غزل شمارهٔ ۱۱ - دریاچه اشک
طبعم از لعل تو آموخت درافشانیها
ای رخت چشمه خورشید درخشانیها
سرو من صبح بهار است به طرف چمن آی
تا نسیمت بنوازد به گلافشانیها
گر بدین جلوه به دریاچه اشکم تابی
چشم خورشید شود خیره ز رخشانیها
دیده در ساق چو گلبرگ تو لغزد که ندید
مخمل اینگونه به کاشانه کاشانیها
دارم از زلف تو اسباب پریشانی جمع
ای سر زلف تو مجموع پریشانیها
تو بدین لعل لب ار بر سر بازار آیی
لعل، بازار نیارند بدخشانیها
رام دیوانه شدن آمده در شان پری
تو به جز رم نشناسی ز پریشانیها
شهریارا به درش خاک نشین افلاکند
وین کواکب همه داغند به پیشانیها
غزل شمارهٔ ۱۰ - ناکامیها: زندگی شد من و یک سلسله ناکامیهاغزل شمارهٔ ۱۲ - آشیان عنقا: زین همرهان همراز من تنها تویی تنها بیا
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
طبعم از لعل تو آموخت درافشانیها
ای رخت چشمه خورشید درخشانیها
هوش مصنوعی: طبیعت من از زیبایی تو یاد گرفته است که چگونه خود را به نمایش بگذارد، ای چهرهات همچون چشمهای از درخشش خورشید.
سرو من صبح بهار است به طرف چمن آی
تا نسیمت بنوازد به گلافشانیها
هوش مصنوعی: سرو من در صبح بهار مانند زیبایی و طراوتی است که به طرف چمن میآید. بیا تا نسیم ملایمی به تو بوزد و تو را با گلهای زیبا نوازش کند.
گر بدین جلوه به دریاچه اشکم تابی
چشم خورشید شود خیره ز رخشانیها
هوش مصنوعی: اگر چهرهات آنقدر زیبا باشد که اشکهایم در دریاچهاش تاب و حرارتی پیدا کند، چشمان خورشید هم از درخشش و زیباییات خیره و مبهوت خواهد شد.
دیده در ساق چو گلبرگ تو لغزد که ندید
مخمل اینگونه به کاشانه کاشانیها
هوش مصنوعی: چشمانم مانند گلبرگهای تو به آرامی در حال حرکت است، اما هرگز مخملی مانند این را که در خانه مردم کاشانی است، ندیدهام.
دارم از زلف تو اسباب پریشانی جمع
ای سر زلف تو مجموع پریشانیها
هوش مصنوعی: من دارم از زلف تو وسایل آشفتگی را جمع میکنم، ای سر زلف تو که خود تمامی آشفتگیهاست.
تو بدین لعل لب ار بر سر بازار آیی
لعل، بازار نیارند بدخشانیها
هوش مصنوعی: اگر تو با لبهای لعلین خود به بازار بیایی، سنگهای قیمتی (بدخشانیها) هم برای فروش نخواهند آمد.
رام دیوانه شدن آمده در شان پری
تو به جز رم نشناسی ز پریشانیها
هوش مصنوعی: رام دیوانه شدن، در شأن زیبایی توست، و جز به خاطر پریشانیها از دلبستگیها و هوسها چیزی نمیشناسم.
شهریارا به درش خاک نشین افلاکند
وین کواکب همه داغند به پیشانیها
هوش مصنوعی: شهریارا، در جلوی در خانهات، خاک نشینی از اهل آسمانها وجود دارد و این ستارهها همه به شکل داغی بر پیشانیها نمایان شدهاند.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۱ - دریاچه اشک به خوانش پری ساتکنی عندلیب
حاشیه ها
1393/02/27 07:04
tanin
نمیدونم چرا وقتی اشعار این شاعر گرانقدر رو میخونم سینه ام تنگ میشه.انگار یکی از دردهای درونت خبر داره،از درد انسان بودن و بالاجبار زندگی کردن.
روحت شاد شهریارا .
1393/03/29 08:05
ابراهیم شیخ زاده نوش آبادی
شهریار سخنی ،شعر ستایشگر توست/ عشق در وصف تو میخواند ثناخوانیها
1401/03/31 02:05
احسان مز
خوانش بیت پنجم به نظر من غلط است
دارم از زلف تو اسباب پریشانی جمع
بعد از پریشانی نباید ساکن باشد؟
1401/04/18 13:07
عرشیا غلامی
احسان مز عزیز به گمان این حقیر تلفظ درست پریشانیِ جمع است و واژه ی جمع ایهام تناسب داره، در معنای مردم و جماعت قابل قبول است و در معنای آسوده با پریشان تناسب می سازد.
لذا به نظر این حقیر درست تر آن است که بدون ساکن و با کسره تلفظ شود.
1401/05/04 11:08
Abbasrapper
بیت ۴ رو اگه کسی میدونه معنی و تفسیر کنه ممنون