گنجور

شمارهٔ ۷۰

چون دلم دیوانه عاقل نمایی برنخاست
همچو اشکم عقده مشکل گشایی برنخاست
زنگ شرکت برنتابد باطن روشندلان
تا سکندر خاک شد آیینه رایی برنخاست
برق تازیهای عمر است اینکه در راه طلب
رهروان را چون نگه آواز پایی برنخاست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون دلم دیوانه عاقل نمایی برنخاست
همچو اشکم عقده مشکل گشایی برنخاست
هوش مصنوعی: وقتی که دلم دیوانه است، تو خودت را عاقل نشان می‌دهی، اما من نتوانستم به آسانی از این حال و احساس رها شوم. مثل اشکی که در دل یک مشکل مانده، نتوانستم برآیم و مشکل را حل کنم.
زنگ شرکت برنتابد باطن روشندلان
تا سکندر خاک شد آیینه رایی برنخاست
هوش مصنوعی: صدای زنگ، در دل کسانی که روشنفکر و آگاه هستند، اثر نمی‌گذارد، حتی زمانی که سکندر به خاک افتاد و عظمتش به باد رفت. در این وضعیت، هیچ تدبیری برای بازگشت به روشنی اندیشه‌ها شکل نمی‌گیرد.
برق تازیهای عمر است اینکه در راه طلب
رهروان را چون نگه آواز پایی برنخاست
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که عمر انسان مانند نوری سریع و زودگذر است که در مسیر جستجوی خواسته‌ها و اهداف، رهروان را با یادآوری صدا و نشانه‌هایی از گذشته، به فکر و تأمل وامی‌دارد، اما این صدا به آرامی خاموش شده و مانع از ادامه حرکتشان نمی‌شود.