غزل شمارهٔ ۱۳۷ - پریشان روزگاری
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۳۷ - پریشان روزگاری به خوانش پری ساتکنی عندلیب
حاشیه ها
باسلام.این غزل از استاد شهریار انقدر زیبا و موثر هستش که اقای سایه باخوندن این غزل عاشق ومفتون استاد شهریار میشه ودنبال ایشون میگرده تا پیداش کنه وهمین غزل زمینه ی اشنایی ودوستی خیلی صمیمی این دوشاعر معاصر رو فراهم میکنه.
این شعر استاد خیلی خیلی قشنگ ودلنواز وروی آدم بسیار تاثیر گذار
بسم الله الرحمن الرحیم
درکتاب سرود فرشتگان(مجموعه غزلیات شهریار) بامقدمه وشرح حال یدالله عاطفی و خوشنویسی اشعار یدالله عاطفی انتشارات زرین چاپ دوم 1391این غزل به صورت زیر نوشته شده است لطفا اصلاح کنید
زلف تو برده قرار خاطر از من، یادگاری
من هم از زلف تو دارم یادگاری، بی قراری
روزگاری دست در زلف پریشان توام بود
حالیا پامالم از دست پریشان روزگاری
تا گرفتم گوشه در میخانه ، با یاد دو چشمت
رشگ مهر و ماه دیدم جام بزم میگساری
سنگ بر درکم بزن زاهد بیا خود تا ببینم
کوزه می بشکند یا کاسه ی پرهیزگاری؟
چشم پروین فلک از آفتابی خیره گردد
ماه من در چشم من بین شیوه ی شب زنده داری
شد دلم زندانی مشگین حصار چین زلفت
شاه من ای ماه مشگویی و ای شوخ حصاری
داد سودای دل اندوزی سر زلف تو بر باد
سرو من آزاده را نبود سر سرمایه داری
خود چو آهو گشتم از مردم فراری تا کنم رام
آهوی چشم تو ای آهوی از مردم فراری
گر نمی آیی بمیرم زانکه مرگ بی امان را
بر سر بالین من جنگ است با چشم انتظاری
خونبهایی کز تو خواهم گر به خاک من گذشتی
طره ی مشکین پریشان کن به رسم سوگواری
باش کز شوق گل رویت غزلخوان باز خیزم
فصل گل چون بشنوم غوغای مرغان بهاری
شهریاری غزل شایسته ی من باشد و بس
غیر من کس را در این کشورنشاید شهریاری
از عزیزترین کسان برای شهریار هوشنگ ابتهاج شاعر معروف معاصر است جوانی بیست ساله که خوب شعر می سازد دست خط نیکویی دارد شیرین سخن است و جمال و کمالش در حد اعلا شیفته ی اشعار شهریار میگرددوعمیقا مفتون غزل معروف بریشان روزگاریشهریار می شود و چنان متاثر می شود که در صدد می اید تا گوینده ی غزل را بیابد ودست ارادت به او بدهد بدر سایه که از رجالمعتبر و محترم ایران بود به بی قراری فرزند با ذوق و مستعدش اگاه می شود دست او را میگیرد و به دنبال سرای شهریار می گردد تا اینکه شاعر ان غزل را در کلبه ای محقر می یابد علاقه ی فرزندش را نسبتبه اشعار شهریار بیان می کندو دست بسرش را در دست او می گذارد و می خواهد که شهریار بدرانه از او مراقبت کند تا در سایه ی استاد هنر فرزنش بارور تر شود -در خلوت شهریار - جلد اول از بیو ک نیک اندیش این شعر در اصل دوازده بیتی است که در این جا فقط هفت بیت از ان امده است
خود چو آهو گشتم از مردم فراری تاکنم رام
آهوی چشم تو ای آهوی از مردم فراری