گنجور

شمارهٔ ۷۰

جنون کو تا نثار دل کنم آشفته رایی را
زعریانی لباس تازه بخشم خود نمایی را
خورد نیش آنکه تأثیر محبت از هوس جوید
به شهد موم کی بخشند نفع مومیایی را
شوم نومیدتر چندانکه بینم بیشتر سویش
تماشا پرده پوشد جلوه حسن خدایی را
اگر ننمود عارض دیده بیدار می باید
درون پرده دارد حسن شوخش خود نمایی را
به بازار وفا گر خود فروشان را گذار افتد
به نرخ کیمیا گیرند جنس ناروایی را
اجل هم جان به منت می گرفت از کشته نازت
گر از چشم تو می آموخت کافر ماجرایی را
تغافلهای چشمش از شراب لطف خالی نیست
به مستی می دهد پیمانه صبر آزمایی را
به دام عشق هر نقش پر من چشم بیداری است
نبینم تا ابد خواب پریشان رهایی را
اسیر از رغم زاهد ساغر سرشار می خواهد
که موج باده شوید سرنوشت پارسایی را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جنون کو تا نثار دل کنم آشفته رایی را
زعریانی لباس تازه بخشم خود نمایی را
هوش مصنوعی: به دنبال جنون می‌گردم تا به دل خود هدیه‌ای بدهم و افکاری آشفته را با لباس جدیدی از زیبایی زینت بخشم تا خود را به نمایش بگذارم.
خورد نیش آنکه تأثیر محبت از هوس جوید
به شهد موم کی بخشند نفع مومیایی را
هوش مصنوعی: کسی که محبت را با هوس اشتباه می‌گیرد، باید بداند که عواقب تلخی در انتظارش است. نمی‌توان انتظار داشت که چیزی که به ازای عشق واقعی به دست می‌آید، در عوض هوس و خواسته‌های زودگذر به او داده شود.
شوم نومیدتر چندانکه بینم بیشتر سویش
تماشا پرده پوشد جلوه حسن خدایی را
هوش مصنوعی: هرچه بیشتر به او خیره می‌شوم، ناامیدی من افزایش می‌یابد، زیرا زیبایی خدایی‌اش پشت پرده‌ای پنهان شده است.
اگر ننمود عارض دیده بیدار می باید
درون پرده دارد حسن شوخش خود نمایی را
هوش مصنوعی: اگر چهره‌اش را به نمایش نگذارد، در دلش زیبایی‌ای دارد که باید در پس پرده نمایان شود.
به بازار وفا گر خود فروشان را گذار افتد
به نرخ کیمیا گیرند جنس ناروایی را
هوش مصنوعی: اگر به بازار صداقت بروی و افرادی را ببینی که خود را می‌فروشند، متوجه می‌شوی که آن‌ها با قیمت بسیار بالا، کالاهای نادرستی را به فروش می‌رسانند.
اجل هم جان به منت می گرفت از کشته نازت
گر از چشم تو می آموخت کافر ماجرایی را
هوش مصنوعی: مرگ هم اگر از زیبایی تو آگاهی می‌یافت، حتماً جانش را با تمنا می‌گرفت، چون داستانی دل‌انگیز را از نگاه تو می‌آموخت.
تغافلهای چشمش از شراب لطف خالی نیست
به مستی می دهد پیمانه صبر آزمایی را
هوش مصنوعی: چشمان او با بی‌توجهی‌هایش، از شراب محبت خالی نیست و او با همین محبت، باعث می‌شود انسان صبرش را امتحان کند.
به دام عشق هر نقش پر من چشم بیداری است
نبینم تا ابد خواب پریشان رهایی را
هوش مصنوعی: در دام عشق، هر تصویر و نقش و نگار برای من مانند یک چشم بیدار است و نمی‌توانم تا ابد خواب آشفته و بی‌نظمی را ببینم و از آن رهایی پیدا کنم.
اسیر از رغم زاهد ساغر سرشار می خواهد
که موج باده شوید سرنوشت پارسایی را
هوش مصنوعی: مردی که اسیر و گرفتار است، با وجود زهد و پارسایی، خواهان ساغری پر از شراب است تا سرنوشت پارسایی از بین برود و موج شراب او را در بر بگیرد.