غزل شمارهٔ ۱۳۵ - دیوانه و پری
آن کبوتر ز لب بام وفا شد سفری
ماهم از کارگه دیده نهان شد چو پری
باز در خواب سر زلف پری خواهم دید
بعد از این دست من و دامن دیوانه سری
تا مگر باز به خاک سر کوی تو رسم
چون صبا شیوهٔ خود ساختهام دربهدری
منم آن مرغ گرفتار که در کنج قفس
سوخت در فصل گلم حسرت بی بال و پری
دوش با یاد گل روی تو از شبنم اشک
به چمن ریختم آب رخ گلبرگ طری
چه که آن آهوی مشکین سیه چشم گشود
از سر زلف سیه نافهٔ خونینجگری
خبر از حاصل عمرم نشد آوخ که گذشت
اینهمه عمر به بی حاصلی و بی خبری
دوش غوغای دل سوخته مدهوشم داشت
تا به هوش آمدم از ناله مرغ سحری
باش تا هاله صفت دور تو گردم ای ماه
که من ایمن نیم از فتنه دور قمری
نه من از کوه فراقت کمری گشتم و بس
زیر این بار گران، کوه نماید کمری
یاد آن طفل نوآموز فریبنده به خیر
که دم از علم و ادب میزد و صاحبنظری
منش آموختم آئین محبت لیکن
او شد استاد دل آزاری و بیدادگری
وه که در چشم خود از بیپسری پروردم
طفل اشکی که به رخ میدود از بیپدری
به، که تنها ننهم گوشهٔ تنهایی را
کاین دهد توشهٔ دانایی مرد هنری
سرو آزادم و سر بر فلک افراشته ام
بی ثمر بین که ثمردارد از این بی ثمری
شهریارا به جز آن مه که بری گشته ز من
پری اینگونه ندیدیم ز دیوانه بری
غزل شمارهٔ ۱۳۴ - انتظار: باز امشب ای ستاره تابان نیامدیغزل شمارهٔ ۱۳۶ - مکتب طبیعت: فریب رهزن دیو و پری تو چون نخوری
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آن کبوتر ز لب بام وفا شد سفری
ماهم از کارگه دیده نهان شد چو پری
هوش مصنوعی: آن کبوتر که نمایانگر عشق و وفا بود، پرواز کرد و به سفر رفت. ما نیز از دنیای دیده و احساسات خود خداحافظی کردیم و به دنیای ناگفتهها و ناشناختهها رفتیم، مانند پری که در خفا و دور از چشمهاست.
باز در خواب سر زلف پری خواهم دید
بعد از این دست من و دامن دیوانه سری
هوش مصنوعی: باز در خواب، موهای پری را خواهم دید و بعد از این، دستانم در دامن دیوانگی خواهد بود.
تا مگر باز به خاک سر کوی تو رسم
چون صبا شیوهٔ خود ساختهام دربهدری
هوش مصنوعی: من همچون بادی که در جستجوی سرزمین تو هستم، هنوز در بیخانمانی و در جستجوی راهی برای رسیدن به تو باقی ماندهام.
منم آن مرغ گرفتار که در کنج قفس
سوخت در فصل گلم حسرت بی بال و پری
هوش مصنوعی: من همان پرندهای هستم که در گوشه قفس اسیر شدهام و در زمان گلنکفتگی، تنها حسرت بیپر و بالی را میخورم.
دوش با یاد گل روی تو از شبنم اشک
به چمن ریختم آب رخ گلبرگ طری
هوش مصنوعی: شب گذشته به یاد چهره زیبایت، اشکهایم را مانند شبنم بر خاک قرار دادم و آب روی گلبرگ تازه را به خاطر تو ریختم.
چه که آن آهوی مشکین سیه چشم گشود
از سر زلف سیه نافهٔ خونینجگری
هوش مصنوعی: یک آهو با چشمان تیره و زیبا از زیر گیسوانی مشکی و خونین سر برآورد.
