گنجور

غزل شمارهٔ ۱۰۲ - شاعر افسانه

نیما غم دل گو که غریبانه بگرییم
سر پیش هم آریم و دو دیوانه بگرییم
من از دل این غار و تو از قله آن قاف
از دل بهم افتیم و به جانانه بگرییم
دودیست در این خانه که کوریم ز دیدن
چشمی به کف آریم و به این خانه بگرییم
آخر نه چراغیم که خندیم به ایوان
شمعیم که در گوشه کاشانه بگرییم
این شانه پریشان‌کنِ کاشانهٔ دل‌هاست
یک شب به پریشانی از این شانه بگرییم
من نیز چو تو شاعر افسانه خویشم
بازآ به هم ای شاعر افسانه بگرییم
پیمانِ خط جام، یکی از جرعه به ما داد
کز دور حریفان دو سه پیمانه بگرییم
برگشتن از آیین خرابات نه مردی‌ست
می مُرده بیا در صف میخانه بگرییم
از جوش و خروش خم وخمخانه خبر نیست
با جوش و خروش خم و خمخانه بگرییم
با وحشت دیوانه بخندیم و نهانی
در فاجعه حکمت فرزانه بگرییم
با چشم صدف خیز که بر گردن ایام
خرمهره ببینیم و به دردانه بگرییم
آیین عروسی و چک و چانه زدن نیست
بستند همه چشم و چک و چانه بگرییم
بلبل که نبودیم بخوانیم به گلزار
جغدی شده شبگیر به ویرانه بگرییم
پروانه نبودیم در این مشعله باری
شمعی شده در ماتم پروانه بگرییم
بیگانه کند در غم ما خنده ولی ما
با چشم خودی در غم بیگانه بگرییم
بگذار به هذیان تو طفلانه بخندند
ما هم به تب طفل طبیبانه بگرییم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نیما غم دل گو که غریبانه بگرییم
سر پیش هم آریم و دو دیوانه بگرییم
هوش مصنوعی: نیما، از غم دلت بگو که بی‌خبر و به تنهایی اشک بریزیم، سر را در کنار هم بگذاریم و هر دو به شکل دیوانه‌واری گریه کنیم.
من از دل این غار و تو از قله آن قاف
از دل بهم افتیم و به جانانه بگرییم
هوش مصنوعی: من از عمق این غار و تو از بالای قله آن کوه به هم می‌رسیم و با هم به معشوق خود گریه می‌کنیم.
دودیست در این خانه که کوریم ز دیدن
چشمی به کف آریم و به این خانه بگرییم
هوش مصنوعی: در این خانه دود و تاریکی وجود دارد که باعث شده ما نتوانیم چیزی ببینیم. ما چشمی را به دست آورده‌ایم اما تنها می‌توانیم به این مکان گریه کنیم.
آخر نه چراغیم که خندیم به ایوان
شمعیم که در گوشه کاشانه بگرییم
هوش مصنوعی: ما مانند چراغ نیستیم که فقط برای شادی و روشنایی در ایوان باشیم، ما شمع‌هایی هستیم که در سکوت و تنهایی در گوشه خانه اشک می‌ریزیم.
این شانه پریشان‌کنِ کاشانهٔ دل‌هاست
یک شب به پریشانی از این شانه بگرییم
هوش مصنوعی: این شانه که حالتی آشفته و نامنظم دارد، دل‌های ما را تحت تأثیر قرار می‌دهد. شاید یک شب، به خاطر این آشفتگی، از دل‌های خود اشک بریزیم و احساسات‌مان را به نمایش بگذاریم.
من نیز چو تو شاعر افسانه خویشم
بازآ به هم ای شاعر افسانه بگرییم
هوش مصنوعی: من هم مانند تو شاعر داستان‌ها و خیال‌ها هستم. ای شاعر افسانه، دوباره به هم بازگردیم و با هم گریه کنیم.
پیمانِ خط جام، یکی از جرعه به ما داد
کز دور حریفان دو سه پیمانه بگرییم
هوش مصنوعی: یکی از چرخیدگان دورِ میخانه، به ما نیمی از جامش را داد تا از دور حریفان، دو سه پیمانه اشک بریزیم.
برگشتن از آیین خرابات نه مردی‌ست
می مُرده بیا در صف میخانه بگرییم
هوش مصنوعی: بازگشتن از راهی که به میخانه و خوش‌گذرانی ختم می‌شود، نشانه‌ای از مردانگی نیست. پس بگذار بیا در کنار هم در میخانه بگرییم و از زندگی لذت ببریم.
از جوش و خروش خم وخمخانه خبر نیست
با جوش و خروش خم و خمخانه بگرییم
هوش مصنوعی: در اینجا به حال و هوای شادی و سرزندگی اشاره می‌شود، اما به نظر می‌رسد که این احساسات در حال حاضر وجود ندارند. با وجود اینکه شوق و ذوق خم و خمخانه در دل است، اما واقعیت زندگی به گونه‌ای است که باعث اندوه و بی‌تفاوتی شده است. به همین خاطر، فرد به شدت دلتنگ و در جستجوی عشق و شادی می‌باشد، حتی اگر نتواند آن را در محیط اطرافش بیابد.
با وحشت دیوانه بخندیم و نهانی
در فاجعه حکمت فرزانه بگرییم
هوش مصنوعی: با ترس و جنون بخندیم و در دل به آرامی در میان بحران‌ها و مصیبت‌ها به حکمت و دانایی بگرییم.
با چشم صدف خیز که بر گردن ایام
خرمهره ببینیم و به دردانه بگرییم
هوش مصنوعی: با دقت و توجه به زیبایی‌های زندگی بنگر که به زودی می‌توانیم لحظات خوش را ببینیم و بر روی آنها تاسف بخوریم.
آیین عروسی و چک و چانه زدن نیست
بستند همه چشم و چک و چانه بگرییم
هوش مصنوعی: عروسی جای خوشی و صحبت‌های بی‌مورد نیست؛ همه چشم‌ها بسته شده و باید فقط گریه کنیم.
بلبل که نبودیم بخوانیم به گلزار
جغدی شده شبگیر به ویرانه بگرییم
هوش مصنوعی: بلبل که نبودیم، پس نمی‌توانیم در باغ گل آوازخوانی کنیم، حالا که جغدی در شب به ویرانه آمده، فقط می‌توانیم در دل غم به سوگواری بنشینیم.
پروانه نبودیم در این مشعله باری
شمعی شده در ماتم پروانه بگرییم
هوش مصنوعی: ما در این آتش سوزان، پروانه نبوده‌ایم، اما اکنون شمعی شده‌ایم که به خاطر پروانه در غم و اندوهش می‌گرییم.
بیگانه کند در غم ما خنده ولی ما
با چشم خودی در غم بیگانه بگرییم
هوش مصنوعی: بیگانه از غم ما خنده سر می‌دهد، اما ما با چشمان خودی‌مان در غم دیگران اشک می‌ریزیم.
بگذار به هذیان تو طفلانه بخندند
ما هم به تب طفل طبیبانه بگرییم
هوش مصنوعی: بگذار دیگران به شلوغی و بی‌خود بودن تو بخندند، اما ما نیز با دل‌تنگی و نگرانی برای حالت، غمگینانه اشک بریزیم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۰۲ - شاعر افسانه به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۰۲ - شاعر افسانه به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1389/06/15 00:09
هادی م.م.

