غزل شمارهٔ ۱۰۹ - گدا پادشاه کن
ای طلعت تو خنده به خورشید و ماه کن
زلف تو روز روشن مردم سیاه کن
خال تو آتشی است دل آفتابسوز
خط تو سایهای است سیه روی ماه کن
یعقوبها ز هجر تو بیتالحزننشین
ای صدهزار یوسف مصری به چاه کن
نخل قد بلند تو بنیاد سرو کن
ریحان باغ سبز خطت گل گیاه کن
هرگز نرفته است به سر ماه را کلاه
ای خود در این میان سر ما بیکلاه کن
از شانه آشیان دل ما به هم مریز
ای شانه تو خرمن سنبل تباه کن
پیر خرد که مسئلهآموز حکمت است
در نکته دهان تو شد اشتباه کن
کارم ز عشق تو به جز افغان و آه نیست
ای کار عاشقان خود افغان و آه کن
بهجت گدای حسن تو شد شهریار عشق
ای خاک درگه تو گدا پادشاه کن
غزل شمارهٔ ۱۰۸ - آیینهٔ شاهی: ای کعبه دری باز به روی دل ما کنغزل شمارهٔ ۱۱۰ - سه تار من: نالد به حال زار من امشب سه تار من
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای طلعت تو خنده به خورشید و ماه کن
زلف تو روز روشن مردم سیاه کن
هوش مصنوعی: ای چهرهات همچون خندهای زیباست که به خورشید و ماه میدرخشد.
موهای تو میتوانند روز روشن را به رنگ سیاه تبدیل کنند.
خال تو آتشی است دل آفتابسوز
خط تو سایهای است سیه روی ماه کن
هوش مصنوعی: نقطهای که بر روی چهرهات هست، مانند آتشی در دل من میسوزد و خطی که بر صورتت وجود دارد، سایهای سیاه بر روی ماه است.
یعقوبها ز هجر تو بیتالحزننشین
ای صدهزار یوسف مصری به چاه کن
هوش مصنوعی: یعقوبها به خاطر دوری تو در غم و اندوه به سر میبرند، ای صدها یوسف مصری که در چاه پنهان شدهای.
نخل قد بلند تو بنیاد سرو کن
ریحان باغ سبز خطت گل گیاه کن
هوش مصنوعی: نخل بلند تو را به گونهای به یاد بسپار که مانند سرو باشد و بوتههای ریحان را در باغ سبزی پرورش دهی. خط زیبایت را با گل و گیاه زینت بخش.
هرگز نرفته است به سر ماه را کلاه
ای خود در این میان سر ما بیکلاه کن
هوش مصنوعی: هیچگاه به سرِ ماه، کلاهی نرفته است؛ ای خود، در این میان سر ما را بیکلاه کن.
از شانه آشیان دل ما به هم مریز
ای شانه تو خرمن سنبل تباه کن
هوش مصنوعی: ای شانه، دل ما را به هم نریز! تو با وجود زیباییات، خرمن محبت و احساسات ما را به هم میزنی و ویران میکنی.
پیر خرد که مسئلهآموز حکمت است
در نکته دهان تو شد اشتباه کن
هوش مصنوعی: پیر دانا که در یادگیری حکمت متخصص است، به خاطر نکتهای که در دهان تو بود، مرتکب اشتباه شد.
کارم ز عشق تو به جز افغان و آه نیست
ای کار عاشقان خود افغان و آه کن
هوش مصنوعی: عشق تو باعث شده که تنها صدای ناله و آه من بلند باشد، ای کسی که عاشقات را به حال خود رها میکنی، همین ناله و آه را بکن.
بهجت گدای حسن تو شد شهریار عشق
ای خاک درگه تو گدا پادشاه کن
هوش مصنوعی: شادی و خوشحالی گدا و نیازمند زیبایی تو، ای شهریار عشق، به خاطر تو به وجود آمده است. ای خاک درگاه تو، گدا را پادشاه کن.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۰۹ - گدا پادشاه کن به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۰۹ - گدا پادشاه کن به خوانش فرهاد بشیریان
غزل شمارهٔ ۱۰۹ - گدا پادشاه کن به خوانش فاطمه نیکو ایجادی
حاشیه ها
1403/04/14 01:07
امیرهوشنگ
بدیع است. درود بر سراینده و گردانندگان تارنما.
پیر خرد که مسئلهآموز حکمت است
در نکتهی دهان تو شد اشتباهکن
1403/12/02 00:03
بردیا
خیلی شعر بی اساسی ست