شمارهٔ ۶۳۸
یاد چشمت چو پی غارت جان میآید
خواب و آرام به تاراج فغان میآید
امتحان دل خود کردم و حالش دیدم
میرود هر که ز کوی تو به جان میآید
تا نیامد به سرخاک من آن گل نشکفت
که بهاری به تماشای خزان میآید
محرم شرح جدایی نبود هستی ما
نامهام سوی تو با قاصد جان میآید
تا ز جولان تو برخاست غبار از خاکم
از گریبان صبا بوی فغان میآید
بسکه از نسبت آن رخ به نزاکت آمیخت
عکس بر خاطر آیینه گران میآید
کس گل از غنچه تصویر نچیده است اسیر
راز بیگانه دل کی به زبان میآید
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یاد چشمت چو پی غارت جان میآید
خواب و آرام به تاراج فغان میآید
هوش مصنوعی: وقتی که یاد چشمان تو به سراغم میآید، خواب و آرامشم از بین میرود و فریاد و ناله در وجودم شعلهور میشود.
امتحان دل خود کردم و حالش دیدم
میرود هر که ز کوی تو به جان میآید
هوش مصنوعی: دل خود را آزمایش کردم و متوجه شدم که هر کسی که از مسیر تو میگذرد، جانش به خطر میافتد.
تا نیامد به سرخاک من آن گل نشکفت
که بهاری به تماشای خزان میآید
هوش مصنوعی: تا زمانی که آن گل به سر خاک من نیامد، شکوفا نشد. این گل فقط در بهار میآید تا زیبایی خزان را تماشا کند.
محرم شرح جدایی نبود هستی ما
نامهام سوی تو با قاصد جان میآید
هوش مصنوعی: در زمان جدایی، هیچکدام از ما اهمیت واقعی وجود خود را نمیدانیم. حالا نامهام به سوی تو با روح و جان فرستاده میشود.
تا ز جولان تو برخاست غبار از خاکم
از گریبان صبا بوی فغان میآید
هوش مصنوعی: زمانی که تو به حرکت درآمدی، غبار از خاک من بلند شد و از گریبان باد صبا صدای ناله و فریاد به گوش میرسد.
بسکه از نسبت آن رخ به نزاکت آمیخت
عکس بر خاطر آیینه گران میآید
هوش مصنوعی: چقدر زیبایی آن چهره در دل آینه نقش بسته و چهرهاش به سبب ظرافتش در یادها میماند.
کس گل از غنچه تصویر نچیده است اسیر
راز بیگانه دل کی به زبان میآید
هوش مصنوعی: هیچکس از غنچه تصویر گل را نمیداند؛ این راز نهفته در دل بیگانه به سختی به زبان میآید.