گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۸ - وای وای من

هردم چو توپ می‌زندم پشت پای وای
کس پیش پای طفل نیفتد که وای وای
در پای سرو دست نگیرند از کسی
آنجا چه بی‌کسی که بیفتد ز پای وای
دیر آشناتر از تو ندیدم ولی چه سود
بیگانه گشتی ای مه دیرآشنای وای
در دامنت گریستن سازم آرزوست
تا سر کنم نوای دل بی‌نوای وای
سوز دلم حکایت ساز تو می‌کند
لب بر لبم بنه که برآرم چو نای وای
از سوز هجر نالهٔ من زار زار شد
با شوق وصل گریهٔ من های‌های وای
«من پروراندمت که تو با این بها شدی»
گم کردی ای متاع محبت بهای وای
آخر سزای خدمت دیرین من حبیب
این شد که بشنوم سخن ناسزای وای
جز نیک و بد به جای نماند چه می‌کنی
نه عشق من نه حسن تو ماند به جای وای
ای کاش وای وای منش مهربان کند
گر مهربان نشد چه کنم ای خدای وای
من شهریار کشور عشقم گدای تو
ای پادشاه حسن مرنجان گدای وای

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هردم چو توپ می‌زندم پشت پای وای
کس پیش پای طفل نیفتد که وای وای
هوش مصنوعی: هر لحظه که صدای من بلند می‌شود، به یاد دیگران بیفتید و از ناراحتی‌های زندگی نترسید. نگذارید کسی در مسیر زندگی کودکانه شما دچار دردسر شود.
در پای سرو دست نگیرند از کسی
آنجا چه بی‌کسی که بیفتد ز پای وای
هوش مصنوعی: در زیر سایه‌ی درخت سرو، کسی به کمک دیگران نمی‌آید. چه بسا که در آنجا بی‌کسی وجود دارد که اگر زمین بیفتد، کسی به فریادش نمی‌رسد.
دیر آشناتر از تو ندیدم ولی چه سود
بیگانه گشتی ای مه دیرآشنای وای
هوش مصنوعی: من هیچ‌کس را مانند تو که این‌قدر دیر با او آشنا شدم، ندیده‌ام، اما افسوس که تو اکنون غریبه شده‌ای، ای ماهی که دیر به من آشنایی.
در دامنت گریستن سازم آرزوست
تا سر کنم نوای دل بی‌نوای وای
هوش مصنوعی: آرزو دارم که در دامن تو بگریم تا بتوانم صدای دلم را که بی‌صداست، به پایان برسانم.
سوز دلم حکایت ساز تو می‌کند
لب بر لبم بنه که برآرم چو نای وای
هوش مصنوعی: آتش دل من داستان تو را بازگو می‌کند. لب‌هایت را بر هم فشار بده که من صدای واویلا را مانند نای بیرون می‌آورم.
از سوز هجر نالهٔ من زار زار شد
با شوق وصل گریهٔ من های‌های وای
هوش مصنوعی: از درد جدایی ناله و زار زار من بلند شد، و با اشتیاق دیدار، گریه‌ام به شدت افزایش یافت.
«من پروراندمت که تو با این بها شدی»
گم کردی ای متاع محبت بهای وای
هوش مصنوعی: من تو را پرورش دادم تا به ارزش و بها برسی، اما تو ای عزیز، ارزش واقعی محبت را فراموش کرده‌ای.
آخر سزای خدمت دیرین من حبیب
این شد که بشنوم سخن ناسزای وای
هوش مصنوعی: در نهایت، نتیجه خدمت‌های طولانی‌ام به دوست این شد که صحبت‌های ناخوشایند و بی‌احترامی را بشنوم.
جز نیک و بد به جای نماند چه می‌کنی
نه عشق من نه حسن تو ماند به جای وای
هوش مصنوعی: جز خوبی و بدی چیزی باقی نمانده است. چه فایده‌ای دارد که نه عشق من باقی مانده و نه زیبایی تو؟ افسوس!
ای کاش وای وای منش مهربان کند
گر مهربان نشد چه کنم ای خدای وای
هوش مصنوعی: ای کاش که آن معشوقم مهربان شود. اگر نبود، نمی‌دانم چه باید بکنم، ای خدای من.
من شهریار کشور عشقم گدای تو
ای پادشاه حسن مرنجان گدای وای
هوش مصنوعی: من فرمانروای عشق هستم و در برابر زیبایی تو به عنوان گدا ایستاده‌ام. ای پادشاه زیبایی، مرا دلسرد نکن.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۲۸ - وای وای من به خوانش پری ساتکنی عندلیب

حاشیه ها

1392/01/14 20:04

بیت دوم احتیاج به تصحیح دارد:
غلط: دیر آشناتر از توندیم ولی چه سود
درست: دیر آشناتر از تو ندیدم ولی چه سود