گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱۹ - بمانیم که چه

سایه جان رفتنی استیم بمانیم که چه؟
زنده باشیم و همه روضه بخوانیم که چه؟
درس این زندگی از بهر ندانستن ماست
این همه درس بخوانیم و ندانیم که چه؟
خود رسیدیم به جان نعش عزیزی هر روز
دوش گیریم و به خاکش برسانیم که چه؟
آری این زهر هلاهل به تشخص هر روز
بچشیم و به عزیزان بچشانیم که چه؟
دور سر هلهله و هالهٔ شاهین اجل
ما به سرگیجه کبوتر بپرانیم که چه؟
کشتی‌ای را که پی غرق شدن ساخته‌اند
هی به جان کندن از این ورطه برانیم که چه؟
قسمت خرس و شغال است خود این باغ مویز
بی‌ثمر غورهٔ چشمی بچلانیم که چه؟
بدتر از خواستن این لطمه نَتْوانستن
هی بخواهیم و رسیدن نتوانیم که چه؟
ما طلسمی که قضا بسته ندانیم شکست
کاسه و کوزه سر هم بشکانیم که چه؟
گر رهایی‌ست برای همه خواهید از غرق
ورنه تنها خودی از لجه رهانیم که چه؟
ما که در خانهٔ ایمان خدا ننشستیم
کفر ابلیس به کرسی بنشانیم که چه؟
قاتل مرغ و خروسیم یکیمان کمتر
این همه جان گرامی بستانیم که چه؟
مرگ یک بار مَثَل دیدم و شیون یک بار
این قدَر پای تعلل بکشانیم که چه؟
شهریارا دگران فاتحه از ما خوانند
ما همه از دگران فاتحه خوانیم که چه؟

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سایه جان رفتنی استیم بمانیم که چه؟
زنده باشیم و همه روضه بخوانیم که چه؟
هوش مصنوعی: ما در این دنیا موقتی و گذرا هستیم و باید به این فکر کنیم که آیا واقعا ارزش دارد تا در عذاب و غم بمانیم و در مورد چیزهایی که تمام می‌شوند، روضه و قصه بگوییم؟
درس این زندگی از بهر ندانستن ماست
این همه درس بخوانیم و ندانیم که چه؟
هوش مصنوعی: درس‌های زندگی برای این است که ما چیزی را ندانیم. هر چقدر هم تلاش کنیم و درس بخوانیم، در نهایت نمی‌دانیم که هدف چیست.
خود رسیدیم به جان نعش عزیزی هر روز
دوش گیریم و به خاکش برسانیم که چه؟
هوش مصنوعی: ما خودمان به جان عزیزانی که از دست داده‌ایم می‌رسیم، هر روز آنها را در دوش خود حمل می‌کنیم و به خاک می‌سپاریم. چه اتفاقی در حال وقوع است!
آری این زهر هلاهل به تشخص هر روز
بچشیم و به عزیزان بچشانیم که چه؟
هوش مصنوعی: بله، واقعاً این‌گونه است که ما هر روز این تلخی و زهر زندگی را احساس می‌کنیم و آن را به عزیزانمان هم منتقل می‌کنیم تا بدانند چه بر ما می‌گذرد.
دور سر هلهله و هالهٔ شاهین اجل
ما به سرگیجه کبوتر بپرانیم که چه؟
هوش مصنوعی: ما دور هم شلوغ و پرسر و صدا هستیم، در حالی که خود را درگیر هیجان و وحشت ناشی از مرگ کرده‌ایم. به با کبوترها پرواز می‌دهیم، به این رویداد ناخوشایند چه بگوییم؟
کشتی‌ای را که پی غرق شدن ساخته‌اند
هی به جان کندن از این ورطه برانیم که چه؟
هوش مصنوعی: کشتی‌ای را که برای غرق شدن ساخته‌اند، هی با تلاش و جان‌فشانی از این خطر دور کنیم، که چه فایده‌ای دارد؟
قسمت خرس و شغال است خود این باغ مویز
بی‌ثمر غورهٔ چشمی بچلانیم که چه؟
هوش مصنوعی: در این باغ، میوه‌های بی‌خاصیتی وجود دارد که هیچ سودی ندارد؛ بهتر است ما از این فرصت بهره ببریم و ببینیم چه می‌توانیم از آن به دست آوریم.
بدتر از خواستن این لطمه نَتْوانستن
هی بخواهیم و رسیدن نتوانیم که چه؟
هوش مصنوعی: بدتر از این که آرزو کنیم و نتوانیم به آن برسیم، هیچ چیز نیست. این ناکامی در خواستن و عدم رسیدن به آرزوها بسیار دردناک است.
ما طلسمی که قضا بسته ندانیم شکست
کاسه و کوزه سر هم بشکانیم که چه؟
هوش مصنوعی: ما نمی‌دانیم که سرنوشت چه تقدیری برای ما نوشته است، بنابراین بی‌پروا هر قاعده و قانونی را زیر و رو می‌کنیم و به چه دلیلی دست به کار می‌شویم.
گر رهایی‌ست برای همه خواهید از غرق
ورنه تنها خودی از لجه رهانیم که چه؟
هوش مصنوعی: اگر رهایی برای همه بخواهید، باید از غرق شدن جلوگیری کنید، وگرنه تنها خودتان را از این دریا نجات می‌دهید که فایده‌ای ندارد.
ما که در خانهٔ ایمان خدا ننشستیم
کفر ابلیس به کرسی بنشانیم که چه؟
هوش مصنوعی: ما که در پناه ایمان خدا قرار نگرفته‌ایم، آیا می‌توانیم کفر و نفاق ابلیس را در دل خود جا دهیم؟
قاتل مرغ و خروسیم یکیمان کمتر
این همه جان گرامی بستانیم که چه؟
هوش مصنوعی: ما در حال چیدن جان‌های باارزش هستیم، مانند کشتن مرغ و خروس. چه دلیلی دارد که این همه جان را بگیریم؟
مرگ یک بار مَثَل دیدم و شیون یک بار
این قدَر پای تعلل بکشانیم که چه؟
هوش مصنوعی: مرگ تنها یک بار اتفاق می‌افتد و گریه و زاری هم فقط یک بار خواهد بود. چرا اینقدر در تأخیر و تعلل بنشینیم که به نتیجه‌ای نرسیم؟
شهریارا دگران فاتحه از ما خوانند
ما همه از دگران فاتحه خوانیم که چه؟
هوش مصنوعی: شهریار می‌گوید: دیگران برای ما دعا و فاتحه می‌خوانند، اما ما نیز برای دیگران دعا می‌کنیم که چه اهمیتی دارد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۱۹ - بمانیم که چه به خوانش نوح منوری
غزل شمارهٔ ۱۱۹ - بمانیم که چه به خوانش پری ساتکنی عندلیب