شهریار این شعر را در پاسخ شعر نیما پوشیج می سراید.

رازی است که آن نگار می داند چیست
رنجی است که روزگار می داند چیست
آنی که چو غنچه در گلو خونم از اوست
من دانــم و شــــهریار می داند چیست
کلیات نیما یوشیج

1389/08/11 17:11
امیرحسین

در بیت 8 :خر مهره ببندیم و به دردانه بگرییم.
در بیت آخر: بگذار به هذیان تو ( یا ما ) طفلانه بگریند.

1390/07/30 01:09
دکتر احمدزاده

سلام!این شعر جند بیت دیکه ای هم داره که از درج نکردین بعد از بیت نه چراغیم....این بیت وجود دارد:این شانه پریشان کن کاشانه ی دلهاست/یک شب به پریشانی از این شانه بگرییم. بعد از بیت من نیز چو تو شاعر افسانه خویشم دو بیت :پیمان خط و جام یکی جرعه به ما داد/کز دور حریفان دو سه پیمانه بگرییم ./برگشتن از آیین خرابات نه مردیست/ می مرده بیا در صف میخانه بگرییم.و بعد از بیت با چشم صدف خیز...../بیت:آیین عروسی و چک و چانه زدن نیست/بستند همه چشم و چک و چانه بگرییم.وجود دارد با تشکر

1392/04/02 16:07
حاجب

بگذار به هذیان تو طفلانه بخندند
ما هم به تب طفل طبیبانه بگرییم

1394/05/14 08:08
مجیدلاله

در بیت9 بلبل که نبودیم بخندیم به گلزار صحیح تر به نظر می رسد. به دراینجا در معنی می دهد. تضاد کلمات بیت ها این مفهوم را قریب به یقین می کند.

1396/04/07 16:07
علی

بیت آخر مصرع اول بخندند به مفهوم بیشتر میخوره
بگذار به هذیان تو طفلانه بخندند

1396/07/11 00:10
دکتر رضایی

بگذار به هذیان تو طفلانه بخندند
ما هم به تب طفل طبیبانه بگرییم
لطفا اصلاح کنید

1401/04/19 00:07
اکی ب

از عشق جان داده خویش بپرس به کدامین گناهان بگرییم