گنجور

شمارهٔ ۶۴۲

بوالهوس لاف محبت زد و آزار کشید
کور دل صورت آیینه به دیوار کشید
شور دیوانگیم درس محبت آموخت
کارم از خدمت زنجیر به زنار کشید
قطره خون شد و در دیده حیرت جا کرد
هر گلابی که دلم زان گل رخسار کشید
خواب شیرین اجل هم نکند مخمورش
از لبت هر که می تلخ به گفتار کشید
دل چو در سینه تپد آفت راز است اسیر
لب خاموشی تو بدنامی گفتار کشید

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بوالهوس لاف محبت زد و آزار کشید
کور دل صورت آیینه به دیوار کشید
هوش مصنوعی: بی‌محتوا حرف عشق زد و در عوض درد و رنج تحمل کرد. کسی که دیدش نادیده گرفته شده، تصویر خود را به دیوار انداخت.
شور دیوانگیم درس محبت آموخت
کارم از خدمت زنجیر به زنار کشید
هوش مصنوعی: شور و اشتیاق دیوانگیم به من درس عشق و محبت داد و کارم باعث شد که از خدمت به دیگران به پیوندی عمیق با آن‌ها برسم.
قطره خون شد و در دیده حیرت جا کرد
هر گلابی که دلم زان گل رخسار کشید
هوش مصنوعی: هر گلابی که به چهره دلبرانه‌اش نگاه کردم، باعث شد که اشک‌هایم به جای آب، مانند قطره‌های خون در بیفتند و در چشمانم بمانند.
خواب شیرین اجل هم نکند مخمورش
از لبت هر که می تلخ به گفتار کشید
هوش مصنوعی: هر کس که به زبانش تلخی بزند، خواب شیرین مرگ او را هم از دهانش دور نمی‌کند.
دل چو در سینه تپد آفت راز است اسیر
لب خاموشی تو بدنامی گفتار کشید
هوش مصنوعی: وقتی دل در سینه می‌تپد، نشانه‌ای از رازهایی است که در دل نهفته است و سکوت تو باعث می‌شود که این رازها به شهرت نرسند و کلمات تو را بدنام کند.