گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱۶ - به یاد مرحوم میرزاده عشقی

عشقی که درد عشق وطن بود درد او
او بود مرد عشق که کس نیست مرد او
چون دود شمعِ کُشته که با وی دمی‌ست گرم
بس شعله‌ها که بشکفد از آه سرد او
بر طرف لاله‌زار شفق پر زند هنوز
پروانهٔ تخیلِ آفاق‌گرد او
او فکر اتحاد غلامان به مغز پخت
از بزم خواجه سخت به جا بود طرد او
آن نردباز عشق که جان در نبرد باخت
بردی نمی‌کنند حریفان نرد او
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
عشقی نمرد و مرد حریف نبرد او
در عاشقی رسید به جایی که هرچه من
چون باد تاختم نرسیدم به گرد او
کشتی عشق را نرسد تخته بر کنار
موج جنون شکافته دریانورد او
از جان گذشت عشقی و اجرت چه یافت؟ مرگ
این کارمزد کشور و آن کارکرد او
آن را که دل به سیم خیانت نشد سیاه
با خون سرخ رنگ شود روی زرد او
درمان خود به دادن جان دید شهریار
عشقی که درد عشق وطن بود درد او

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشقی که درد عشق وطن بود درد او
او بود مرد عشق که کس نیست مرد او
هوش مصنوعی: عشقی که به خاطر وطن ایجاد می‌شود، خود درد اوست و او کسی است که به خاطر عشق به وطن، از همه چیز عبور می‌کند. در واقع، او مردی است که هیچ کس دیگری مانند او وجود ندارد و عشقش به وطن او را متمایز کرده است.
چون دود شمعِ کُشته که با وی دمی‌ست گرم
بس شعله‌ها که بشکفد از آه سرد او
هوش مصنوعی: مانند دودی است که از شمعی خاموش برخاسته و تنها لحظه‌ای با آن در ارتباط است، چقدر آتش و شعله‌ها ممکن است از آه سرد او به وجود آید.
بر طرف لاله‌زار شفق پر زند هنوز
پروانهٔ تخیلِ آفاق‌گرد او
هوش مصنوعی: در کنار گلزارهای لاله، هنوز پروانه‌ای از خیال‌های دور و وسیع به پرواز درآمده است.
او فکر اتحاد غلامان به مغز پخت
از بزم خواجه سخت به جا بود طرد او
هوش مصنوعی: او به این فکر بود که غلامان با هم متحد شوند، ولی از شدت فشار و ناراحتی که در مجلس خواجه داشت، نتوانست این فکر را به جا بیاورد و در نهایت طرد شد.
آن نردباز عشق که جان در نبرد باخت
بردی نمی‌کنند حریفان نرد او
هوش مصنوعی: عاشقانی که در میدان عشق جان خود را به خاطر معشوق فدای کردند، دیگر حریفان قادر به رقابت با آنها نیستند.
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
عشقی نمرد و مرد حریف نبرد او
هوش مصنوعی: کسی که قلبش با عشق زنده است، هرگز نمی‌میرد. عشق هیچ‌گاه از بین نمی‌رود و کسی که با او در جدال است نمی‌تواند او را از پا درآورد.
در عاشقی رسید به جایی که هرچه من
چون باد تاختم نرسیدم به گرد او
هوش مصنوعی: در عشق به نقطه‌ای رسیدم که هر چقدر سریع و بی‌وقفه تلاش کردم، نتوانستم به او نزدیک شوم.
کشتی عشق را نرسد تخته بر کنار
موج جنون شکافته دریانورد او
هوش مصنوعی: کشتی عشق به ساحل نمی‌رسد و در میان امواج جنون، دریانورد آن را به پیش می‌برد.
از جان گذشت عشقی و اجرت چه یافت؟ مرگ
این کارمزد کشور و آن کارکرد او
هوش مصنوعی: عشقی که از جان خود گذشت، چه پاداشی دریافت کرد؟ مرگ آن به عنوان مزدکار چه فایده‌ای برای او داشت و چگونه کشور را تحت تأثیر قرار داد؟
آن را که دل به سیم خیانت نشد سیاه
با خون سرخ رنگ شود روی زرد او
هوش مصنوعی: کسی که دلش به خیانت نمی‌افتد، چهره‌اش با خون سرخ زنده می‌شود و رنگ زردش از بین می‌رود.
درمان خود به دادن جان دید شهریار
عشقی که درد عشق وطن بود درد او
هوش مصنوعی: شاعر به این نتیجه می‌رسد که برای رسیدن به عشق و آرمان‌های خود، حتی نیاز است جان خود را فدای آن کند. در واقع، محبت به وطن و آرمان‌های عمیق انسانی آنچنان دردناک است که درمان آن، از دست دادن جان است. در اینجا، عشق و وفاداری به سرزمین اهمیت زیادی دارد و شاعر به عمق آن احساسات اشاره می‌کند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۱۶ - بیاد مرحوم میرزاده عشقی به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۱۶ - به یاد مرحوم میرزاده عشقی به خوانش فرهاد بشیریان

حاشیه ها

1392/11/22 09:01
سعید

در بیت چهارم واژه "روا" به جای واژه "به جا" زیبا تر و روان تره و در دیوان شهریار هم روا ذکر شده.
در بیت آخر هم گذاشتن ویرگول بعد از کلمه عشقی ضروریه چون این بیت داره خطاب به شهریار میگه که عشقی درمان خودش رو در دادن جان دید.
یعنی ای شهریار! عشقی که درد عشق وطن داشت درمان خود را در دادن جان دید.

1394/09/18 09:12
شهرزاد پناهی

با سلام،
این بیت از شعر جا افتاده است؛
کشتیِ عشق را نرسد تخته بر کنار /
موج جنون شکافتۀ دریا نورد او /
(پس از بیت "در عاشقی رسید بجائی که هرچه من / چون باد تاختم، نرسیدم به گرد او" آمده است)
این بیت در دیوان شهریار هم آمده است.
متن کامل شعر این است ؛
"عشقی"، که درد عشق وطن بود درد او /
او بود مرد عشق که کس نیست مرد او /
چون دود شمعِ کشته که با وی دمی ست گرم، / بس شعله ها که بشکفد از آه سرد او /
بر طرف لاله زار شفق پر زند هنوز /
پروانه تخیل آفاق گرد او /
او فکر اتحاد غلامان به مغز پخت /
از بزم خواجه سخت روا بود طرد او /
آن نردباز عشق که جان در نبرد باخت /
بُردی نمی کنند حریفان نَرد او /
"هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق" / "عشقی" نمرد و مرد حریف نبرد او /
در عاشقی رسید بجائی که هرچه من / چون باد تاختم، نرسیدم به گرد او /
کشتیِ عشق را نرسد تخته بر کنار /
موج جنون شکافتۀ دریا نورد او /
از جان گذشت "عشقی" و اجرت چه یافت مرگ /
این کارمزد کشور و آن کارکرد او /
آن را که دل به سیم خیانت نشد سیاه /
با خون، سرخ رنگ شود روی زرد او /
درمان خود به دادن جان دید، شهریار / "عشقی"، که درد عشق وطن بود درد او /
(دیوان شهریار)

1394/12/16 02:03
ش-پناهی

روح پاک میرزاده عزیز، این شهید پاکباز راه وطن، شاد و غریق رحمت باد. روح بزرگ استاد شهریار نیز غریق رحمت که این شعر بسیار زیبا را در رثای عشقی سرودند، نام هر دو شاعر گرانقدر و نازنین بر تارک درخشان ادب و هنر ایران عزیزمان پاینده و جاوید باد.