گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱۰ - سه تار من

نالد به حال زار من امشب سه تار من
این مایهٔ تسلی شب های تار من
ای دل ز دوستان وفادار روزگار
جز ساز من نبود کسی سازگار من
در گوشهٔ غمی که فراموش عالمی است
من غمگسار سازم و او غمگسار من
اشک است جویبار من و ناله سه تار
شب تا سحر ترانه این جویبار من
چون نشترم به دیده خلد نوشخند ماه
یادش به خیر خنجر مژگان یار من
رفت و به اختران سرشکم سپرد جای
ماهی که آسمان بربود از کنار من
آخر قرار زلف تو با ما چنین نبود
ای مایه قرار دل بیقرار من
در حسرت تو میرم و دانم تو بی وفا
روزی وفا کنی که نیاید به کار من
از چشم خود سیاه دلی وام می‌کنی
خواهی مگر گرو بری از روزگار من
اختر بخفت و شمع فرو مرد و همچنان
بیدار بود دیدهٔ شب زنده دار من
من شاهباز عرشم و مسکین تذرو خاک
بختش بلند نیست که باشد شکار من
یک عمر در شرار محبت گداختم
تا صیرفی عشق چه سنجد عیار من
جز خون دل نخواست نگارندهٔ سپهر
بر صفحهٔ جهان رقم یادگار من
زنگار زهر خوردم و شنگرف خون دل
تا جلوه کرد این همه نقش و نگار من
در بوستان طبع حزینم چو بگذری
پرهیز نیش خار من ای گلعذار من
من شهریار ملک سخن بودم و نبود
جز گوهر سرشک در این شهر یار من

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نالد به حال زار من امشب سه تار من
این مایهٔ تسلی شب های تار من
هوش مصنوعی: امشب سه‌تار من به خاطر حال بد من ناله می‌کند، این صدای آن برای من تسکینی بر شب‌های تاریک و اندوهگینم است.
ای دل ز دوستان وفادار روزگار
جز ساز من نبود کسی سازگار من
هوش مصنوعی: ای دل، در این روزهای سخت و در میان دوستان واقعی، هیچ کس مانند تو همدل و همراهم نیست.
در گوشهٔ غمی که فراموش عالمی است
من غمگسار سازم و او غمگسار من
هوش مصنوعی: در گوشه‌ای از غم که همه آن را فراموش کرده‌اند، من کسی را پیدا می‌کنم که به من دلجویی کند و من هم برای او دلجویی می‌کنم.
اشک است جویبار من و ناله سه تار
شب تا سحر ترانه این جویبار من
هوش مصنوعی: اشک‌های من مانند جویباری جریان دارند و صدای ناله‌ی سه‌تار در طول شب تا سپیده‌دم، موزیک این جویبار را می‌سراید.
چون نشترم به دیده خلد نوشخند ماه
یادش به خیر خنجر مژگان یار من
هوش مصنوعی: چشم من مانند یک تیغ تیز است که در بهشت نیز با لبخند ماه یاد او را زنده می‌کند و یادآور خنجر مژگان محبوبم است.
رفت و به اختران سرشکم سپرد جای
ماهی که آسمان بربود از کنار من
هوش مصنوعی: او رفت و اشک‌های من را به ستاره‌ها سپرد، در جایی که ماهی که آسمان از کنار من ربوده بود قرار داشت.
آخر قرار زلف تو با ما چنین نبود
ای مایه قرار دل بیقرار من
هوش مصنوعی: نمی‌بایست این‌گونه باشد که زلف تو اینقدر ما را آشفته کند، ای منبع آرامش دل بی‌قرار من.
در حسرت تو میرم و دانم تو بی وفا
روزی وفا کنی که نیاید به کار من
هوش مصنوعی: در آرزوی تو از دنیا می‌روم و می‌دانم که تو بی‌وفا هستی؛ روزی وفا خواهی کرد، اما آن زمان دیگر برای من فایده‌ای نخواهد داشت.
از چشم خود سیاه دلی وام می‌کنی
خواهی مگر گرو بری از روزگار من
هوش مصنوعی: تو با نگاه خود، دلی پر از غم و اندوه به من می‌زنی، آیا می‌خواهی که از مشکلات و سختی‌های زندگی‌ام رهایی یابم؟
اختر بخفت و شمع فرو مرد و همچنان
بیدار بود دیدهٔ شب زنده دار من
هوش مصنوعی: ستاره خوابش برد و شمع خاموش شد، اما چشمان شب‌زنده‌دار من همچنان بیدار باقی ماند.
من شاهباز عرشم و مسکین تذرو خاک
بختش بلند نیست که باشد شکار من
هوش مصنوعی: من پرنده‌ای از عرش و مقام هستم، و شخصی که در زندگی‌اش شانس و سعادت خوبی ندارد، نمی‌تواند به من دست یابد.
یک عمر در شرار محبت گداختم
تا صیرفی عشق چه سنجد عیار من
هوش مصنوعی: یک عمر در آتش عشق سوختم تا ببینم ارزش من در پیش عشق چگونه است.
جز خون دل نخواست نگارندهٔ سپهر
بر صفحهٔ جهان رقم یادگار من
هوش مصنوعی: جز درد و رنج عمیق، هیچ چیز دیگری از سوی معشوق به یادگار بر صفحه زندگی‌ام نمانده است.
زنگار زهر خوردم و شنگرف خون دل
تا جلوه کرد این همه نقش و نگار من
هوش مصنوعی: من زهرهای تلخ را چشیده‌ام و درد و رنج را تحمل کرده‌ام تا این همه زیبایی و آثار هنری در وجودم نمایان شود.
در بوستان طبع حزینم چو بگذری
پرهیز نیش خار من ای گلعذار من
هوش مصنوعی: اگر از کنار من بگذری، به یاد داشته باش که از زخم‌های دلم دوری کنی، ای گل زیبای من.
من شهریار ملک سخن بودم و نبود
جز گوهر سرشک در این شهر یار من
هوش مصنوعی: من پادشاه سخن و شعر بودم و در این شهر بجز اشک‌های گرانبها، چیزی از دلبرم باقی نمانده است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۱۰ - سه تار من به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۱۰ - سه تار من به خوانش فاطمه نیکو ایجادی
غزل شمارهٔ ۱۱۰ - سه تار من به خوانش فرهاد بشیریان

