گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۵ - چشمه ابدیت

شکفته‌ام به تماشای چشم شهلایی
که جز به چشم دلش نشکفد تماشایی
وگر به دیدهٔ دل رخصت تماشا داد
ز هر کرانه تجلّی کند به سیمایی
جمال پردگی جاودانه ننماید
مگر به آینه پاکان سینه سینایی
رواق چشم که یک انعکاس او آفاق
محیط نه فلکش زورقی به دریایی
دلی که غرق شود در شکوه این دریا
به چشم باز رود در شگفت رؤیایی
به چشم او که خود از لامکان گشوده کمین
چه جای پست و بلند و نهان و پیدایی
بخواندم به نهیب و براندم به لهیب
چه ماه مشتعل و شاهد معمایی
به قدر خواستنم نیست تاب سوختنم
به اسم عاشقم و اسم بی‌مسمایی
جز این امید ندانم که خو کنم به خیال
مرا که نیست به دیدار یار، یارایی
نه هر صلیب به گردون شود مگر زاید
دوباره از دم روح‌القدس مسیحایی
مسیح نیز نیابد مجال سیر فلک
نبسته بال و پر از چوبهٔ چلیپایی
سواد زلف تو و سر جاودانه تست
که جلوه می‌کند از هر سری به سودایی
چه طایری‌ست دلم کآشیان نمی‌بندد
مگر به نخلهٔ طوری و شاخ طوبایی
به خاکپای تو ای سرو برکشیده من
که سر فرود نیاورده‌ام به دنیایی
به طُرّهٔ تو که طومار کارنامهٔ من
تراز سنجر و طغرل کنی به طغرایی
به زیر سایه سروم به خاک بسپارید
که سرسپارده بودم به سرو بالایی
مرا به نقش و نگار سفینه حاجت نیست
چه زیوری‌ست زیادی به روی زیبایی
صدای حافظ شیراز بشنوی که رسید
به شهر شیفتگان شهریار شیدایی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شکفته‌ام به تماشای چشم شهلایی
که جز به چشم دلش نشکفد تماشایی
هوش مصنوعی: من در تماشای چشمان زیبا و جذابی شکفته‌ام که فقط دل خودش می‌تواند زیبایی‌اش را واقعی ببیند.
وگر به دیدهٔ دل رخصت تماشا داد
ز هر کرانه تجلّی کند به سیمایی
هوش مصنوعی: اگر دل اجازه دهد که با چشمانش ببیند، از هر طرف جلوه‌ای خواهد داشت که مانند یک چهره زیبا نمایان می‌شود.
جمال پردگی جاودانه ننماید
مگر به آینه پاکان سینه سینایی
هوش مصنوعی: زیبایی واقعی همیشه تنها در دل‌های پاک و خالص بازتاب پیدا می‌کند.
رواق چشم که یک انعکاس او آفاق
محیط نه فلکش زورقی به دریایی
هوش مصنوعی: رواق چشم، جایی است که یک تصویر یا بازتاب از او در آن دیده می‌شود؛ مانند اینکه فلک (آسمان) به عنوان یک قایق در دریایی بزرگ قرار دارد.
دلی که غرق شود در شکوه این دریا
به چشم باز رود در شگفت رؤیایی
هوش مصنوعی: دل کسی که در زیبایی و عظمت این دریا غرق شود، با چشمانی باز به دنیایی شگفت‌انگیز سفر خواهد کرد.
به چشم او که خود از لامکان گشوده کمین
چه جای پست و بلند و نهان و پیدایی
هوش مصنوعی: چشم او که از نظر سطحی و مکانی فراتر است، به چیزهایی مانند جایگاه‌های پایین و بلند و مخفی و آشکار چه نیازی دارد؟
بخواندم به نهیب و براندم به لهیب
چه ماه مشتعل و شاهد معمایی
هوش مصنوعی: با صدای بلند صدا زدم و با شدت او را راندم، چه ماهی که در آتش می‌سوزد و چه راز عجیبی در آن نهفته است.
به قدر خواستنم نیست تاب سوختنم
به اسم عاشقم و اسم بی‌مسمایی
هوش مصنوعی: نمی‌توانم به اندازه‌ای که می‌خواهم عشق بورزم، زیرا تاب و توان سوختن را ندارم. البته با این حال، نام عاشق بودن را بر خود دارم، اما در واقعیت بی‌ثمر و بدون حقیقت به نظر می‌رسد.
جز این امید ندانم که خو کنم به خیال
مرا که نیست به دیدار یار، یارایی
هوش مصنوعی: من هیچ امیدی ندارم جز اینکه به تخیلاتم پناه ببرم، چرا که دوست‌ندیدنی ندارم که به دیدارش بتوانم امیدوار باشم.
نه هر صلیب به گردون شود مگر زاید
دوباره از دم روح‌القدس مسیحایی
هوش مصنوعی: هر صلیبی که در آسمان قرار گیرد، فقط زمانی معنای واقعی و ارزشمند پیدا می‌کند که به‌وسیله روح‌القدس مسیحی دوباره زنده شود و تحولی عمیق در آن ایجاد شود.
مسیح نیز نیابد مجال سیر فلک
نبسته بال و پر از چوبهٔ چلیپایی
هوش مصنوعی: حتی مسیح هم نمی‌تواند به دور جهان سفر کند، زیرا از چوب صلیب به پرواز در نیامده و محدودیت‌هایی دارد.
سواد زلف تو و سر جاودانه تست
که جلوه می‌کند از هر سری به سودایی
هوش مصنوعی: رنگ و زیبایی موهای تو به گونه‌ای است که همیشه در خاطرها می‌ماند و از هر چهره‌ای جلوه‌ای زیبا و دلنشین بیرون می‌آورد.
چه طایری‌ست دلم کآشیان نمی‌بندد
مگر به نخلهٔ طوری و شاخ طوبایی
هوش مصنوعی: دل من همچون پرنده‌ای است که فقط در درختان خاص و عالی nesting می‌کند و به جایگاه‌های دیگر اهمیت نمی‌دهد.
به خاکپای تو ای سرو برکشیده من
که سر فرود نیاورده‌ام به دنیایی
هوش مصنوعی: به پای تو ای سرو بلند قامت، من که هیچگاه سر به زیر نیاورده‌ام برای چیزی در دنیا.
به طُرّهٔ تو که طومار کارنامهٔ من
تراز سنجر و طغرل کنی به طغرایی
هوش مصنوعی: با موهای تو می‌توانی کارنامهٔ زندگی‌ام را همانند بزرگان تاریخ زیبا و برجسته کنی و موجب افتخار من شوی.
به زیر سایه سروم به خاک بسپارید
که سرسپارده بودم به سرو بالایی
هوش مصنوعی: به زیر سایه درخت سروی، بدنم را به خاک بسپارید، چون من عشق و ارادت ویژه‌ای به همان درخت بلند داشتم.
مرا به نقش و نگار سفینه حاجت نیست
چه زیوری‌ست زیادی به روی زیبایی
هوش مصنوعی: من به طرح و نقوش زیبای کشتی نیازی ندارم، زیرا چه زیوری بر روی زیبایی طبیعی می‌افزاید؟
صدای حافظ شیراز بشنوی که رسید
به شهر شیفتگان شهریار شیدایی
هوش مصنوعی: صدای حافظ را بشنو که به شهر عاشقان و دیوانگان رسیده است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۲۵ - چشمه ابدیت به خوانش پری ساتکنی عندلیب

