانی
هوش مصنوعی: اگر بار دیگر کسی از جوانی با ما صحبت کند، داستان‌هایی دارم از ظلم و ستم پیری بر جوانی.
وا عزیزا گوئی آخر گر عزیزت مرده باشد
من چرا از دل نگویم وا جوانی وا جوانی
هوش مصنوعی: در اینجا گوینده به حسرت و اندوه خود اشاره می‌کند و می‌گوید اگر کسی که برایش عزیز و گرانقدر است، از دنیا رفته باشد، من چرا نمی‌توانم از دل فریاد بزنم و نسبت به جوانی و شادابی آن شخص افسوس بخورم؟ این احساس دلتنگی و درد ناشی از فقدان عزیزان است.
خود جوانی هم به این زودی به ترک کس نگوید
من ز خود آزردم از فرط جوانی ها جوانی
هوش مصنوعی: سختی‌ها و مشکلات جوانی به زودی به پایان می‌رسند و انسان در این دوران ممکن است از خود رنجیده خاطر شود، اما در واقع این تنها بخشی از زندگی جوانی است که باید آن را تجربه کرد.
تا به روی چشم سنگین عینک پیری نهادم
مینماید محو و روشن چون یکی رؤیا جوانی
هوش مصنوعی: زمانی که عینک پیری را به چشمانم می‌زنم، احساس می‌کنم که دنیای اطرافم به گونه‌ای خیالی و در عین حال روشنی جوانی به نظر می‌رسد.
الفت پیری و نسیان جوانی بین که دیگر
خود نمیدانم که پیری دوست دارم یا جوانی
هوش مصنوعی: علاقه‌مندی به دوران پیری و فراموشی جوانی را کنکاش کن؛ زیرا دیگر خودم نمی‌دانم که به پیری علاقه دارم یا به جوانی.
لیک اگر همراه یاران جوانم بازگشتی
ای عزیزان دوست‌تر می‌داشتم گویا جوانی
هوش مصنوعی: اگر با دوستان جوانم به هم پیوستی، ای عزیزان، بیشتر از این خوشحال می‌شم، انگار که جوانی دوباره به من برگشته است.
در بهاران چون ز دست نوجوانان جام گیرم
چون خمار باده ام در سر کند غوغا جوانی
هوش مصنوعی: در بهار که جوانان سرگرم شادی و خوش‌گذرانی‌اند، من نیز مثل کسی که نشئهٔ شراب است، از نعمت جوانی بهره‌مند می‌شوم و سرمست و شاداب در میان آن‌ها حضور دارم.
بی‌وفایی رفیق و داغ یاران نیز دیدم
کاشکی بود ای عزیزان حسرتم تنها جوانی
هوش مصنوعی: من در زندگی خیانت دوستان و غم از دست دادن یاران را تجربه کرده‌ام و ای کاش که در اینجا تنها حسرت جوانی بر دلم نمانده بود.
باز نشناسد اگر با این قد چنگم ببیند
دیده بود آخر مرا با آن قد رعنا جوانی
هوش مصنوعی: اگر کسی نتواند مرا با قد بلند و زیبایی‌ام بشناسد، باید به خاطر بیاورد که قبلاً با همان قد و زیبایی جوانی را دیده است.
سال ها با بار پیری خم شدم در جستجویش
تا به چاه گور هم رفتم نشد پیدا جوانی
هوش مصنوعی: سال‌ها با بار سنگین پیری خمیده‌ام و در جستجوی جوانی‌ام هستم. حتی به چاه قبر هم رفته‌ام، اما هنوز نتوانسته‌ام جوانی‌ام را پیدا کنم.
ناز و نوش زندگانی حسرت مردن نیرزد
من گرفتم عمر چندین روزه سر تا پا جوانی
هوش مصنوعی: زندگی با تمام زیبایی‌ها و لذت‌هایش، ارزش حسرت خوردن برای مرگ را ندارد. من تصمیم گرفتم از این عمر کوتاه و ایام جوانی‌ام به خوبی بهره‌برداری کنم.
با وجود پیری از عمر ابد ذوقی نخیزد
خضر با عمر ابد خود می‌کند سودا جوانی
هوش مصنوعی: با وجود پیری، خضر (نماد جاودانگی و حکمت) از عمر طولانی‌اش برای لذت بردن و حسرت جوانی استفاده می‌کند. این نشان می‌دهد که حتی با داشتن زندگی ابدی، او همواره به دنبال نشاط و شادابی جوانی است.
کاش برگشتی بدان ایام جان‌پرور که ما را
وارهاند از کف هجران جان‌فرسا جوانی
هوش مصنوعی: کاش دوباره به آن روزها برمی‌گشتی، روزهایی که زندگی‌بخش بود و ما را از درد و رنج جدایی و کشتن جوانی‌مان نجات می‌داد.
گر جوانی میکنم پیرانه سر بر من نگیری
شهریارا در بهاران می کند دنیا جوانی
هوش مصنوعی: اگر من در جوانی رفتارهایی از خود نشان دهم که معمولاً به افراد پیر نسبت داده می‌شود، ای شهریار، از من خرده مگیر؛ زیرا در بهار، دنیا به همه می‌کند جوانی و نشاط.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۵۱ - وا جوانی به خوانش پری ساتکنی عندلیب

حاشیه ها

1389/12/04 15:03
abozar

شعرهای شهریار محشره
یه حال خاصی به آدم دست می ده وقتی شعراش رو میخونی
خدایش رحمت کند و با معصومین محشورش نماید
فقط اگه شرحی از شعرهاش می گذاشتید عالی بودیعنی مناسبت سرودن شعرش مثلا بعضی شعرهاش رو وقتی یه اتفاق خاصی براش رخ می داده می سروده