گنجور

شمارهٔ ۶۶

جواب از خود رود چون بر زبان آری سؤالی را
شنیدن محو گردد گر به کس گویی خیالی را
چمن پیرای الفت خود گل و خود بلبل خویش است
ز پرواز هوایت شعله باغی کرده بالی را
چه در گوش دلم آهسته گفتی چون مرا دیدی
که بلبل ساختی دیوانه صاحب کمالی را
به بحر نا امیدی بیش از آن دلبستگی دارم
که از موج و حبابش نقش بندم زلف و خالی را
بهشت چشم تر دارد خیال سرو بالایی
که سروستان کند از جلوه گلزار خیالی را
دل مستان در این میخانه جام و باده می نوشد
ز دریا دود برخیزد گر اندازی سفالی را
همای بیزبانی استخوان از مغز دل دارد
چمن سازد به صحراگر فشاند گرد بالی را
چه می داند کسی چون در دل آتشخانه ها دارم
بسوزد گفتگو گر بر زبان آرم ملالی را
به دست موج اگر دریا دهد دل را خطر دارد
کتابی می کند اندیشه هر فکر محالی را
اسیر از لعل آن لب گفتگویی در نظر دارد
به دل ره داده است از ساده لوحی احتمالی را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جواب از خود رود چون بر زبان آری سؤالی را
شنیدن محو گردد گر به کس گویی خیالی را
هوش مصنوعی: وقتی که سوالی را مطرح می‌کنی، جواب از دل خودت بیرون می‌آید و بیان آن، جستجو در افکار گذشته را از بین می‌برد. اگر بخواهی این سوال را به کسی دیگر بگویی، خیال و ابهام در ذهنت ناپدید می‌شود.
چمن پیرای الفت خود گل و خود بلبل خویش است
ز پرواز هوایت شعله باغی کرده بالی را
هوش مصنوعی: چمن که با محبت پر شده، هم گل دارد و هم بلبل خود را. از عشق تو، پرنده‌ای در باغ شعله‌ای به قدری بلند را تجربه کرده است.
چه در گوش دلم آهسته گفتی چون مرا دیدی
که بلبل ساختی دیوانه صاحب کمالی را
هوش مصنوعی: وقتی تو را دیدم، به آرامی درون قلبم سخن گفتی و باعث شدی تا دیوانه‌ی زیبایی و کمال شوم.
به بحر نا امیدی بیش از آن دلبستگی دارم
که از موج و حبابش نقش بندم زلف و خالی را
هوش مصنوعی: من به عمق ناامیدی و مشکلات زندگی بیشتر از آنچه که به زیبایی‌های ظاهری آن اهمیت بدهم، علاقه‌مند هستم. نمی‌توانم زیبایی‌های سطحی مانند موج و حباب را از واقعیت تاریک و خالی دور کنم.
بهشت چشم تر دارد خیال سرو بالایی
که سروستان کند از جلوه گلزار خیالی را
هوش مصنوعی: در بهشت، چشم‌های خیس و پر از احساس وجود دارد که تصور سرو بلند و زیبایی را می‌کند که می‌تواند با زیبایی خود، باغ خیالی را زنده کند.
دل مستان در این میخانه جام و باده می نوشد
ز دریا دود برخیزد گر اندازی سفالی را
هوش مصنوعی: در این میخانه، دل‌های شاداب و سرخوش از جام و نوشیدنی لذت می‌برند، حتی اگر بخار و دودی از دریا برخواست، اهمیتی ندارد اگر سفالی را بیفکنند.
همای بیزبانی استخوان از مغز دل دارد
چمن سازد به صحراگر فشاند گرد بالی را
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که توانایی سخن گفتن ندارد، از عمق دل خود خواسته و توانسته است که در دل دشت، زیبایی‌هایی ایجاد کند، حتی اگر فقط با پرهایش گرد و غبار را پراکنده کند.
چه می داند کسی چون در دل آتشخانه ها دارم
بسوزد گفتگو گر بر زبان آرم ملالی را
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌داند که من در دل آتشخانه‌ها چه می‌کشم و اگر درباره‌اش صحبت کنم، ممکن است باعث آزارم شود.
به دست موج اگر دریا دهد دل را خطر دارد
کتابی می کند اندیشه هر فکر محالی را
هوش مصنوعی: اگر دل به دست موج دریا بسپرند، ممکن است با خطر مواجه شود. در این حال، نیاز به تفکر و اندیشه در مورد هر ایده غیرممکن است.
اسیر از لعل آن لب گفتگویی در نظر دارد
به دل ره داده است از ساده لوحی احتمالی را
هوش مصنوعی: کسی که به زیبایی لب‌های محبوبش توجه دارد، با دل خوشی به خاطر سادگی خود احتمالاً درگیر صحبت‌هایی است که در ذهنش می‌گذرد.