گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۱ - یاد شهیار

کار گل زار شود گر تو به گلزار آیی
نرخ یوسف شکند چون تو به بازار آیی
ماه در ابر رود چون تو برآیی لب بام
گل کم از خار شود چون تو به گلزار آیی
شانه زد زلف جوانان چمن باد بهار
تا تو پیرانه‌سر ای دل به سر کار آیی
ای بت لشکری ای شاه من و ماه سپاه
سپر انداخته‌ام هرچه به پیکار آیی
روز روشن به خود از عشق تو کردم شب تار
به امیدی که توام شمع شب تار آیی
سایه و روشن مهتاب چنانم آشفت
که تو از هر در و دیوار پدیدار آیی
چشم دارم که تو با نرگس خواب‌آلوده
در دل شب به سراغ من بیدار آیی
خرمن طاعت مسجد رود آن روز به باد
که تو از میکده با آتش رخسار آیی
راستی رشتهٔ تسبیح گسستن دارد
چون تو ترسا بچه با حلقهٔ زنّار آیی
مرده‌ها زنده کنی گر به صلیب سر زلف
عیسی من به دم مسجد سردار آیی
عمری از جان بپرستم شب بیماری را
گر تو یک شب به پرستاری بیمار آیی
ای که اندیشه‌ات از حال گرفتاران نیست
باری اندیشه از آن کن که گرفتار آیی
با من این رفته قضا ای دل آزردهٔ من
که تو آزردهٔ یاران دل‌آزار آیی
با چنین دلکشی ای خاطره یار قدیم
حیفم آید که تو در خاطر اغیار آیی
لاله از خاک جوانان به در آمد که تو هم
شهریارا به سر تربت شهیار آیی

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کار گل زار شود گر تو به گلزار آیی
نرخ یوسف شکند چون تو به بازار آیی
هوش مصنوعی: اگر تو به باغی که پر از گل است بیایی، کار گل‌ها رونق خواهد گرفت. و هنگامی که تو به بازار بیایی، قیمت یوسف، آن گوهر گرانبها، کاهش خواهد یافت.
ماه در ابر رود چون تو برآیی لب بام
گل کم از خار شود چون تو به گلزار آیی
هوش مصنوعی: ماه وقتی در ابر پنهان می‌شود، مانند زمان غیبت توست. اما زمانی که تو ظاهر می‌شوی، زیبایی گل‌ها کم از خارها نمی‌شود و همه چیز زیباتر می‌شود.
شانه زد زلف جوانان چمن باد بهار
تا تو پیرانه‌سر ای دل به سر کار آیی
هوش مصنوعی: باد بهار در حال شانه زدن زلف جوانان چمن است تا تو، ای دل، که در پیری به سر می‌بری، به کار و زندگی خود برگردی.
ای بت لشکری ای شاه من و ماه سپاه
سپر انداخته‌ام هرچه به پیکار آیی
هوش مصنوعی: ای محبوب من، ای فرمانروای دل‌ها، ای زیبای سرزمین‌های من، من برای تو آماده‌ام و هرچه دشمنی بیاید، آماده‌ام که به مقابله با او برخیزم.
روز روشن به خود از عشق تو کردم شب تار
به امیدی که توام شمع شب تار آیی
هوش مصنوعی: در روز روشن به خاطر عشق تو شب تار را تجربه کردم، به این امید که تو همچون شمعی در شب تار به دلم خواهی آمد.
سایه و روشن مهتاب چنانم آشفت
که تو از هر در و دیوار پدیدار آیی
هوش مصنوعی: نور و تاریکی مهتاب به اندازه‌ای در من بی‌نظمی و آشفتگی ایجاد کرده است که تو از هر گوشه و زاویه برایم نمایان می‌شوی.
چشم دارم که تو با نرگس خواب‌آلوده
در دل شب به سراغ من بیدار آیی
هوش مصنوعی: چشمی دارم که منتظر هستی تا در دل شب با نرگسی خواب‌آلود به سراغم بیایی.
خرمن طاعت مسجد رود آن روز به باد
که تو از میکده با آتش رخسار آیی
هوش مصنوعی: زمانی خواهد رسید که همه‌ی عبادت‌ها و اخلاص در مسجد به باد خواهد رفت، اگر تو با چهره‌ای پر از آتش، از میکده بیایی.
راستی رشتهٔ تسبیح گسستن دارد
چون تو ترسا بچه با حلقهٔ زنّار آیی
هوش مصنوعی: در حقیقت، تسبیح ممکن است که در برخی مواقع پاره شود، مانند اینکه تو، ای ترسای جوان، با نوار به دور کمر خود می‌آیی.
مرده‌ها زنده کنی گر به صلیب سر زلف
عیسی من به دم مسجد سردار آیی
هوش مصنوعی: اگر با موهای زیبای عیسی، مرده‌ها را زنده کنی، من هم با کمال خرسندی به مسجد سردار می‌آیم.
عمری از جان بپرستم شب بیماری را
گر تو یک شب به پرستاری بیمار آیی
هوش مصنوعی: من سال‌هاست که در شب‌های بیماری به جان خود دعا می‌کنم، اما اگر تو یک شب برای پرستاری از من بیایی، همه آن تلاش‌ها بی‌معنا خواهد شد.
ای که اندیشه‌ات از حال گرفتاران نیست
باری اندیشه از آن کن که گرفتار آیی
هوش مصنوعی: اگر تو به حال کسانی که در گرفتاری هستند فکر نمی‌کنی، حداقل به این فکر کن که ممکن است خودت هم روزی دچار گرفتاری شوی.
با من این رفته قضا ای دل آزردهٔ من
که تو آزردهٔ یاران دل‌آزار آیی
هوش مصنوعی: دل من، با من بمان و در این سرنوشت رفته، نگران نباش، چون تو هم از دوستانی که دل را می‌آزارد، خسته‌ای.
با چنین دلکشی ای خاطره یار قدیم
حیفم آید که تو در خاطر اغیار آیی
هوش مصنوعی: با این جذابیت و دلربایی که تو داری، دوست ندارم یاد و خاطره یاری کهنه‌ام به یاد دیگران بیفتد.
لاله از خاک جوانان به در آمد که تو هم
شهریارا به سر تربت شهیار آیی
هوش مصنوعی: لاله از خاک جوانان بیرون آمده است، پس تو ای شهریار، بر سر مزار شهیار حاضر شو.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۲۱ - یاد شهیار به خوانش پری ساتکنی عندلیب