حاشیه ها

1388/11/27 18:01
ارش

با سلام
در کتابی که من در اختیار دارم و گزیده ای از اشعار شهریار می باشد چند بیشتر وجود دارد. کتاب در اختیار من بوسیله اقای اسماعیل تاجبخش گرد آوری شده است
ابیات ناقص که ماقبل بیت اخر قرار دارند ابیات زیر هستند.
"جز خون دل نخواست نگارنده سپهر
بر صفحه جهان رقم یادگار من
زنگار زهر خوردم و شنگرف خون دل
تا جلوه کرد این همه نقش و نگار من
در بوستان طبع حزینم چو بگذری
پرهیز نیش خار من ای گلعذار من "
با تشکر
---
پاسخ: با تشکر از زحمت شما، ابیات جاافتاده مطابق نقل شما اضافه شد.

1390/10/03 14:01
مهدی صمدزاد

با درود فراوان بر شما،
به نظر حقیر در مصراع آخر غزل می‌باید باید نوشت « جز گوهر سرشک در این شهر، یار من ». در متن فعلی « شهر » به « یار » چسبانده شده که از نظر معنایی درست به نظر نمی‌رسد.

1398/12/04 12:03
طغرل toghrol۷@gmail.com

ترجمۀ غزل به آذری:
سیزلاییر احوالیما صبحه قدر تاریم منیم
تکجه تاریم دیر قارا گونلرده غمخواریم منیم
چوخ وفالی دوستلاریم واردیر، یامان گون گلجه یین
تاردان اوزگه قالماییر یار وفاداریم منیم
یئر توتوب غمخانه ده، قیلدیم فراموش عالمی
من تارین غمخواری اولدوم، تار غمخواریم منیم
گوزلریمه هر تبسم سانجیلیر نئشتر کیمی
کیپریگی خنجردی، آه، اول بی وفا یاریم منیم
آسمان آلدی کناریمدان آی اوزلو یاریمی
یاش توکر اولدوز کیمی بو چشم خونباریم منیم
ای بو غملی کونلومون تاب و توانی، سویله بیر
عهد و پیمانین نه اولدو، نولدو ایلغاریم منیم
"شهریار"م گرچی من سوز مولکونون سلطانی یم
گوز یاشیمدان باشقا یوخدور در شهواریم منیم

1402/07/14 20:10
جاوید مدرس اول رافض

تضمین از شهریار

بیا ای ساقی مشفق توئی در غم  طبیب من
بجز هجران و جز حسرت نشد هرگز، نصیب من
  تعجب میکنم از خود بدین صبر و شکیب من
..............
دلا دیشب چه می کردی تو در کوی حبیب من
الهی خون شوی ای دل تو هم گشتی رقیب من
*******
نداد این طبع والا را فلک بر دست من مفتم
   به درگاهش فشانم دُرً اشکی که بخون سُفتم
چه سازم تا شود آن مَه بعمری یاور و جفتم
............
خیال خود به شبگردی ، به زلفش دیدم و گفتم
رقیب من چه می خواهی تو از جان حبیب من
*******
بپاس شب چو مرغ دل بیادت تا سحر خواند
درین شطرنج عشق او دل ما بیدقی راند
کزین شه مات شاه دل ،مجالش را خدا داند
.................
نهیبی می زدم  با  دل  که  زلفت  را  نلرزاند
ندانستم  که زلفت  هم ،  بلرزد  با  نهیب  من
*******
ز سینه برکن این اوراق و در دیوان کتابش کن
چو سیل غم بتازد بر شراب آنرا حبابش کن
دلا اوباش این تن را بجامی غرقِ خوابش کن
...........................
خوشم من با تب عشقت ، طبیب آمد جوابش کن
حبیبم ، چشم  بیمار تو  بس  باشد  طبیب  من
*******
رقیب محرم و حرمان  که در عشقش نصیب اوست
کرشمه غمزه و ظلم از دو صد کار عجیب اوست
  طببب عاشقان آری به صد منطق حبیب اوست
...............
 در آن زلف چلیپایی که دلها خود صلیب اوست
نَوازد  مریم  عذرا  به  لالایی  صلیب من
*******
به هرجا گر شود این  دل هوای دلفریب آنجا
بود در کویت آیم گر شود بختم مجیب آنجا
چو عقل از سر رود  هر گه بود زلفت نقیب آنجا
....................
غروبی زاید از زلفت که دل باشد غریب آنجا
حبیبم  با غروبت  گو ، نیازارد ، غریب  من
********
چو حُسن خط یار من نباشد در قلم از فاق
نباشد حُسن خط او نوشته در  خط اوراق
ازین وَضعیت هجران  شکیبائیست آنرا حاق
...................
من از صبر و شکیبم شهریارا شهره ی آفاق
همه آفاق هم حیران از این صبر وشکیب من...

تضمین از جاوید مدرس رافض