حاشیه ها

1397/08/06 15:11
آرمین عبدالحسینی

شکفته ام به تماشای چشم شهلائی
که جز به چشم دلش نشکفد تماشائی
وگر به دیده دل رخصت تماشا داد
ز هر کرانه تجلی کند به سیمایی
جمال پردگی جاودانه ننماید
مگر به آینه پاکان سینه سینائی
رواق چشم که یک انعکاس او آفاق
محیط نه فلکش زورقی به دریائی
دلی که غرق شود در شکوه این دریا
به چشم باز رود در شگفت رؤیائی
به چشم او که خود از لامکان گشوده کمین
چه جای پست و بلند و نهان و پیدایی
بخواندم به نهیب و براندم به لهیب
چه اه مشتعل و شاهد معمایی
به قدر خواستنم نیست تاب سوختنم
به اسم عاشقم و اسم بی مسمائی
جز این امید ندارم که رو کنم به خیال
مرا که نیست به دیدار یار یارایی
نه هر صلیب به گردون شود مگر زاید
دوباره از دم روح القدس مسیحیایی
مسیح نیز نیابد مجال سیر فلک
نبسته بال و پر ز چوبه چلیپایی
سواد زلف تو و سر جاودانه تست
که جلوه می کنداز هر سری به سودائی
چه طایریست دلم کاشیان نمی بندد
مگر به نخله طوری و شاخ طوبایی
به خاکپای تو ای سرو برکشیده من
که سر فرود نیاورده ام به دنیائی
به طره تو که طومار کارنامه من
طراز سنجر و طغرل کنی به طغرایی
به زیر سایه سروم به خاک بسپارید
که سرسپارده بودم به سرو بالائی
مرا به نقش و نگار سفینه حاجت نیست
چه زیورست زیادی به روی زیبایی
صدای حافظ شیراز بشنوی که رسید
به شهر شیفتگان شهریار شیدائی