گنجور

شمارهٔ ۶۵۰

ساغری دارد به کف هر قطره باران بهار
فیض ساقی گشته مفت باده نوشان بهار
عیش بر هم می خورد خوی لطافت بار کیست
از هوا غافل مشو جان تو و جان بهار
زخم کاری می برد رنگ از رخ (و) رخسار باغ
می روم از همت تیغت به میدان بهار
از گلستان مطلبم سرو و گل و شمشاد نیست
شمع آهی کرده ام نذر شهیدان بهار
اضطراب برگ برگش چون پی گم کرده است
خانه بر دوش هوای اوست جولان بهار
در نظر هر قطره باران چراغ دیگر است
ابر را پروانه کرد آخر چراغان بهار
بسکه می ترسم ز دل گلهای رازش بشکفد
نشنوم از هیچ کس یک بیت در شان بهار
سرو و گل در سجده می آید نمی دانم اسیر
خطبه حسن که می خوانند مرغان بهار

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ساغری دارد به کف هر قطره باران بهار
فیض ساقی گشته مفت باده نوشان بهار
هوش مصنوعی: هر قطره باران در بهار مانند ساغری است که در دست داریم و از فیض ساقی یعنی خداوند بهره‌مند شده‌ایم. در این فصل، نوشیدن باده به راحتی و بدون زحمت برای ما فراهم شده است.
عیش بر هم می خورد خوی لطافت بار کیست
از هوا غافل مشو جان تو و جان بهار
هوش مصنوعی: لذت‌ها و شادی‌ها از بین می‌رود و کسی که لطافت و زیبایی را درک نمی‌کند، باید مراقب باشد که غفلت از طبیعت و حیات می‌تواند جان او و بهار را تحت تاثیر قرار دهد.
زخم کاری می برد رنگ از رخ (و) رخسار باغ
می روم از همت تیغت به میدان بهار
هوش مصنوعی: زخم عمیق به قدری شدید است که رنگ از چهره می‌رباید. من از زیبایی باغ، به خاطر قدرت تیغ تو به میدان بهار می‌روم.
از گلستان مطلبم سرو و گل و شمشاد نیست
شمع آهی کرده ام نذر شهیدان بهار
هوش مصنوعی: من در این مکان به دنبال زیبایی‌های ظاهری نیستم، بلکه شعله‌ای از عشق و اشتیاق برای شهدای بهار را در دل دارم که به آنها ادای احترام کنم.
اضطراب برگ برگش چون پی گم کرده است
خانه بر دوش هوای اوست جولان بهار
هوش مصنوعی: اضطراب و بیقراری او مانند درختی است که برگ‌هایش را یکی یکی گم کرده است و در قامت او، هوای محبوبش را حس می‌کند. بهار در حال طغیانی است و او در این حال و هوا زندگی می‌کند.
در نظر هر قطره باران چراغ دیگر است
ابر را پروانه کرد آخر چراغان بهار
هوش مصنوعی: در چشم هر قطره باران، نور و روشنی خاصی وجود دارد و ابرها به وسیله آن‌ها به شکلی زیبا و پرنور درمی‌آیند که بهار را نیز زنده و شاداب می‌کند.
بسکه می ترسم ز دل گلهای رازش بشکفد
نشنوم از هیچ کس یک بیت در شان بهار
هوش مصنوعی: به خاطر ترسی که از دل پرراز گل‌ها دارم، هیچ صدایی از کسی نمی‌شنوم که بخواهد در مورد زیبایی‌های بهار چیزی بگوید.
سرو و گل در سجده می آید نمی دانم اسیر
خطبه حسن که می خوانند مرغان بهار
هوش مصنوعی: سرو و گل در حال عبادت و سجده هستند و من نمی‌دانم آیا پرندگان بهار تحت تأثیر سخنرانی زیبای حسن (که احتمالاً اشاره به زیبایی و جذابیت اوست) به این حالت در آمده‌اند یا نه.