گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲ - آشیان عنقا

زین همرهان همراز من تنها تویی تنها بیا
باشد که در کام صدف گوهر شوی یکتا بیا
یارب که از دریادلی خود گوهر یکتا شوی
ای اشک چشم آسمان در دامن دریا بیا
ما ره به کوی عافیت دانیم و منزلگاه انس
ای در تکاپوی طلب گم کرده ره با ما بیا
ای ماه کنعانی ترا یاران به چاه افکنده‌اند
در رشتهٔ پیوند ما چنگی زن و بالا بیا
مفتون خویشم کردی از حالی که آن شب داشتی
بار دگر آن حال را کردی اگر پیدا بیا
شرط هواداری ما شیدایی و شوریدگی‌ست
گر یار ما خواهی شدن شوریده و شیدا بیا
در کار ما پروایی از طعن بداندیشان مکن
پروانه گو در محفل این شمع بی‌پروا بیا
دنیا و مافیها اگر نااهلت ارزانی کند
با سرگرانی بگذر از دنیا و مافیها بیا
کنجی است ما را فارغ از شور و شر دنیای دون
اینجا چو فارغ گشتی از شور و شر دنیا بیا
راه خرابات است این بی‌پا شدی با سر برو
یعنی گرفته شعلهٔ شوقت به سر تا پا بیا
گر شهریاری خواهی و اقلیم جان از خاکیان
چون قاف دامن باز چین زیر پر عنقا بیا

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زین همرهان همراز من تنها تویی تنها بیا
باشد که در کام صدف گوهر شوی یکتا بیا
هوش مصنوعی: از میان همه ی همنشینان و همرازان من، تنها تویی که به راستی تنها هستی. بیا و همراه من شو تا شاید مانند جواهر در صدفي خاص بیفتی و بی نظیر شوی.
یارب که از دریادلی خود گوهر یکتا شوی
ای اشک چشم آسمان در دامن دریا بیا
هوش مصنوعی: ای خداوند، تو که با دل بزرگی خود، گوهر بی‌نظیری هستی، ای اشک چشم آسمان، در آغوش دریا بیفتم.
ما ره به کوی عافیت دانیم و منزلگاه انس
ای در تکاپوی طلب گم کرده ره با ما بیا
هوش مصنوعی: ما راهی به سوی آرامش و راحتی می‌شناسیم و جایی برای دوستی و نزدیکی داریم. ای کسی که در جستجوی حقیقت گم شده‌ای، با ما بیا.
ای ماه کنعانی ترا یاران به چاه افکنده‌اند
در رشتهٔ پیوند ما چنگی زن و بالا بیا
هوش مصنوعی: ای ماه زیبای من، یارانت تو را به چاه انداخته‌اند. در رابطهٔ ما چنگی بزن و خود را بالا بکش.
مفتون خویشم کردی از حالی که آن شب داشتی
بار دگر آن حال را کردی اگر پیدا بیا
هوش مصنوعی: من از حالت و حالتی که در آن شب داشتی مجذوب و شیفته شدم. اگر ممکن است، دوباره آن حال را به نمایش بگذار تا دوباره بتوانم از تو لذت ببرم.
شرط هواداری ما شیدایی و شوریدگی‌ست
گر یار ما خواهی شدن شوریده و شیدا بیا
هوش مصنوعی: برای اینکه حامی ما باشی، باید عاشق و پرشور باشی. اگر می‌خواهی محبوب ما شوی، باید دیوانه و شیدا شوی.
در کار ما پروایی از طعن بداندیشان مکن
پروانه گو در محفل این شمع بی‌پروا بیا
هوش مصنوعی: در کار ما نگران حرف‌های منفی افراد بداندیش نباش. پروانه، بدون ترس، به محفل این شمع بیا.
دنیا و مافیها اگر نااهلت ارزانی کند
با سرگرانی بگذر از دنیا و مافیها بیا
هوش مصنوعی: اگر دنیا و تمام چیزهایش به تو چیزی بدهند که لیاقت آن را نداری، با بی‌توجهی از آن‌ها چشم‌پوشی کن و به دنبال زندگی بهتر و معنوی‌تر برو.
کنجی است ما را فارغ از شور و شر دنیای دون
اینجا چو فارغ گشتی از شور و شر دنیا بیا
هوش مصنوعی: جایی برای ما هست که از هیاهو و مشکلات دنیای پست جدا است. وقتی تو هم از این هیاهو و مشکلات رها شدی، بیایید به اینجا.
راه خرابات است این بی‌پا شدی با سر برو
یعنی گرفته شعلهٔ شوقت به سر تا پا بیا
هوش مصنوعی: این مسیر، مسیر خرابات و می‌خانه است. اگر بدون پا در این راه قدم گذاشتی، باید با تمام وجود و سر و دل به آن بروی. یعنی این که آتش عشق تو تمام وجودت را به خود مشغول کرده و باید همه جانبه به آن بپردازی.
گر شهریاری خواهی و اقلیم جان از خاکیان
چون قاف دامن باز چین زیر پر عنقا بیا
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به مقام پادشاهی برسی و از دل خاکیان به اوج روحانی دستیابی، مانند قاف که بال‌هایش را باز می‌کند، باید زیر پر مرغی افسانه‌ای، به سوی آسمان پرواز کنی.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۲ - آشیان عنقا به خوانش پری سانکنی عندلیب

حاشیه ها

1391/02/30 13:04
عبدالله تائق

با درود
نمیدانم چرا وقتی اشعار شهریار را مرور میکنم حالم منقلب مشود. دلم تنگ میشود.
روحش قرین رحمت الهی

1391/03/10 16:06
ehsan۷۹

این دوست عزیزمون راست میگه
منم وقتی شعراشو میخونم یه حس دلتنگی بهم دست میده
واقعا خدا رحمتش کنه...

1391/07/13 08:10
حسین غریب

شهریارا سخنت روح و روان داد مرا
برد تا عالم بالا ، دل و جان داد مرا
فاش گویم که توازنطق علی لبریزی
مادح شاه نجف شاعری از تبریزی

1393/09/07 02:12
مجید

دقیقا
بگمانم دلیلش ناکامی تو رسیدن به معشوقش بوده مخصوصا این شعرشو من میخونم خیلی دلتنگ میشم :(
دونن آخشام چاغی سن‌سیز منی آغلاتدی یاغیش
یادیما سالدی سنی مطلبینه چاتدی یاغیش...

1396/01/31 16:03
sunset

به نام خدا
امیدوارم که جسارت و بی ادبی و بی عفتی من را ببخشید
گاهی وقت ها دنبال دلیل می گردی که چرا عاشق فلان کس شدی؟
بین این همه آدم...
منم وقتی فکر می کنم چرا عاشق دختر خانمی شدم، به یک حسی می رسم که شهریار عن را تو این شعر عالی گفته:
"مفتون خویش کردی از حالی که آن شب داشتی
بار دگر آن را حال کردی اگر پیدا بیا"
یا علی

1401/10/25 02:12
سفید

 

کنجی است ما را فارغ از شور و شر دنیای دون

اینجا چو فارغ گشتی از شور و شر دنیا بیا...