گنجور

شمارهٔ ۶۲۷

هر که بیند لذت بیتابیم سر می دهد
اضطراب مرغ بسمل شوق را پر می دهد
می تپم در خاک تا گردی زمن در خاطر است
خون گرم من به دیر و کعبه ساغر می دهد
دل ندادی بیش از این افسانه ام نشنیدنی است
خواب راحت یادم از غوغای محشر می دهد
مرد عارف را سواد بینشی در کار نیست
غیرتش آیینه را خاک سکندر می دهد
گوشه گیر حیرتم چون دل ولی گاهی اسیر
اختلاط گریه ام ذوق سراسر می دهد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر که بیند لذت بیتابیم سر می دهد
اضطراب مرغ بسمل شوق را پر می دهد
هوش مصنوعی: هر کسی که زیبایی‌ها را ببیند، به آنچه دلش می‌خواهد می‌رسد و این احساس شوق و longing مانند مرغی است که در قفس بی‌تاب است. این شوق و اشتیاق باعث می‌شود که او احساس آرامش و رضایت کند.
می تپم در خاک تا گردی زمن در خاطر است
خون گرم من به دیر و کعبه ساغر می دهد
هوش مصنوعی: نمی‌توانم فراموش کنم که چگونه در خاک فرو می‌روم تا یاد من در ذهن‌ها باقی بماند. عشقم، که مانند خونی گرم است، به معابد و جاهای مقدس، شادابی و زندگی می‌بخشد.
دل ندادی بیش از این افسانه ام نشنیدنی است
خواب راحت یادم از غوغای محشر می دهد
هوش مصنوعی: تو دل خود را به من ندادید و قصه من به قدری عجیب است که قابل شنیدن نیست. خواب آرام من به خاطر یادآوری اتفاقات روز قیامت، دستخوش آشفتگی می‌شود.
مرد عارف را سواد بینشی در کار نیست
غیرتش آیینه را خاک سکندر می دهد
هوش مصنوعی: مرد عارف دارای بصیرتی است که به کارهایش جهت می‌دهد و اگر غیرتش به میدان بیاید، می‌تواند خاک سکندر را به آیینه تبدیل کند.
گوشه گیر حیرتم چون دل ولی گاهی اسیر
اختلاط گریه ام ذوق سراسر می دهد
هوش مصنوعی: در خلوت و تنهایی‌ام سردرگم و پریشانم، اما گاهی اوقات به خاطر آمیختگی احساساتم، اشک‌هایم خوشحالی و شوق زیادی به من می‌بخشند.