شمارهٔ ۵۷
بسکه نظاره ز تاب رخ جانان افروخت
می توان شمع در این بزم ز مژگان افروخت
در میان تو و خورشید نگنجد نسبت
شعله تیغ تو از خون شهیدان افروخت
زین خجالت که لبت خون به دل صهبا کرد
پنبه چون گل به سر شیشه مستان افروخت
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بسکه نظاره ز تاب رخ جانان افروخت
می توان شمع در این بزم ز مژگان افروخت
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جذابیت صورت محبوب، چنان احساساتی در دلها شعلهور میشود که میتوان با مژگان خود نیز شمعی روشن کرد و در این جشن و مهمانی ایجاد روشنی نمود.
در میان تو و خورشید نگنجد نسبت
شعله تیغ تو از خون شهیدان افروخت
هوش مصنوعی: درست است که میان تو و خورشید فاصلهای وجود دارد، اما با این حال، شدت و نور تیز و درخشان شمشیر تو از خون شهیدان بهوجود آمده است.
زین خجالت که لبت خون به دل صهبا کرد
پنبه چون گل به سر شیشه مستان افروخت
هوش مصنوعی: به خاطر این شرم و حیا، لبهایت با غم و اندوهی عمیق رنگین شدهاند، مانند پنبهای نرمی که بر سر شیشههای جذاب گلها نشسته است.