گنجور

شمارهٔ ۶۱۸

گر آفتاب مهر تو از سینه می رود
آب صفا ز چشمه آیینه می رود
گر خاک روزگار به باد فنا رود
باور مکن که از دل او کینه می رود
دارد سری به زهد چه شد مست مشربم
گاهی به سیر مسجد آدینه می رود
مطرب ترانه ای به اصولش نواخت آن
صوفی به زیر خرقه پشمینه می رود
بد خواه را به دشمنی خویش واگذار
گردش به باد کینه دیرینه می رود
در ملک تن دل است که منظور محنت است
اول نگاه درد به گنجینه می رود

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر آفتاب مهر تو از سینه می رود
آب صفا ز چشمه آیینه می رود
هوش مصنوعی: اگر نور محبت تو از دل برود، صفای وجود مانند آبی که از چشمه آینه خارج می‌شود، از بین می‌رود.
گر خاک روزگار به باد فنا رود
باور مکن که از دل او کینه می رود
هوش مصنوعی: اگرچه روزگار ممکن است به نابودی برود، اما فکر نکن که کینه و ناراحتی از دل او نیز ناپدید خواهد شد.
دارد سری به زهد چه شد مست مشربم
گاهی به سیر مسجد آدینه می رود
هوش مصنوعی: گاهی بر می‌خیزم و به دنبال زیبایی‌های زندگی می‌روم، اما در عین حال به عبادت و معنویت هم توجه دارم. جان من به حالتی از سرمستی و عشق رسیده است و گاهی در مسیر مسجد، جایی که به عبادت می‌گذرد، قدم می‌زنم.
مطرب ترانه ای به اصولش نواخت آن
صوفی به زیر خرقه پشمینه می رود
هوش مصنوعی: موسیقی‌دان ترانه‌ای را با مهارت خود نواخته و آن عارف در حال قدم زدن به زیر لباس پشمی‌اش است.
بد خواه را به دشمنی خویش واگذار
گردش به باد کینه دیرینه می رود
هوش مصنوعی: دشمن را به کارش بسپار، زیرا کینه و دشمنی‌اش در گذر زمان به باد می‌رود.
در ملک تن دل است که منظور محنت است
اول نگاه درد به گنجینه می رود
هوش مصنوعی: در وجود انسان، دل نشانه‌ای از رنج و غم است و در ابتدا، نگاه درد و مشکلات به آن گنجینه‌ی درونی می‌افتد.