خبر از حاصل عمرم نشد آوخ که گذشت
اینهمه عمر به بی حاصلی و بی خبری
هوش مصنوعی: خبر از نتیجه یا دستاورد عمرم به من نرسید، افسوس که این همه سال گذشت و من در بیحاصلی و بیخبری به سر بردم.
دوش غوغای دل سوخته مدهوشم داشت
تا به هوش آمدم از ناله مرغ سحری
هوش مصنوعی: شب گذشته، هیاهوی دل شدم که پر از درد و بیتابی بود. وقتی به خودم آمدم، صدای نالهی مرغ سحر را شنیدم.
باش تا هاله صفت دور تو گردم ای ماه
که من ایمن نیم از فتنه دور قمری
هوش مصنوعی: ای ماه، اجازه بده تا دور تو بگردم و در کنار تو بمانم، زیرا من از آشفتگیها و مشکلات دور و برم در امان نیستم.
نه من از کوه فراقت کمری گشتم و بس
زیر این بار گران، کوه نماید کمری
هوش مصنوعی: من به خاطر دوری و جداییات، مثل کوه زیر بار سنگین فشار نرفتهام. این بار سنگین بر دوش من به قدری زیاد است که حتی کوهها هم نمیتوانند چنین فشاری را تحمل کنند.
یاد آن طفل نوآموز فریبنده به خیر
که دم از علم و ادب میزد و صاحبنظری
هوش مصنوعی: به یاد آن کودک نازکدل و باهوش که به خوبی علم و ادب را درک میکرد و به نظر میرسید که در این زمینه صاحبنظر است.
منش آموختم آئین محبت لیکن
او شد استاد دل آزاری و بیدادگری
هوش مصنوعی: من به محبت و محبت ورزی عادت کردهام، اما او استاد دلشکنی و ظلم و ستم شده است.
وه که در چشم خود از بیپسری پروردم
طفل اشکی که به رخ میدود از بیپدری
هوش مصنوعی: من در چشمانم به خاطر نداشتن پدر، کودکی از اشک پروراندهام که این اشک به روی صورتم جاری میشود و نشاندهندهی غم و فقدان پدر است.
به، که تنها ننهم گوشهٔ تنهایی را
کاین دهد توشهٔ دانایی مرد هنری
هوش مصنوعی: تنهایی را به کناری میگذارم؛ زیرا این دوران برای من درسهای نغزی به ارمغان میآورد که نشانه هنرمندی اوست.
سرو آزادم و سر بر فلک افراشته ام
بی ثمر بین که ثمردارد از این بی ثمری
هوش مصنوعی: من همچون درخت سرو آزادم و به آسمان بلند شدهام. بیثمر نگاه کنید که از این بیثمری، چه ثمری به دست میآید.
شهریارا به جز آن مه که بری گشته ز من
پری اینگونه ندیدیم ز دیوانه بری
هوش مصنوعی: به جز آن ماهی که از من دور شده، هیچگاه دیوانهای را اینگونه غمگین و بیتاب ندیدهام.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۳۵ - دیوانه و پری به خوانش پری ساتکنی عندلیب
حاشیه ها
1392/10/19 10:01
مرتضی
وزن شعر: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
1392/10/19 10:01
مرتضی
در مصراع دوم از بیت اول ماهم یک کلمه است و فاصله بین ما و هم زاید است.
1399/09/26 15:11
محسن
با سلام در بیت آخر مفهونی بیان شده در ارتباط با "پری و دیوانه" که من در این قطعه سعدی هم مشاهده کردم:
سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۲/
اگر کسی از دوستان در مورد این مفهوم اطلاعی داره لطفا بگه ممنون.
1401/12/13 19:03
فاطمه یاوری
دوش غوغای دل سوخته مدهوشم داشت
تا به هوش آمدم از ناله ی مرغ سحری.....
...
منش آموختم آئین محبت لیکن
او شد استاد دلآزاری و بیدادگری...
...
سرو آزادم و سر بر فلک افراشتهام
بیثمر بین که ثمر دارد از این بیثمری :)
1402/01/09 00:04
فاطمه یاوری
او شد استاد دل آزاری و بیداد گری........