گنجور

شمارهٔ ۸

از بسکه غمت گداخت ما را
نتوان از ما شناخت ما را
در ششدر داو رشک بودیم
دل برد ز غیر و باخت ما را
شرمنده دل چرا نباشیم
هر چند که سوخت، ساخت ما را
صد زخم جگر نواز بردیم
لعلش نمکین نواخت ما را
بی صرفه مهین شریک غم شد
دل کاش نمی شناخت ما را
بودیم اسیر بینوایی
عشق آمد و وانواخت ما را

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از بسکه غمت گداخت ما را
نتوان از ما شناخت ما را
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه غم تو ما را این‌قدر تحت تاثیر قرار داده، دیگر نمی‌توانیم خودمان را شناسایی کنیم.
در ششدر داو رشک بودیم
دل برد ز غیر و باخت ما را
هوش مصنوعی: در دل ما حسادت نسبت به دیگران وجود داشت و ما محبت و توجه را از آن‌ها گرفتیم و در نتیجه، خود را از دست دادیم.
شرمنده دل چرا نباشیم
هر چند که سوخت، ساخت ما را
هوش مصنوعی: دل ما چرا باید شرمنده باشد وقتی که با وجود سوختن، همچنان به زندگی ادامه می‌دهد و ما را می‌سازد؟
صد زخم جگر نواز بردیم
لعلش نمکین نواخت ما را
هوش مصنوعی: ما با صد زخم دل، به طرز زیبایی از لبانش لذتی شیرین و خوشمزه چشیدیم.
بی صرفه مهین شریک غم شد
دل کاش نمی شناخت ما را
هوش مصنوعی: دل به این بیهوده دردی دچار شده که ای کاش هرگز ما را نمی‌شناخت.
بودیم اسیر بینوایی
عشق آمد و وانواخت ما را
هوش مصنوعی: ما در بند رنج و فقر عشق بودیم، عشق به سراغ ما آمد و ما را آزاد کرد.