گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱۷ - یاد قدیم

یادم نکرد و شاد حریفی که یاد از او
یادش بخیر گرچه دلم نیست شاد از او
با حق صحبت من و عهد قدیم خویش
یادم نکرد یار قدیمی که یاد از او
دلشاد باد آن که دلم شاد از اونگشت
وان گل که یاد من نکند یاد باد از او
از من به غیر آه به کیوان کجا رسد
یارب کلاه گوشه به کیوان رساد از او
با اعتماد دوست روا بود زیستن
آوخ که سلب شد دگرم اعتماد از او
حال دلم حواله به دیوان خواجه باد
یار آن زمان که خواسته فال مراد از او
من با روان خواجه از او شکوه میکنم
تا داد من مگر بستد اوستاد از او
آن برق آه ماست که پرتو کنند وام
روشنگران کوکبه بامداد از او
در روزگار خسرو دادار دادگر
بیدادگر بتی‌ست بتِ من که داد از او
یاد آن زمان که گر بدو ابرو زدیی گره
از کار بسته هم گرهی میگشاد از او
شرم از کمند طره او داشت شهریار
روزی که سر به کوه و بیابان نهاد از او

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یادم نکرد و شاد حریفی که یاد از او
یادش بخیر گرچه دلم نیست شاد از او
هوش مصنوعی: به یادم نمی‌آید و خوشحال نمی‌شوم از خاطرات کسی که به یادش خوب است، هرچند دلم از او شاد نیست.
با حق صحبت من و عهد قدیم خویش
یادم نکرد یار قدیمی که یاد از او
هوش مصنوعی: دوست قدیمی‌ام که همیشه با او صحبت می‌کردم و بر اساس عهدی که با هم داشتیم، حالا به یاد من نیست و یادش از من رفته است.
دلشاد باد آن که دلم شاد از اونگشت
وان گل که یاد من نکند یاد باد از او
هوش مصنوعی: خوشحال باشد کسی که قلبش از دست آن شخص شاد است، و آن گل که به یاد من نمی‌آید، فراموش شود.
از من به غیر آه به کیوان کجا رسد
یارب کلاه گوشه به کیوان رساد از او
هوش مصنوعی: از من هیچ چیز جز آه به کیوان نمی‌رسد. ای خدا، کلاه یا شاخه‌ای که به کیوان می‌رسد، از او به من نمی‌رسد.
با اعتماد دوست روا بود زیستن
آوخ که سلب شد دگرم اعتماد از او
هوش مصنوعی: با اعتماد به دوست، زندگی کردن آسان است، اما افسوس که دیگر نمی‌توانم به او اعتماد کنم.
حال دلم حواله به دیوان خواجه باد
یار آن زمان که خواسته فال مراد از او
هوش مصنوعی: حالت دلم به کتاب شعر بزرگوار من منتقل شده است، یار من در آن زمانی که از او خواسته‌ام تا فال خوب بزند.
من با روان خواجه از او شکوه میکنم
تا داد من مگر بستد اوستاد از او
هوش مصنوعی: من از او شکایت می‌کنم و از خواجه می‌خواهم که به من کمک کند، چون استاد من که به من کمک کرده است، از او دور است.
آن برق آه ماست که پرتو کنند وام
روشنگران کوکبه بامداد از او
هوش مصنوعی: صدای آه ما مانند نوری است که باعث روشنایی می‌شود و روشنگران را در بامداد تحت تأثیر قرار می‌دهد.
در روزگار خسرو دادار دادگر
بیدادگر بتی‌ست بتِ من که داد از او
هوش مصنوعی: در زمان خسرو که خداوندی عادل و دادگر بود، سختی و ظلمی وجود دارد که من آن را بت خود می‌دانم و از آن بی‌عدالتی رنج می‌برم.
یاد آن زمان که گر بدو ابرو زدیی گره
از کار بسته هم گرهی میگشاد از او
هوش مصنوعی: به یاد وقتی می‌افتم که اگر فقط نگاهی به او می‌انداختی، مشکلاتی که در کارهایم داشتم، حل می‌شد و راه‌گشایی می‌یافتم.
شرم از کمند طره او داشت شهریار
روزی که سر به کوه و بیابان نهاد از او
هوش مصنوعی: شهریار روزی که به کوه و بیابان رفت، به قدری تحت تأثیر زیبایی و جذابیت موهای او قرار گرفته بود که از او شرم داشت.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۱۷ - یاد قدیم به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۱۷ - یاد قدیم به خوانش فرهاد بشیریان

حاشیه ها

1392/04/07 14:07

بصورت شگفت آوری وصف حال این روزای منه
همجوار نیکان باد...

1392/04/07 16:07
امین کیخا

ش عزیزم سخن حکیمان می شنو ، به تیرگی احساس در مشو ، هیچ کس نیست که جایش را کسی دیگر پر کند ولی شعری برایت می نویسم گوش می دار
تو نباشی دگری ، خواجه نبود برزگری
شوخی کردم خواستم از رنجت بکاهم .

1392/04/07 16:07
امین کیخا

از لغت کاربسته در این شعر کاربستگی را هم ساخته اند یعنی گرفتاری

1398/08/24 14:10
نعمان

خداوند بهترین هدیه ای که برای آدمی روا داشته عشق است؛ شاعران همانند پیامبرانی هستند که این هدیه را به انسانها بدون قید زمان می رسانند، در اینجا هست که می بینیم دعای خیر پدر شهریار در حق فرزند مورد قبول واقع شده اگر چه پدر در حیات خویش شاید فکر می کرده که فرزند به بیراهه رفته است. اما فرزند او میراثی جاودانی برای انسانیت و بیان عشق پاک آنها به ارث گذاشته است.
روحش قرین صالحان