گنجور

شمارهٔ ۶۱۴

چشمت امشب ساقی و بیطاقتی پیمانه بود
یک نگاه آشنا تکلیف صد میخانه بود
لطف پنهان ناز پرورد تغافل بوده است
یاد ایامی که با من چشم او بیگانه بود
می زدم امروز لاف زهد پیش زاهدی
تار آه از پاره دل سبحه صد دانه بود
دوش از نظاره شمع رخش خوابم ربود
هر سر مژگان شوخش رمز صد افسانه بود
شد فزون آسایش ما از خرابیهای دل
صندل درد سر ما گرد این ویرانه بود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چشمت امشب ساقی و بیطاقتی پیمانه بود
یک نگاه آشنا تکلیف صد میخانه بود
هوش مصنوعی: امشب چشمانت مثل ساقی بود و من بی‌تاب به انتظار پیاله‌ای، یک نگاه آشنایت تمام وضعیت میخانه‌ها را مشخص کرد.
لطف پنهان ناز پرورد تغافل بوده است
یاد ایامی که با من چشم او بیگانه بود
هوش مصنوعی: لطف و مهربانی که در آن زمان به من شده، از سر نادیده گرفتن و بی‌توجهی او بوده است. یاد آن روزهایی را بخیر که نگاه او از من دور بود.
می زدم امروز لاف زهد پیش زاهدی
تار آه از پاره دل سبحه صد دانه بود
هوش مصنوعی: امروز با زاهدی دربارهٔ زهد و پارسایی صحبت می‌کردم و ادعای دینداری می‌کردم، اما وقتی به دل شکسته‌ام فکر کردم، فهمیدم که قلبم پر از درد است، و این نشان‌دهندهٔ واقعیتم است.
دوش از نظاره شمع رخش خوابم ربود
هر سر مژگان شوخش رمز صد افسانه بود
هوش مصنوعی: به تازگی در شب گذشته، وقتی که به تماشای نور شمع و زیبایی چهره‌اش نشسته بودم، خواب بر من چیره شد. هر بار که او با مژگانش نگاهش را می‌دوزد، داستان‌های زیادی در دل من بیدار می‌شود.
شد فزون آسایش ما از خرابیهای دل
صندل درد سر ما گرد این ویرانه بود
هوش مصنوعی: آسایش ما بیشتر از ناراحتی‌هایی است که در دل داریم، زیرا درد و رنج ما در این ویرانی مانند عطر صندل است.