اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷

<div class="b" id="bn1"><div class="m1"><p>چه دردسر دهم دیوانگی با سخت‌جانی را</p></div>
<div class="m2"><p>غرورش طعن الفت می‌زند شیرین و لیلی را</p></div></div>
<div class="b" id="bn2"><div class="m1"><p>لباس عاریت را اختیار از دیگران باشد</p></div>
<div class="m2"><p>ز منصب‌های گوناگون چه حاصل اهل دنیی را</p></div></div>
<div class="b" id="bn3"><div class="m1"><p>ز عکس شبنمی طوفان بحر آتشی بیند</p></div>
<div class="m2"><p>اگر گلچین کند آیینهٔ دل پیش‌بینی را</p></div></div>
<div class="b" id="bn4"><div class="m1"><p>جزایی می‌دهد هرکس به رنگی در مکافاتش</p></div>
<div class="m2"><p>بود هر مجمعی حشر خجالت دزد معنی را</p></div></div>
<div class="b" id="bn5"><div class="m1"><p>غبارم نقش بالین می‌شود خواب قیامت را</p></div>
<div class="m2"><p>چنین گرمی دهد نازت شراب سرگرانی را</p></div></div>

شمارهٔ ۶۸

چه دردسر دهم دیوانگی با سخت جانی را
غرورش طعن الفت می زند شیرین و لیلی را
لباس عاریت را اختیار از دیگران باشد
ز منصب های گوناگون چه حاصل اهل دنیی را
ز عکس شبنمی طوفان بحر آتشی بیند
اگر گلچین کند آیینه دل پیش بینی را
جزایی می دهد هرکس به رنگی در مکافاتش
بود هر مجمعی حشر خجالت دزد معنی را
غبارم نقش بالین می شود خواب قیامت را
چنین گرمی دهد نازت شراب سرگرانی را

شمارهٔ ۶۶

شمارهٔ ۶۷

چه دردسر دهم دیوانگی با سخت‌جانی را

غرورش طعن الفت می‌زند شیرین و لیلی را

لباس عاریت را اختیار از دیگران باشد

ز منصب‌های گوناگون چه حاصل اهل دنیی را

ز عکس شبنمی طوفان بحر آتشی بیند

اگر گلچین کند آیینهٔ دل پیش‌بینی را

جزایی می‌دهد هرکس به رنگی در مکافاتش

بود هر مجمعی حشر خجالت دزد معنی را

غبارم نقش بالین می‌شود خواب قیامت را

چنین گرمی دهد نازت شراب سرگرانی را

شمارهٔ ۶۷

اطلاعات