شمارهٔ ۶۳۷
دلم زیاد نگاهت به شود می آید
چراغ خلوتم از بزم طور می آید
وداع هستی خود می کنم قرارم نیست
همین بس است که دیدم ز دور می آید
غبار راه قناعت که پیک اهل دل است
ز پایتخت سلیمان مور می آید
گذشت مدت عمرم به عجز و غافل از این
که خاکساری عشق از غرور می آید
به سویم از دل آواره نامه ای دارد
نگاه قاصدم از راه دور می آید
شراب از غم لعلش اسیر بسکه گداخت
به بزم باده کشان بی حضور می آید
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دلم زیاد نگاهت به شود می آید
چراغ خلوتم از بزم طور می آید
هوش مصنوعی: دل من به شدت مشتاق دیدار توست، همچنان که در تنهاییام، نور روشنایی از جمال تو برمیخیزد.
وداع هستی خود می کنم قرارم نیست
همین بس است که دیدم ز دور می آید
هوش مصنوعی: من از وجود خود وداع میکنم، و نیازی به بیشتر از این نیست؛ تنها کافی است که از دور کسی را میبینم که به سمت من میآید.
غبار راه قناعت که پیک اهل دل است
ز پایتخت سلیمان مور می آید
هوش مصنوعی: علامت تواضع و قناعت، نشانهای از روحی بلند و دلپر از محبت است، که حتی از دوردستها و مکانهای مهم نیز به سراغ کسانی میآید که به سادگی زندگی میکنند و از شرایط معمولی راضی هستند.
گذشت مدت عمرم به عجز و غافل از این
که خاکساری عشق از غرور می آید
هوش مصنوعی: مدت زیادی از عمرم گذشته است و من در حالی که از این موضوع غافل بودم، متوجه شدم که در تواضع و عشق، نشانهای از خودبزرگبینی وجود دارد.
به سویم از دل آواره نامه ای دارد
نگاه قاصدم از راه دور می آید
هوش مصنوعی: نامه ای به سوی من آمده که نشان از دلتنگی و بی قراری کسی دارد. احساس می کنم پیام آور این نامه از فاصله ای دور به نزد من می آید.
شراب از غم لعلش اسیر بسکه گداخت
به بزم باده کشان بی حضور می آید
هوش مصنوعی: شراب به خاطر غم دلبرش چنان به فراق او دچار شده که حتی در مجالس شراب هم بدون او حضور دارد.