گنجور

شمارهٔ ۶۱۷

صبح است و فیض گریه مستانه می رود
خون هوا زکیسه پیمانه می رود
یاران هزار داد شکایت کجا برم
ز این کهنه آشنا که چو بیگانه می رود
گل گل شکفته نام خدا دور چشم بد
می آید از چمن به پریخانه می رود
خواب عدم خیال و فریب عدم محال
کی از دلم غم تو به افسانه می رود
در نشئه هلاک نگویی اسیر مرد
مخمور گشته است و به میخانه می رود

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صبح است و فیض گریه مستانه می رود
خون هوا زکیسه پیمانه می رود
هوش مصنوعی: صبح است و حالتی از شادی و نشاط در فضای زندگی حاکم شده است. مردم در حال گریه و شادی‌اند و احساساتی عمیق را تجربه می‌کنند. در این میان، زندگی و لذت‌ها به‌طور آزاد و روان در حال جاری شدن هستند، درست مانند اینکه چیزی از دل و هستی انسانی به بیرون می‌ریزد و به زندگی دیگران جاری می‌شود.
یاران هزار داد شکایت کجا برم
ز این کهنه آشنا که چو بیگانه می رود
هوش مصنوعی: دوست‌ها و یارانم، هزاران شکایت و گلایه دارند، اما من نمی‌دانم کجا باید بروم، زیرا این آشنای قدیمی‌ام مانند یک غریبه از کنارم می‌گذرد.
گل گل شکفته نام خدا دور چشم بد
می آید از چمن به پریخانه می رود
هوش مصنوعی: گل‌های زیبا و خوش رنگی که blossoms شده‌اند، نام خدا را با خود دارند و یادآور آن هستند که زیبایی از چمن به خانه‌ی پری‌ها می‌رود. در واقع، چهره‌ی دیدنی این گل‌ها به دور از بدی‌ها و ناپاکی‌هاست.
خواب عدم خیال و فریب عدم محال
کی از دلم غم تو به افسانه می رود
هوش مصنوعی: خواب عدم و خیال فریبنده آن، برای من غیر ممکن است که غم تو از دل من برود و به افسانه‌ها بپیوندد.
در نشئه هلاک نگویی اسیر مرد
مخمور گشته است و به میخانه می رود
هوش مصنوعی: در وضعیتی که به شدت تحت تاثیر قرار گرفته، نباید بگویی که او به دام افتاده است؛ بلکه او به سمت میخانه می‌رود و در حال لذت بردن از زندگی است.