حاشیه ها

1390/08/15 20:11
مهدی

این شعر را استاد در 12 سالگی سروده است.یادش گرامی

1391/06/13 12:09
سعید

با سلام و تشکر
شهیار تخلص دوست شاعر شهریار بنام ابوالقاسم شیواست که در سریال شهریار هم به تصویر کشیده شد.
او در جوانی به مرض سل درگذشت و شهریار را تنها گذاشت و دوست باوفایش شهریار هیچ گاه او را فراموش نکرد.
شهریار در غزلی میفرماید:
چل سال شد کو رفته و در دل هنوزم زنده است
دل شهریارا خون شد از تنهاییم شهیار کو؟

1392/09/28 11:11
سید محمد امیرمیران

استقبال به این شیوائی از غزل شیخ اجل سعدی علیه رحمه ، از شهریار ملک سخن واقعاً بی نظیر است ، شاه بیتش بنظر حقیر این بیت می باشد :
عمری از جان بپرستم شب بیماری را ،، گر تو یک شب به پرستاری بیمار آئی

1392/10/15 12:01
پویا

سلام با مهدی جان اگر استاد این شعر را در 12 سالگی گفته پس چرا لقبش رو اینجا به کار برده

1392/10/17 19:01
مرتضی

وزن شعر فاغلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن نیست؟

1392/11/21 13:01

با سلام وادب
محضر پویا
چندبیتی احتمالا 2بیت تاجاییکه یادم هست در دوازده سالگی استاد سروده شده ومابقی بعدا تکمیل گردیده
ودرکل بیسار زیباست
تشکر- ایام بکام

1394/05/19 10:08
محمد باقر

تو بعضی اشعار استاد حال خاصی هست که شامل این غزل هم شده

1398/12/04 14:03
وحید تیمورپور

بنام خدا..در این شعر استاد شهریار کلمه گلزار را در مصراع اول و چهارم تکرار نموده که این تکرار قافیه نوعی ایراد محسوب میشه..البته استاد این کلمه رو به قدری زیبا بکار برده که کسی متوجه نمیشه و به نظر من یک نوع نو آوری محسوب میشه در شعر..

1399/02/26 12:04
مصطفی ا

با سلام. در بیت 4، املاء صحیح کلمه لشکری با کاف است. نه با گ.

1399/04/06 14:07
علی

در جواب دوست عزیزی که گفتند وزن شعر " فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن" هست:
رکن اول در در وزن " فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن" می تواند فاعلاتن باشد و این جزو اختیارات شاعری ست. از این دست ابیات که از این اختیار شاعری استفاده کرده ند بسیار زیاد است.

1404/06/07 16:09
علی میراحمدی

بت لشکری

نرگس خواب آلوده 

رشته تسبیح و مسجد و میکده

عجبا که شاعری چند قرن پس از حافظ و سعدی هنوز پابند چنین اصطلاحات و عبارات عتیقه ای باشد .

البته این اصطلاحات و عبارات در شعر حافظ و سعدی و در بافت و  زمانه خود ارزشمند هستند و جایگاه خود را دارند .

شاعر بایست فرزند زمانه خویش باشد که اگر چنین نباشد شعرش به هیچ نمی ارزد.

چرا باید شعری سرود و شعری خواند که پیشینیان بهترش را سروده اند!!