حاشیه ها

1387/04/22 11:06
asad

احتمالا این شعر در پاسخ سروده سایه برای شهریار به نام تو بمان می باشد

1391/11/12 21:02

روایت فوق از آشنایی سایه یا شهریار سراسر افسانه و نادرست است. با توجه به گفتار شخص سایه در کتاب پیرپرنیان اندیش این داستان به طور کل رد می شود. رک: پیرپرنیان اندیش در صحبت سایه، میلاد عظیمی و عاطفه طیه، ص 99.

1392/09/30 07:11
اسد رخساریان

روایتِ آشنایی سایه و شهریار همین است که آقای نیک اندیش یادداشت کرده اند. سایه در پیر پرنیان اندیش همیشه "پرنیان اندیش" نیست. امّا شعر سایه برعکس، همیشه چنین است! میتوان ازشعرهایی که سایه برای شهریار و از رهگذر تأثیر شهریار و شعرش تا به امروز نوشته و مینویسد، این حقیقت را استنباط کرد. باری کتاب پیر پرنیان اندیش نصفِ یادداشتهای آقای مصاحبه گر با سایه هم نیست. چه بسا خودِ سایه این روایت را با شوخی و خنده به زبان آورده باشد و آقای مصاحبه گر آن را حذف کرده باشد. بعید هم نیست، چرا که مواردی از این دست در آن کتاب بسیار است. امری که به اعتبار آن لطمه زده است. من یکایک آن موارد را برنمیشمرم، همین روایت ناقص سایه از آشنایی اش با شهریار کافی است. ضمن ادای احترام به سایه ی عزیز، برای این احتمال امتیاز قائلم که مصاحبه گر در برگزیدن تکّه ها و تکلمه ها از میان هزاران صفحه مصاحبه بخشهایی از آن ها را کنار گذاشته است. و این تنها مورد نیست!

1396/12/13 18:03
حامد زرین قلمی

قاتل مرغ و خروسیم یکیمان کمتر
اینهمه جان ِ گرامی بستانیم که چه
قسمت خرس و شغال است خود این باغ مویز
بی ثمر غوره ی چشمی بچلانیم که چه
این دو بیت جا مانده
این غزل در جواب غزل تقدیمی هوشنگ ابتهاج -سایه- سروده شده

1399/03/05 14:06
پرویز پایکار

‌گنجورجان این بیت چرا درین شعر نیست