غزل شمارهٔ ۱۱۵ - به سروناز شیراز
باز شد روزنی از گلشن شیراز به من
میکشد نرگس و نارنج سری باز به من
سروناز ارم از دور به من کرد سلام
جای آن را که چنان سرو کند ناز به من
آدم انگاشت به لطف ملکوتم شیراز
که چنین سرو و سمن داشت، سرانداز به من
افق طالع من طلعت باباکوهی است
کو فروتابد از آن کوه سرافراز به من
گویی آتشکدهٔ پارس شکفت از سر شوق
یاد شد از معبد زرتشت دری باز به من
بانی کلک فریدون به قطار از شیراز
بار زد قافلهٔ شکر اهواز به من
با سر نامه گشودم در گنجینهٔ راز
که هم از خواجه گشوده است در راز به من
شمعی از شیخ شکفته است شبستان افروز
گرچه پروانه دهد رخصت پرواز به من
شور عشقی که نهفته است در این ساز غزل
عشوهها میدهد از پردهٔ شهناز به من
دل به کنج قفس از حسرت پروازم سوخت
گو هم آواز چمن کم دهد آواز به من
تا چه بازی کند این بخت بدانجامم باز
نردها باخته این عشق خوشآغاز به من
نقشی از عهد عتیقم من و محو ای نقاش
زحمت خود مده و خجلت پرواز به من
شهریارا به غزل عشق نگنجد بگذار
شرح این قصهٔ جانسوز دهد ساز به من
غزل شمارهٔ ۱۱۴ - جلوه جواله: این همه جلوه و در پرده نهانی گل منغزل شمارهٔ ۱۱۶ - به یاد مرحوم میرزاده عشقی: عشقی که درد عشق وطن بود درد او
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
باز شد روزنی از گلشن شیراز به من
میکشد نرگس و نارنج سری باز به من
هوش مصنوعی: در یک روز زیبا از باغ خوشبو شیراز، بویی به من میرسد که از زیبایی گل نرگس و درخت نارنج است. این عطر دلنشین دوباره مرا به خود میکشاند.
سروناز ارم از دور به من کرد سلام
جای آن را که چنان سرو کند ناز به من
هوش مصنوعی: سرو زیبای ارم از دور به من سلام کرد، اما من انتظار داشتم کسی که اینقدر زیبا و ناز دارد، جدیتر به من توجه کند.
آدم انگاشت به لطف ملکوتم شیراز
که چنین سرو و سمن داشت، سرانداز به من
هوش مصنوعی: آدم فکر کرد که به خاطر زیباییهای شهر شیراز، مانند درختان سرو و گلهای سمن، در میان نعمتها و خوشیها قرار دارد و به همین دلیل به او انگیزه و شوقی برای زندگی داد.
افق طالع من طلعت باباکوهی است
کو فروتابد از آن کوه سرافراز به من
هوش مصنوعی: طلوع آفتاب زندگی من از جانب کوه باباکوهی است، که این نور و روشنی از آن کوه بلند و افتخارآمیز به من میتابد.
گویی آتشکدهٔ پارس شکفت از سر شوق
یاد شد از معبد زرتشت دری باز به من
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که آتشکدهٔ پارس به خاطر یادآوری معبد زرتشت دوباره جان گرفته و برای من دری به سوی دانش و نور باز شده است.
بانی کلک فریدون به قطار از شیراز
بار زد قافلهٔ شکر اهواز به من
هوش مصنوعی: فریدون، که خالق و استاد در کلام است، بار شیرینی از اهواز به شیراز فرستاد تا قافلهٔ شکر را راهی کند.
با سر نامه گشودم در گنجینهٔ راز
که هم از خواجه گشوده است در راز به من
هوش مصنوعی: با سر نامهای را گشودم که در آن چیزهای پنهانی وجود داشت، زیرا خود خواجه نیز در این رازها به من پرده برداشته است.
شمعی از شیخ شکفته است شبستان افروز
گرچه پروانه دهد رخصت پرواز به من
هوش مصنوعی: شمعی از شخصیت شیخ در شبستان روشنایی میبخشد. هرچند که پروانه اجازه پرواز به من نمیدهد، اما هنوز هم نور و گرمای آن شمع مرا جذب میکند.
شور عشقی که نهفته است در این ساز غزل
عشوهها میدهد از پردهٔ شهناز به من
هوش مصنوعی: احساس شوری که در این ساز شعر وجود دارد، به من پیامهایی از زیبایی و جذابیت میدهد که از پشت پردهٔ شخصیت جذاب به من میرسد.
دل به کنج قفس از حسرت پروازم سوخت
گو هم آواز چمن کم دهد آواز به من
هوش مصنوعی: دل من از حسرت پرواز در کنج قفس میسوزد. حتی اگر چمن هم آواز من باشد، باز هم به من کم کمک میکند.
تا چه بازی کند این بخت بدانجامم باز
نردها باخته این عشق خوشآغاز به من
هوش مصنوعی: تا ببینم این سرنوشت چقدر میتواند بازی کند؛ زیرا در این عشق که خوب آغاز شده، من دیگر نردهای زیادی باختهام.
نقشی از عهد عتیقم من و محو ای نقاش
زحمت خود مده و خجلت پرواز به من
هوش مصنوعی: من یادگاری از روزگاران گذشتهام و ای نقاش، زحمت نکش و نگران نباش که من به جایی پرواز نخواهم کرد.
شهریارا به غزل عشق نگنجد بگذار
شرح این قصهٔ جانسوز دهد ساز به من
هوش مصنوعی: شهریارا، در غزل عشق نمیتوان محدود شد، پس بگذار ساز بیاید و داستان این درد عاطفی را برایم بگوید.