گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۴ - شیدائی

رندم و شهره به شوریدگی و شیدایی
شیوه‌ام چشم‌چرانی و قدح‌پیمایی
عاشقم خواهد و رسوای جهانی چه کنم
عاشقانند به هم عاشقی و رسوایی
خط دلبند تو بادا که در اطراف رخت
کار هر بوالهوسی نیست قلم‌فرسایی
نیست بزمی که به بالای تو آراسته نیست
ای برازنده به بالای تو بزم‌آرایی
شمع ما خود به شبستان وفا سوخت که داد
یاد پروانه پر سوخته بی‌پروایی
دیر گاهی‌ست که دیگر نکند یاد وطن
در سرِ زلفِ پریشِ تو دلِ هرجایی
لعل شاهد نشنیدیم بدین شیرینی
زلف معشوقه ندیدیم بدین زیبایی
کاش یک روز سر زلف تو در دست افتد
تا ستانم من از او داد شب تنهایی
خون مینا بخور و بشکنش از سنگ که من
سنگ‌ها خورده‌ام از این فلک مینایی
پیر میخانه که روی تو نماید در جام
از جبین تابدش انوار مبارک رایی
شهریار از هوس قند لبت چون طوطی
شهره شد در همه آفاق به شکرخایی

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رندم و شهره به شوریدگی و شیدایی
شیوه‌ام چشم‌چرانی و قدح‌پیمایی
هوش مصنوعی: من به عنوان یک آدم آزاد و مشهور، با شور و شوق و احساساتی سرشار زندگی می‌کنم. رفتار من شامل تماشا کردن و لذت بردن از خوشی‌ها و تجملات است.
عاشقم خواهد و رسوای جهانی چه کنم
عاشقانند به هم عاشقی و رسوایی
هوش مصنوعی: من عاشق او هستم و به خاطر این عشق در چشم دیگران رسوا شدم. چه کار می‌توانم بکنم وقتی که عاشقان همیشه درگیر عشق و رسوایی هستند؟
خط دلبند تو بادا که در اطراف رخت
کار هر بوالهوسی نیست قلم‌فرسایی
هوش مصنوعی: محبت و زیبایی تو باعث شده که اطراف تو هیچ فرد بی‌خود و بی‌فایده‌ای نتواند به خود ببالد یا درباره‌ات چیزی بنویسد.
نیست بزمی که به بالای تو آراسته نیست
ای برازنده به بالای تو بزم‌آرایی
هوش مصنوعی: هیچ میمونی نیست که به زیبایی تو مزین شده باشد، ای با افتخار، تو خود بزم‌آرای این زیبایی هستی.
شمع ما خود به شبستان وفا سوخت که داد
یاد پروانه پر سوخته بی‌پروایی
هوش مصنوعی: شمعی که ما روشن کرده‌ایم، با وفا و عشق در فضای تاریک سوخت، به یاد پروانه‌ای که با عشق و شجاعت به شمع نزدیک شد و سوخت.
دیر گاهی‌ست که دیگر نکند یاد وطن
در سرِ زلفِ پریشِ تو دلِ هرجایی
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که دل‌باخته‌ی من دیگر به یاد وطن نیست و این یاد، در زلف‌های نامرتب تو گم شده است.
لعل شاهد نشنیدیم بدین شیرینی
زلف معشوقه ندیدیم بدین زیبایی
هوش مصنوعی: هرگز لعل و جواهر به این شیرینی ندیده‌ایم و زلف معشوق به این زیبایی را نیز هرگز مشاهده نکرده‌ایم.
کاش یک روز سر زلف تو در دست افتد
تا ستانم من از او داد شب تنهایی
هوش مصنوعی: ای کاش روزی پیش آید که موهای تو را در دست بگیرم تا از آن، شکایت دلم را در شب‌های تنهایی‌ام بگویم.
خون مینا بخور و بشکنش از سنگ که من
سنگ‌ها خورده‌ام از این فلک مینایی
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی با سختی‌ها و مشکلات زندگی روبرو شوی، باید مانند مینا با شجاعت و دلیری عمل کنی. من هم سال‌ها با چالش‌ها و سختی‌های این دنیا دست و پنجه نرم کرده‌ام.
پیر میخانه که روی تو نماید در جام
از جبین تابدش انوار مبارک رایی
هوش مصنوعی: پیر میخانه وقتی که تو را در جام می‌بیند، از پیشانی‌ات نوری مقدس ساطع می‌شود.
شهریار از هوس قند لبت چون طوطی
شهره شد در همه آفاق به شکرخایی
هوش مصنوعی: شهریار به خاطر هوس و محبت به لب‌های شیرینت، مانند طوطی در تمام دنیا معروف و مشهور شد به خاطر لطف و خوش‌زبانی‌اش.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۲۴ - شیدائی به خوانش پری ساتکنی عندلیب

حاشیه ها

1389/06/13 22:09
آوا

در بیت ششم، لعل شاهد (نشنیدیم) صحیح میباشد.
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1396/04/17 15:07
سیدجلال سلیلی

باسلام برشعردوستان عزیز:به راستی کدام شاعررامیتوان یافت که پس ازلسان الغیب وحتی فراترازحضرت ایشان غزلی بسرایدکه ذرات وجودآدمی رابه جنب وجوش آورد.واین کار غیرازشاعرترک پارسی گویی هماننداستادشهریارازکس دیگری برنمی آید.به راستی شهریار شاعرآسمانی آخرالزمانی همه ماست. کاش یک روزسرزلف تودردست افتد تاستانم من ازاودادشب تنهائی سرفرازباشیدویاشاسین آذربایجان26-04-1396تبریز سیدجلال سلیلی