گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱ - دریاچه اشک

طبعم از لعل تو آموخت درافشانی‌ها
ای رخت چشمه خورشید درخشانی‌ها
سرو من صبح بهار است به طرف چمن آی
تا نسیمت بنوازد به گل‌افشانی‌ها
گر بدین جلوه به دریاچه اشکم تابی
چشم خورشید شود خیره ز رخشانی‌ها
دیده در ساق چو گلبرگ تو لغزد که ندید
مخمل اینگونه به کاشانه کاشانی‌ها
دارم از زلف تو اسباب پریشانی جمع
ای سر زلف تو مجموع پریشانی‌ها
تو بدین لعل لب ار بر سر بازار آیی
لعل، بازار نیارند بدخشانی‌ها
رام دیوانه شدن آمده در شان پری
تو به جز رم نشناسی ز پریشانی‌ها
شهریارا به درش خاک نشین افلاکند
وین کواکب همه داغند به پیشانی‌ها

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۱ - دریاچه اشک به خوانش پری ساتکنی عندلیب

حاشیه ها

1393/02/27 07:04
tanin

نمیدونم چرا وقتی اشعار این شاعر گرانقدر رو میخونم سینه ام تنگ میشه.انگار یکی از دردهای درونت خبر داره،از درد انسان بودن و بالاجبار زندگی کردن.
روحت شاد شهریارا .

1393/03/29 08:05
ابراهیم شیخ زاده نوش آبادی

شهریار سخنی ،شعر ستایشگر توست/ عشق در وصف تو میخواند ثناخوانیها

1401/03/31 02:05
احسان مز

خوانش بیت پنجم به نظر من غلط است
دارم از زلف تو اسباب پریشانی جمع
بعد از پریشانی نباید ساکن باشد؟

1401/04/18 13:07
عرشیا غلامی

احسان مز عزیز به گمان این حقیر تلفظ درست پریشانیِ جمع است و واژه ی جمع ایهام تناسب داره، در معنای مردم و جماعت قابل قبول است و در معنای آسوده با پریشان تناسب می سازد.

لذا به نظر این حقیر درست تر آن است که بدون ساکن و با کسره تلفظ شود.

1401/05/04 11:08
Abbasrapper

بیت ۴ رو اگه کسی میدونه معنی و تفسیر کنه ممنون